علیاکبر لبافی، بهمن ۹۶
کارهای بزرگ را مردان و زنان بزرگ انجام میدهند.
کارهای خاص و ارزندهای که در ذهن و یاد انسانها میمانند و در تاریخ ثبت میشوند را اغلب گروهی از مردان و زنان انجام میدهند. اما تاریخ فرصت و اهمیتی برای ثبت نام همهی آنان ندارد و تنها نامهای معدودی را به خاطر میسپارد. اگرچه نقش همهی افراد موثر در آن کار یکسان نیست، ولی این هم دور از انصاف است که تنها یک نام برای انجام آن کارها در تاریخ ثبت شود. همهی ما اهالی برگجهان بارها و بارها از خدمات محمدخان همایون در روستای برگجهان آگاه شدهایم. پدران ما و همولایتیها هر بار که فرصتی دست داده یاد و خاطرهی آن بزرگوار را زنده کردهاند. گاهی نیز از دستیار ایشان حاج علیاصغر علیمردانی در امور روستا نام بردهاند، اما هیچگاه از افراد فنی و کاردانان شایستهای که به کمک آنان این آثار ماندگار را خلق کردهاند نام و یادی نبردهاند.
من تنها از زبان مهندس بشیر ملکنیا و مهندس محمد لبافی شنیدم که محمدخان نخستین فردی بود که دستور داد ماسههای رودخانه را دو یا سه بار بشویند تا گل و لای آن شسته شود. همچنین از برادرم شنیدم که محمد همایون وقتی حوض مسجد سرده را میساخت بنّا از تهران آورد و از بناهای روستا استفاده نکرد. حوضی که ۵۰ سال است در زیر برف و یخ و آب هنوز پابرجاست. هیچ کس نام آن معمار یا بناها را نمیداند. افرادی که محمدهمایون کارهای ماندگار خویش را با دانش و تجربه و دست آنان به انجام رسانده است. نام این افراد در کجای تاریخ ثبت است؟
محمد همایون چهرهای آشنا برای اهالی برگجهان است با این وجود پیش از این در مقالهی “محمد همایون- مردی که نمیشناسمش” به خدمات وی اشاره کردم و جالب است بدانیم بخشهای عمدهای از آن مقاله در کتاب “سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران” – فریدون شیرینکام و ایمان فرجامنیا – به چاپ رسیده است. متن کاملتری از خانواده همایون به کوشش آقای مجید جاننثاری تدوین و در بخش کتاب فرهنگ در سایت برگجون منتشر شده است.
یکی از خدمات محمد همایون در خارج از روستای برگجهان ساخت بنای موسسه ارشاد است. به دلیل اهمیت این بنا خلاصهای از آن در زیر بیان میگردد:
حسینیه ارشاد، مؤسسهای است خیریه که با اهداف علمی، آموزشی، تبلیغی و پژوهشی در عرصه اندیشه دینی، با رویکرد نوگرایانه در اوایل دهه ۱۳۴۰ ه.ش تأسیس شد. بعد از اختناق سیاسی حاصل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، گروهی از نواندیشان دینی که در همان سالها کانون اسلام، کانون نشر حقایق اسلامی، و دیگر مؤسسات را تأسیس کرده بودند، مؤسسه دینی به نام حسینیهی ارشاد را نیز با این اهداف بنیان گذاشتند(۱). حسینیهای که «محمد همایون»، «ناصر میناچی» و «عبدالحسین علیآبادی» در سال ١٣۴۵، در خیابانی طولانی که تهران را به شمیران متصل میکرد، بنا کردند تا امروز از معروفترین و شاخصترین مراکز اسلامی تهران و ایران است(۲).
هدف از تشکیل حسینیه در آن زمان، ایجاد یک مرکز مذهبی و فرهنگی برای قشر فرهیخته و روشنفکر بود و به همین دلیل حسینیه به صورت فضایی مدرن و امروزی طراحی و به شکل آمفیتئاتر ساخته شد(۱). معماری حسینیه را هم به «حاجعلی برگیجانی» سپردند تا ساختمان این حسینیه با دیگر مکانهای مذهبی متفاوت باشد. کاشیکاری آن نیز اثر دستان هنرمند «حاجاکبر زحمتکش» و «ابراهیم فلاح» است تا سنت و مدرنیته همنشین شوند. قبل از ساخت ساختمان حسینیه، برنامههای سخنرانی آن در دو چادر در محلی نزدیک آن که اکنون مسجد قبا قرار دارد برگزار میشد(۲).
