مجید جاننثاری و علیاکبر لبافی، فروردینماه ۱۳۹۵
بخش نخست مقالهی کاربافی در برگجهان در ارتباط با تولید نخ و پارچه و پوشاک از پنبه تحت عنوان پارچههای کرباسی به آگاهی خوانندگان محترم رسید. بخش دوم این مقاله به انواع دیگر از وسایل و پوشاک که با پشم گوسفند و موی بز تهیه میشود، اشاره دارد.
ریسندگی پشم و مو
بجز پنبه، پشم گوسفند و موی بز (که در روستا بُزَهمو گفته میشود)، نیز از الیاف مهم برای تولید پوشاک و وسایل زندگی روستاییان بود. پشم گوسفندان یا موی بزها با استفاده از ابزاری فلزی مشابه قیچی که به آن چَهرَه میگفتند، چیده میشد. پشم و مو سپس شسته شده و باد داده شده تا خشک میشد. در فصل زمستان که اوقات بیکاری کشاورزان فرا میرسید، ابتدا پشم را اهالی خانه پوش میکردند تا ضمن این کار آشغالها و علوفه چسبیده به آنها جدا شده و الیاف مو و پشم از حالت گرهخورده و درهمتنیده باز و بایکدیگر موازی شود. برای آنکه بتوانند نخهای با رنگهای مختلف داشته باشند، پشم گوسفندان و موی بزها را در هنگام پوش کردن به تفکیک رنگها جداسازی میکردند.
برخی اقلام مانند نَمَد، کلاه نمدی و کُردَک مستقیما با استفاده از پشم و به شیوه نمدمالی تولید میشد. این هنر در نسلهای متاخر در برگجهان وجود نداشت و از سالمندان روستا نیز کسی به یاد ندارد که نمد توسط بومیان برگجونی تولید شود. تا جایی که آنان به یاد دارند، نمدمالان از نقاط دیگر به روستا آمده و در منزل افراد متقاضی (تولید نمد و کلاه نمدی و کردک) ساکن شده به کار مشغول میشدند. مواد موردنیاز کار آنان و هزینه اقامت و دستمزد نمدمالان توسط بومیان روستا تامین میگردید.
در مواردی جز این، باید موی بز و پشم گوسفندان به نخ تبدیل میشد یا اصطلاحا آنها را مِرِشتند. پشم یا بزهمو را به وسیله چَلَگ به نخ تبدیل میکردند. رشتن پشم به دلیل نرمی و انعطاف بیشتر به مراتب سادهتر از بزهمو بود.
چلگ وسیلهی سادهی چوبی بود که توسط استادان نجار روستا ساخته میشد. این وسیله شامل سه قطعه: دو عدد پره به طول ۷ تا ۱۰ سانتیمتر و یک تکه چوب میانی به نام دستهچلگ به قطر نازکتر از انگشتان دست و به طول ۳۰ تا ۴۰ سانتیمتر بود. دستهچلگ را از درون سوراخی که وسط پرهها تعبیه شده بود عبور میدادند. دو پره در نیمه بالایی دسته و عمود برهم درون کام و زبانه یکدیگر قرار میگرفت و وسیله چهارپر به نظر میرسید. انتهای بالای دستهچلگ شیاری قرار داشت که انتهای پشم نخ شده را در آن مستقر میکردند. با چرخاندن دسته بین کف دست و ران، چلگ مانند فرفرهی آویزان بین سرانگشتان نخریس و زمین، در هوا میچرخید و رشتههای پشم مرتب شده را به دورهم تابیده به نخ پشمی تبدیل میکرد. نخ به دست آمده را با آزاد کردن نخ مستقر شده در انتهای تکه چوب، دور بخش زیرین پرهها پیچانده و انتهای نخ را دوباره در شیار انتهایی مستقر کرده کار ادامه مییافت. پس از پر شدن داخل پرهها از نخ و سنگین شدن چلگ، نخ از چلگ باز شده و به صورت گلوله نخ که در روستا به آن گولّتا میگفتند درمیآوردند.
نخ آماده شده برای بافتن گووال، شالکی،جوراب و کلاه، شال، تنگ و ریسمان، کاهبُر و سایر وسایل و پوشاک انسان و زیراندازها و پالون الاغ و قاطر استفاده میشد.
کاربافی
بافت وسایل و پوشاک نامبرده در بالا را میتوان در دو دسته کلی شرح داد. دستهی نخست بافتن با دستگاه کاربافی است و دستهی دوم بافتن با دست و یا ابزارهای ساده مانند میلبافتنی.
وسایلی مانند گووال، شالکی، زیراندازها و پارچههای بافته شده از موی بز (مانند سیاهچادرها) و تَنگ جزو گروه نخست هستند که با دستگاه کاربافی بافته میشدند. اجزای کلی این نوع دستگاه کاربافی مانند دستگاههای کاربافی کرباس بود که در مقاله نخست تشریح شد. اما به دلیل ظرافت کمتر بافت با پشم و بزهمو و همچنین ابعاد کوچکتر گووال و شالکی نسبت به پارچه و عدم کاربرد رنگ و دارا بودن طرحها و نقشهای سادهتر، دستگاه کاربافی پشم و بزهمو به مراتب سادهتر از دستگاه کاربافی کرباس بود و انواع موجود در برگجهان یا دستکم دستگاههای موجود نزد کاربافان برگجونی روی زمین میخوابید و به حالت ایستاده قرار نمیگرفت.
بافت شال و کلاه و جوراب با استفاده از میلگرد (میل بافتنی) و توسط دست انجام میشد. انواع ریسمان و کاهبُر نیز مستقیما و بدون هیچ ابزار واسطی توسط دست بافته میشد.
الف- کاربافی با دستگاه
با دستگاه در برگجون گووال و شالکی و زیرانداز و جُل و تنَگ میبافتند که شیوه بافت در هرسه مشابه بود.
گووال مانند گونیهای امروزی بود که با پشم گوسفند و بزهمو بافته میشد. بنابراین دو نوع گووال بافته میشد:
– گووال برنجی با پشم
– گووال معمولی یا گووال حمل کود حیوانی با بزهمو
گووال برنجی بیشتر شبیه به قالی بافته میشد و خواب پشم روی گووال را از سمت بالا به طرف پایین میدادند تا از نفوذ آب باران و خراب شدن محتویات درون گووال که معمولا برنج و جو و گندم بود جلوگیری نماید.
در فصل سرما که کار چاربداران برای خرید برنج از شمال شروع میشد، برنج را درون این گووالها قرار داده و به برگجهان حمل میکردند و گاهی یک شبانهروز این محموله در مسیر مازندران به برگجهان و بر روی قاطر در زیر باران حمل میشد و این نوع گووالها مناسب حمل برنج بوده است.
گووال معمولی با نخ رشته شده از موی بز بافته میشد. تراکم بافت این گووال آنچنان نیست که مانع نفوذ آب شود. این گووالها با استفاده از نخ سیاه بافته شده و برای منقش کردن آن از نخ سفید استفاده میشد. از گووال اغلب برای حمل کود حیوانی یا محصولاتی مانند گردو و ازگیل استفاده میشد. همچنین از گووال برای صاف کردن آب ازگیل یا جداسازی رباو از کُندِس در فرایند پخت رب ازگیل استفاده میشد.
شالکی نیز در همه جزییات مانند گوال معمولی است با این تفاوت که ابعاد طول و عرض آن سه تا چهار برابر بزرگتر از گووال بود. به این ترتیب از آن برای حمل کالاها و محصولات پرحجم و کموزن مانند گیاهان کنده شدهی حبوبات (مانند نخود و عدس) یا علوفهی خشک استفاده میشد.
زیراندازها انواع دیگر پارچههایی بودند که با بزهمو تولید میشد. مهمترین پارچه تولید شده از بزهمو که به سیاهچادر مشهور است البته در برگجهان کاربردی نداشت. اما پارچههای در ابعاد و اندازهی کوچکتر برای فرش کردن فضاهای جنبی منازل یا استفاده در دوخت پالون چارپایان یا استفاده به عنوان جُل یا روانداز پالون کاربرد داشت.
تَنگ پارچهای باریک و دراز بود که مانند یک نوار پهن بافته میشد. از تنگ که عملکردی مانند کمربند داشت، برای بستن و تثبیت بار بر روی چارپایان یا بستن و ثابت کردن پالون استفاده میشد. تنگِ بار به عرض ۶ تا ۸ سانتیمتر و طول ۱٫۵ تا ۲٫۵ متر و تنگِ پالون به عرض ۴ تا ۵ سانتیمتر و طول حدود یک متر بود. در بافت این پارچه هم از بزهمو استفاده میشد.