ناصر میناچی، اساسنامه و آییننامه حسینیه ارشاد را که از آن بهعنوان یک «مؤسسه آموزشی و تحقیقاتی خیریه مذهبی» نام برده بود، تهیه و تکمیل میکند. او در کتاب خاطرات خود آورده است: «من سعی کردم اساسنامهای برای ارشاد بنویسم که هیچ حکومت، فرد یا سازمانی نتواند به آن دستاندازی کند». دولت موقت بازرگان که تشکیل میشود، میناچی را بهعنوان وزیر «اطلاعات و جهانگردی» انتخاب میکنند. او نیز بهدلیل علاقهای که به حسینه ارشاد داشت نام این وزارتخانه را به وزارت «ارشاد ملی» تغییر داد(۲).
از پلههای حسینیه ارشاد که بالا بروی، سالنی با ظرفیت هزار نفری در مقابلت ظاهر میشود که با شیبی مناسب ساخته شده است. روبهروی آن محرابی زیبا و چشمنواز قرار دارد و سالن را صندلیهای چوبی پر کردهاند، بههمراه تریبونی قدیمی و خاطرهانگیز که شخصیتهای بزرگی را در پشت خود دیده است. روی تریبون نوشته شده: «چو قرآن بخوانند دیگر خموش، به آیات قرآن فرادار گوش». تریبونی که بهجای منبرهای سنتی نشسته بود و سخنران آن برخلاف جلسات سنتی مذهبی به سؤالهای مستمعین خود پاسخ میداد. تالاری با ظرفیت ۵٠٠ نفر نیز در طبقه دوم و سالنی به همین وسعت در زیرزمین حسینیه است که کلاسهای مذهبی و فرهنگی در آن برگزار میشود(۲).
به گفته سید حسین نصر، چهار نفر مشاور اصلی حسینیه ارشاد بودند؛ مطهری، نصر، شریعتی و شاهچراغی. حسینیه ارشاد محلی برای سخنرانیهای بیشماری بود که تا سال ۵۱ یعنی زمان بسته شدن آن، ادامه داشت. از میان سخنرانان میتوان به مرتضی مطهری، فخرالدین حجازی، علی شریعتی، محمدتقی شریعتی، ناصرالدین صاحبالزمانی، مجتهد شبستری، اسماعیل رضوانی، صدر بلاغی و عباس زریابخویی اشاره کرد. از میان این سخنرانان علی شریعتی بیش از همه مورد استقبال قرار گرفت. بازرگان، طالقانی و سحابی که در سال ۱۳۴۵ از زندان آزاد شدند، با توجه به فعالیتهای سیاسی قبلی آنها که موجب جلب توجه ساواک میشد، از سوی مؤسسه برای مشاوره یا سخنرانی کردن دعوت نشدند. سخنرانان در حسینیه ارشاد شامل اشخاص غیرروحانی مثل کاظم سامی و حبیبالله پیمان که هر دو آنها در تشکلی به نام«نهضت خداپرستان سوسیالیست» فعالیت داشتند و پس از آن در نهضت آزادی مردم ایران فعال بودهاند و همچنین چند تن از علمای روشنفکر نظیر محمد بهشتی، حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی، حجتالاسلام سیدجواد باهنر و حجتالاسلام صدرالدین صدر بلاغی بودند. رژیم شاه به امید اینکه آنها گیرایی روحانیون سنتی و چپگرایان را تضعیف میکنند، جلوی این گونه فعالیتها را نگرفت(۱).
بعدها با گسترش اختلافهای بین میناچی و مطهری و نیز اعتراض به انحراف حسینیه از مسیر اصلی، مطهری و دوستاناش حسینیه را در اواخر سال ۱۳۴۹ ترک کردند و از این به بعد مؤسسه با سخنرانیهای آتشین شریعتی به راه خود ادامه داد(۱).
حسینیه ارشاد سالهای سال شاهد برگزاری شبهای احیا در ماه رمضان و زیارت عاشورا در ماه محرم بوده است. اینجا خاطرات سیاسی زیادی را هم به خود دیده؛ در اوایل انقلاب برگزاری جلسات تدوین پیشنویس قانون اساسی در حسینیه ارشاد برگزار شد و سالهاست که شخصیتهای سیاسی و معروف هنگام انتخابات رأی خود را در صندوق این حسینیه میاندازند. ارشاد یکبار در سال ١٣۵١ به دستور ساواک تعطیل شد. بعد از آن هم دوباره ناصر میناچی مدیریت آن را برعهده گرفت و تا سال ٩٢ که در ٨٢ سالگی درگذشت کرد، بهجز زمانی که در دولت موقت مهدی بازرگان بود، مدیریت حسینیه ارشاد را بر عهده داشت. او در این مدت توانست طرح حریم حسینیه ارشاد تهران را با شماره ۱۰۸۵۷ در فهرست آثار ملی ایران ثبت کند. میناچی که از جمله تهیهکنندگان پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی بود، وصیت کرد جنازهاش را در حسینیه ارشاد به خاک بسپارند؛ با آنکه شهرداری با درخواست او موافقت کرده بود، در نهایت اجازه دفن او در حسینیه داده نشد(۲).