بافندگان گووالهای پشمی (گووال برنجی)
این نوع گووال توسط هداوندهایی که در مناطق ترقیون، تخت چنار و کروشت ساکن بودند بافته میشد. در برگجون کسی این نوع گووالها را نمیبافت.
بافندگان پارچههای بزهمویی (گووال، شالکی، تنگ)
این نوع محصولات در یک نسل قبل از برچیده شدن، توسط مرحوم آشیخ حسین (کوثری/لبافی) و صفرعلی اثباتی و بعد از آن توسط شادروان محمد پلویی (فرزند خلیل) بافته میشدند. گووالهای بافته شده توسط آشیخ حسین متراکمتر از تولیدات دیگران بود.
محمدخلیل و نصراله پلویی
شادروان محمد پلویی فرزند خلیل و معروف به محمدخلیل آخرین بافندهی گووال و شالکی در برگجون بود. برای اطلاع از جزییات کار با آقای نصرالله پلویی فرزند مرحوم مشهدی محمد مصاحبهای داشتیم که شرح مختصر آن بیان میشود:
آقای نصرالله پلویی فرزند بیگمجان کوشکستانی و محمد پلویی متولد ۱۳۲۹ و سومین پسر این خانواده است. وی تا پانزده سالگی در روستا بود که علاوه بر خواندن درس، در کنار پدر به کار کشاورزی و ساخت تنور و بافت انواع گووال و شالکی مشغول بود. او پس از ۱۵ سالگی به تهران مهاجرت کرد و ابتدا به مغازه اتوشویی و سپس نظام وظیفه رفت. پس از آن در شرکت ساختمانی نیرپارس مشغول شد تا اینکه جذب بانک شد و اکنون بازنشسته بانک ملت است.
آقای پلویی با اینکه سالها نزد پدر کار کردهاند، اما جزییات کار را فراموش کردهاند. اما ایشان بیان کردند که در آن زمان بجز پدرش، فرد دیگری در برگجهان این کار را نمیکرد و حتی مشتریانی از نیکنامده داشتند. وقتی از ایشان پرسیدم پدرتان چگونه مزد میگرفتند و چه رقمی، آیا یادتان هست؟ گفتند البته رقم مزدها را یادم نیست. اما مزد پدرم بسته به شرایط کار فرق میکرد. مثلا افرادی مانند خانواده مشمیرزا و کسانی که گلهی بزرگی داشتند تمام پشم و بزهمو را خودشان میدادند. اما آنها هیچکدام کار پوش کردن و رشتن را انجام نمیدادند. گاهی اگر پدرم لازم داشت از آنها پشم و بزهمو ه عنوان مزد میگرفت. برخی خانوادهها اصلا پشم و بزهمو نداشتند. اما این خانوادهها کم بودند. اغلب چند گوسفند و بز داشتند. اما ممکن بود این تعداد تمام پشم و موی لازم را تامین نمیکرد. لذا مابقی را از پدرم میگرفتند.
اما خانوادههایی هم بودند که نه تنها پشم و مو را از پدرم نمیگرفتند، بلکه نخ را هم خودشان تهیه کرده و فقط بافت را به پدرم میسپردند. مثلا پدر شما – مرحوم حاج حبیبالله- خودش نخ میریسید و نخ مورد نیازش را تامین میکرد. اصولا پدرم فرصت همهی کارها را نداشت و لازم بود سفارشدهندگان نخ موردنیاز خود را از ریسندگان نخ خریده و به پدرم تحویل دهند.
آیا دستگاه کاربافی یا ابزارهای مورد استفاده را دارید؟
نه. اصلا یادم نیست آنها چه شدند. اما یک دَفتین را تا چند سال پیش داشتیم. آن را هم به نظرم در زمان اسبابکشی از خیابان کرمان، دور انداختیم.
دستگاه کاربافی شما چگونه بود؟ پاچال هم داشت؟
یک چارچوب بود مثل دارقالی که روی زمین قرار میگرفت و مانند کاربافی کرباس پاچال نداشت. نخهای تار را به تیرهای بالا و پایین آن مهار میکردند. برای منقش کردن کار، چند دسته از این تارها را از رنگ روشن یا سفید انتخاب میکردند که معمولا سه ردیف در وسط گووال بود. طول دستگاه دو برابر بلندی گووال بود و عرض تارها به اندازه عرض گووال. گلوله نخ عرضی یا پود را از درون تارها عبور میدادیم. پس از هر رج، با استفاده از یک چوبی که میکشیدیم، جای تارهای زیر و رو عوض میشد و پود را رد میکردیم. پودها را با دفتین میکوبیدیم تا پارچه بافته شده متراکم شود. پس از اینکه کار بافت پارچه به بالای دستگاه رسید، چوب بالا را کشیده و پارچه از دار جدا میشد. دوخت لازم در دوسر پارچه انجام شده سپس از وسط طول پارچه آن را تا کرده تا دولا شود. سپس دو پهلو را با گُووالدوز دوخته و گووال درست میشد. گوشکها هم با نخ و بزهمو و گووالدوز به گووال اضافه میشد و گووال آماده تحویل میشد.
آیا یک گوال یا شالکی از کارهای پدر یادگار دارید که من عکس آن را بگیرم؟
نه، همه پاره شده و از بین رفته است.
اجزای گووال و شالکی
گوشک : در فواصل منظمی در لبهی انتهای گووال و شالکی حلقههایی با استفاده از همان نخ پشمی یا بزهمو بافته میشد که به آن گوشگِ لووِه گووال میگفتند. از این گوشگها برای بستن در یا سر گووال استفاده میشد. معمولا پس از پرکردن گووال روی آن را به تناسب نوع کالا برگ یا پارچه قرار داده و با عبور دادن نخ بند از درون سوراخ گوشگههای روبروی هم، سر گووال را میبستند تا کالا ضمن حمل نریزد.
گوالها بجز گوشگ لبهها، در کنار یا پهلو هم دارای گوشگ بودند. گوشگهای پهلو دو عدد بوده، روبروی هم و در یک سوم بالای هر گوال بافته میشد. چشمه درون این گوشگها بزرگتر از حلقه گوشگهای لبه بوده و ضخامت آن نیز بسیار بیشتر از گوشگ لبه بود. از این گوشگها برای حمل آن طور که در تعریف و تبیین ایشگیلگ آمده استفاده میشد.
نخِ بند: بندی که برای بستن در گووال استفاده میشد. یک سر بند معمولا به یک گوشک گره کور زده میشد و همواره همراه گووال بود و به ترتیبی که در بالا بیان شد از آن استفاده میکردند.
ایشگیلگ: عبارت بود از تکه استخوان ۱۰ سانتیمتری ساق پای گوسفند که دو سر آن برآمدگی داشته و به قطر ۱٫۵ تا ۲ سانتیمتر بود. برای حمل بار توسط خر و قاطر به یک جفت گووال یا شالکی نیاز بود تا هریک از آنها را در یک سوی خر یا قاطر بگذارند. از گوشگهای پهلو و ایشگیلگ برای بستن دو گووال به هم بردوش چارپایان استفاده میشد. به این ترتیب که به هردو گوشگ پهلوی یکی از گووالها بندی محکم بسته و با حلقه کردن این بندها به دور ایشگیلگ، دو ایشگیلگ به یک گونی متصل میشد. این گووال دارای ایشگیلگ به گووال نرینه معروف بود. پس از آن جفت گووالها پر میشد از هر طرف چارپا همزمان این جفت گووالها را بلند کرده به پهلوی حیوان تکیه داده و ایشگیلگ گووال نرینه را از درون گوشگ گووال دیگر به صورت طولی عبور داده و عمود بر آن رها میکردند. بدینسان دو گوال به هم متصل شده و روی دوش چارپا قرار میگرفت. سپس بار را با تَنگ میبستند. گاهی بجای استخوان از چوب بجای ایشگیلگ استفاده میشد. اما چوب استحکام و سُری یا روانی کار استخون را نداشت و علاوه بر آن برآمدگی دو سر استخوان سبب مهار شدن بهتر آن به گوشگ گووال دیگر میشد.
اجزای تنگ
بجز بخش پارچه ای که محصول کاربافی است، تنگ دارای اجزای دیگری به شرح زیر می باشد:
هَتَگ: دو نوع تنگ داشتیم. تنگ بار و تنگ پالون. هتگ در تنگ بار حلقهای چوبی و در تنگ پالون حلقهای فلزی بود که به یک سر پارچهی تنگ و در سمتی که گوشگ وجود نداشت متصل میشد. کار هتگ روان کردن فرایند کشیدن و محکم کردن تنگ و ایجاد جایگاهی برای گره زدن یاسه بود.