سازندگان بناهای بزرگ اغلب نام خود را در نقاط چشمگیر درج میکنند. محمد همایون چنین تشخیص نداد. اما کاشیکاران عادت مرسومی برای درج نامشان دارند که اکنون کاشکاریهای حسینیه ارشاد مزین به این نامهاست. اما نام معمار اصلی بنا را در هیچ کجای ساختمان نمیتوان یافت. باری در اقدام شایستهی شهرداری تهران میتوان نام استاد علی احمدبرگجانی را – هر چند با اشتباه و به صورت علی برگهجانی – در کتیبهای که در مقابل حسینیه ارشاد برپا شده مشاهده کرد.
خوشبختانه در اسناد دیگری که به کوشش علاقمندان گردآوری شده است- مطابق آنچه در بالا بیان شد- نام استاد علی احمدبرگجانی – باز هم البته به اشتباه – دیده میشود که نشان میدهد این نوشتهها منشا واحدی دارند.
رسیدن من به نام این استاد برگجهانی کاملا اتفاقی بود. آقای علی عقیلی فارغالتحصیل دبیرستان فلسفی که در پی یافتن آقای علی لبافی فرزند عبداله بود، مرا پیدا کرد و وقتی متوجه شدند من اهل برگجهان هستم، در یک خبر کوتاه اعلام کرد که سازندهی حسینیه ارشاد – استاد علی- یک برگجونی بود. وی شمارهای از فرزندان ایشان به من دادند، چرا که فرزند استاد علی نیز در همان دبیرستان تحصیل کرده بود.
علی احمدبرگجانی متولد شهریور ۱۳۰۷ است. سلطاناحمد نیای استاد علی از طایفه مجاوری روستای برگیجان یا برگجان بود. اینکه سلطان احمد فرزند که بود و برادران و خواهران وی چه کسانی بودند فعلا اطلاعی نداریم. اما میدانیم وی فرزند پسری به نام میرزابابا داشت. همسر میرزابابا به نام زینب در سن ۲۴ سالگی در اثر یک بیماری درگذشت.
چون خانواده همسر میرزابابا کوتاهی وی را سبب مرگ زینب میدانستند با او اختلاف پیدا میکنند. در اثر این اختلاف، میرزابابا برگجهان را ترک کرده و به تهران مهاجرت میکند و پس از آن هرگز به برگجهان برنمیگردد. در زمان انتخاب نام فامیل او از نام پدر و روستای مادری خود الهام گرفته و نام احمدبرگجانی را برمیگزیند. اما در مدارک ثبت جدید به نظر می رسد احمدبرکجانی درج شده است.
وی معمار توانمندی بود و ساختمان مسجد میدان بروجردی و مجموعه ۴۰۰ دستگاه از کارهای اوست. مشهور بود که استاد میرزا با پیت، پول به منزل میآورد اما وی که بسیار عیالوار هم بود، ولخرج بود و درآمد خود را ریخت و پاش میکرد و چندان ثروتی نیندوخت.
میرزابابا از همسر نخست دارای چهار فرزند به نامهای علی، احمد، اکرم، و عفت شد. وی از همسر دوم خود صاحب شش فرزند به نامهای محمود، ابراهیم، نیّر، مهین، عباس و مرتضی شد. قاسم فرزند یازدهم میرزابابا از همسر سوم اوست.
علی فرزند نخست میرزا بابا که منزلشان در خیابان ایران بود تا مقطع سیکل درس خواند. وی در مدرسه با ناصر ملکمطیعی همکلاس بود. علی با خانم صغرابانو مواسات اهل قزوین ازدواج میکند و صاحب ۷ فرزند به نامهای مینو، امیر، مریم، مرضیه، حبیب، مصطفی و محمد میشود. مینو با آقای میرترابی ازدواج میکند. امیر دارای سه فرزند به نامهای بهناز و بهاره و بهینه است. از مصطفی که در جوانی درگذشت دختری به نام صدف به یادگار مانده است. حبیب نیز در دانمارک زندگی میکند و فرزندانی به نام یاسمین و نیلوفر(لوتوس) دارد.