یاسَه: نواری چرمی بود که در تنگ بار پهنتر و در تنگ پالون باریکتر بود. در تنگ پالون بخش چرمی یاسه با دو حلقه و یک چنگک فلزی به گوشگهای دوخته شده در طول پارچه گیرداده میشد و در تنگ پالون با واسطه حلقه فلزی دیگر و یا مستقیما به پارچه تنگ متصل میشد. کار یاسه اندازه کردن طول تنگ با قطر بار یا پالون چارپا و نیز کشیدن و محکم کردن و گره زدن آن بود. نباید فراموش کرد که بستن تنگ باید به گونهای باشد که یاسه در سمت چپ چارپا قرار گیرد. یکی از مهمترین استانداردهای چاربداری همین اصل بود!
ب- کاربافی با دست
جوراب پشمی
یکی از مهمترین پوشاک پشمی روستاییان جوراب پشمی بود که اغلب مورد استفاده مردان بود. مردان بافت جوراب پشمی را خود برعهده داشتند که با پنجمیل و از نخ پشمی گوسفند بافته میشد. البته مردان نیز همچون زنان روستای برگجهان چندان در قید پوشیدن جوراب نبودند و جوراب پشمی اغلب در زمستان و برای گرم نگهداشتن پا پوشیده میشد.
بافندگان جوراب پشمی
تعداد معدودی از مردان روستا قادر به بافت جوراب به صورت درست بودند. در میان آخرین نسلی که در برگجهان جوراب پشمی میبافتند، تنها مرحوم محمدرضی لبافی بود که بهترین جورابهای پشمی را میبافت. وی تنها فردی بود که جوراب پشمی منقش میبافت. سایر مردان و حتی حرفهایترین آنها قادر بود جوراب ساده و نهایتا جوراب با رنگهای متفاوت در قاب و توک جوراب ببافند. به عبارت دیگر بافت جوراب طرحدار در انحصار مشرضی بود.
برای بافت جوراب پشمی طرحدار، رشتن نخهای رنگی یکدست شرط اساسی بود و برای این کار باید در زمان پوش کردن پشم و رشتن آن نهایت دقت در تفکیک پشمهای با رنگهای متفاوت انجام میشد. زمان بافت هم باید انواع گلولههای نخ همراه بافنده قرار داشت و این تعدد گلولهها بافتن را سخت و دستوپا گیر میکرد. مهمترین نکته آن بود که کار بافت بدون نقشه مکتوب و از بر توسط مرحوم مشرضی انجام میشد و این درحالی بود که وی چندین طرح را در بافت جوراب در ذهن داشت.
شال و شالگردن پشمی
منظور از شال در گویش برگجونی، شال کمر بود که روی آلخالق یا زیر قبا به کمر میبستند. شال کمر مانند شالگردن ولی بسیار بلندتر بود که از پشم بافته میشد. استفاده از شال به ویژه برای پیرمردان و در زمستان رایج بود.
کلاه پشمی
با استفاده از نخ پشمی کلاه پشمی نیز میبافتند که در فصول سرد از آن استفاده میشد. استفاده از کلاه در تمام فصول سال برای پیرمردان روستا مرسوم بود، اما در فصول گرم اغلب از کلاه با نخ پنبهای و در فصول سرد از کلاه نمدی یا پشمی استفاده میشد.
تفاوت بافت ریسمان با سایر کاربافیها اقدامات اولیه روی نخ قبل از بافت بود که نمونهاش در سایر کارها وجود نداشت. یعنی بافت ریسمان چهار مرحله داشت:
برشتن نخ: در این مرحله مانند سایر کاربافیها پشم یا بزهموی پوش شده با چلگ به نخ تبدیل شده نخها گلوله میشد.
دَتَنییَن نخ: برای بافت ریسمان باید همزمان چندین رشته نخ در گروههای سه تایی یا پنجتایی بافته میشدند. اگر در هر گروه پنج رشته نخ و در ریسمان پنج گروه نخ قرارداشت باید در مجموع ۲۵ رشته نخ در بافت به کار میرفت. بدیهی است اگر این ۲۵ رشته با استفاده از گلوله نخ به کار رود به زودی در هم تنیده شده و کار بافت گره میخورد. برای برونرفت از این فرایند، قبل از آغاز مرحله بافت ریسمان باید نخها را در رشتههای پنجتایی یا سهتایی در هم تنیده و آماده کنند. به این کار دَتَنییَن میگفتند.
مَرَس کُردَن: چون رشتههای به هم تنیده شده طول زیادی داشتند (حدود ۲ تا ۳ برابر طول ریسمان) برای اینکه بتوانند هنگام بافت آنها را به سرعت از لابلای هم رد کنند، باید هر گروه از رشتهها را به نحوی جمع کرده و به هم تابید که به راحتی از لابلای هم رد شده و همزمان قابل باز شدن هم باشند. این کار که بسیار تخصصی بود و هر کسی از عهده آن برنمیآمد مَرَس کُردَن نام داشت.
بافتن: کار بافت ابتدا با سه تا از رشتههای تنیده آغاز میشد و تا حدود ۱۵ سانتیمتر ادامه مییافت. سپس دو تار دیگر هم به بافت اضافه میشد و کار بافته شده به صورت حلقهای در میآمد که به عنوان هتگ استفاده شده یا هتگ را درون آن قرار میدادند. کار بافت مانند بافت گیس خانمها میتوانست منظم و زیبا انجام شود. هر اشتباه در بافت یا شل و سفت شدن فرایند بافت، منجر به کاری نامناسب و زشت یا کاهش و افزایش قطر و سفتی ریسمان میشد. همزمان با بافت رشتههای مَرَس شده از هم باز میشد تا طول ریسمان به اندازه دلخواه برسد. سپس دو گروه از رشتهها حذف و پس از کمی بافت دیگر، سه رشته باقیمانده نیز قطع میشد و انتهای ریسمان همراه بافت گره زده میشد.
ریسمان گلباقالی: برای زیبا شدن ریسمان گاهی دو گروه از رشتهها را از نخ روشن یا سفید استفاده کرده و سه رشته دیگر سیاه بود. نتیجه بافت ریسمان سیاه و سفیدی بود که مارگزیدهها از آن هراس داشتند! به این ریسمان در روستا ریسمُن گلبقالی میگفتند.
کاهبُر
از این وسیله برای حمل کاه و علوفهی خرد شده استفاده میشد. این وسیله یک جفت بود که هر کدام را در یک سوی چارپا قرارداده به هم متصل کرده و سپس با تنگ آن را روی بدن چارپا محکم میکردند. کاهبر دو جزء اساسی داشت: تور و دستَگها. تور کاهبر بافته شده از طنابهای پشمی بود. این تور مانند تور دروازه به هم بافته میشد و چشمههای آن حدود۳ تا ۴ سانتیمتر بود. دستگها چوبی بوده و در دو سر تور بسته میشد. این دستگها سبب میشد درِ کاهبر به راحتی باز شده و لبهی تورها به هم گره نخورند. از دستگها برای جابجایی کاهبرها نیز استفاده شده و پس از قرار دادن کاهبر روی چارپا ، با استفاده از آنها دو کاهبر را به هم متصل میکردند.
با تشکر از خانم مرضیه لبافی و آقای نصرالله پلویی که در این نوشتار ما را یاری کردند.
انگار از ته انبار یه دفتر کتاب پیدا شده باشه.
جالب بود.
سلام
خیلی جالب بود
در قسمت اول کاربافی خیلی دنبال بافتن ریسمون بودم.
هر وقت عمو رضی می خواست ریسمون ببافه من سر لوسی می نشستم و به بافتن این ریسمون نگاه می کردم. اول بافت، نخ رو به دستگیره انبار می بست تا با این ریسمون به انتهای حیاط می رسید و ریسمون کامل می شد.
هما اثباتی
متن بافندگان پارچه های بزه مویی به پیشنهاد خانم سکینه اثباتی و تایید آقای محمدعلی اثباتی (به ترتیت) نوه و فرزند شادروان صفرعلی اثباتی تصحیح شد. با عرض پوزش از این همولایتی های عزیز و تشکر از تذکری که بیان فرمودند. نویسندگان مطالب وبگاه برگجون اگرچه تلاش می کنند مطالب نوشته شده دچار کمترین اشتباه و لغزش باشد اما به هرحال ادعایی مبنی برصحت کامل مطالب ندارند و با امید تصحیح مطالب توسط خوانندگان محترم نسبت به انتشار آنها اقدام می کنند. خوشحالیم که از مزایای چاپ مطلب در اینترنت برخوردارمان می فرمایید.
نکته قابل توجه و مهمی که آقای اثباتی متذکر شدند این بود که شادروان محمدخلیل با پارچه کرباس برای عروسان نیز لباس عروس تهیه می کردند. ضمن آن که شایسته است در این مورد تحقیق بیشتری کرد، این مطلب برای تکمیل مقاله لباس زنان برگجونی، می تواند مورد توجه خانم ارمغان اثباتی نیز قرار گیرد.