احمد و علی فرزندان ارشد میرزابابا نزد پدر حرفه معماری را فراگرفته و به ساخت و ساز مشغول شدند. اینکه چه کارهایی را میرزابابا با محمدخان انجام داده مشخص نیست، اما مشخص است که استاد علی از طریق پدرش با محمدخان آشنا شده و همکاری کرده است. سندی به دستخط استادعلی باقی است که شرح کارهایش برای محمدخان را به شرح زیر در آن به ثبت رسانده است:
- میدان عشرتآباد، خواجه نصیر طوسی، ۴ باب ساختمان.
خانم مرضیه احمدبرگجانی توضیح دادند که اولین کار پدرشان برای محمدخان ۴ ساختمان میدان عشرت آباد بود که برای خانم بزرگ و خانم کوچک و آقا مصطفی برادر محمدخان بود.
- خیابان اکباتان، شرکت میلارد.
- جاده چالوس، کیلومتر ۱۷، نرسیده به آدران، انبار سیب، حمام عمومی، پل، ساختمان سریداری، انبار علوفه.
- امامزاده حسن، خیابان قزوین، ساختمان اداری و تعمیرگاه.
- دیوارکشی ساختمان پلور.
محمدخان باغ بزرگی در پلور داشت که به گفتهی مرضیه خانم دختر استاد، مثل بهشت بود. همه نوع میوه داشت. درختانی با میوههای فراوان. وب همراه استاد آنجا رفته بود. استاد آن باغ را دیوارکشی کرد و ساختمانی هم ساخت.
- بویین زهرا، آبگرم ده آسیانی(؟)، مسجد و ۲۰ باب ساختمان پس از زلزله
توضیح اینکه احتمال میرود این خدمات مربوط به محمدخان نبوده و استاد علی در این زلزله شخصا وارد عمل شده باشند. دختر استاد نقل کردند در زلزله بویینزهرا پدرشان که شاهد دزدی افرادی از مردم زلزله زده بودند، برای جلوگیری از دستبرد به طلا و جواهرات مردم با دزدان درگیر شده و زد و خورد میکنند.
- جاده قدیم کرج، جنب شیرپاستوریزه، انبار شرکت میلارد.
- قریه لواسان، برگجان، پل- حمام عمومی- حسینیه- مسجد- مدرسه- آسیاب- غسالخانه.
هر وقت پدرم میرفت برگجون یا جاهای دیگر، چون سخت بود و گاهی پیاده میرفت و چندین روز نمیآمد، من ناراحت بودم. دوست نداشتم برود. ناراحت میشدم و میگفتم نرو. پدرم میگفت دوست داری من برای برگجون حموم نسازم. بچهها شپش داشته باشند؟ مرا با این حرفها راضی میکرد و میرفت. او با تمام خدمات و ساخت و سازی که داشت فروتن بود. وقتی دستان زخمی و پینه بستهاش را میبوسیدم و میگفتم شما چرا اینقدر کار میکنید؟ میگفت نه دخترم. من کاری نکردهام. قطرهای در دریا هستم.
(برای اطلاع بیشتر در این زمینه به مقالهی “خانواده همایون و محمدخان” در بخش کتاب فرهنگ سایت برگجون مراجعه کنید).
- حسینیه ارشاد، تالار- مسجد- کتابخانه- دفتر.
استاد علی علاوه بر سرپرستی ساخت بناهای این حسینیه، گنبد مرتفع مسجد را خودش ساخت. البته کاشیکاریهای کتیبه و کاشیکاری گنبد را استادان دیگری برعهده داشتند.
- شریعتی، چهارراه قصر، ساختمان چینی مینا.
- آبیک، جاده قزوین، دامداری یوشوند.
- هشتگرد، شیردوشی- دامداری.
شیردوشی هشتگرد اولین شیردوشی مکانیزه و برقی در ایران بود. پدرم هر وقت آنجا میرفت مقدار زیادی برایمان شیر میآورد.
- شهریار، ده سفرچین، مدرسه ۶ کلاسه.
- میدان ولیعصر، ساختمان اهداء.
- جاده قدیم کرج، مقابل کاو(؟) بیمه تامین اجتماعی، بیمارستان حسینیه ارشاد.
ساختمان اهدا در میدان ولی عصر و بیمارستان جاده کرج متعلق به حسینیه ارشاد است.
بجز اینها استادعلی خودش هم کارهایی را برای دیگران ساخته است که به طور مثال این موارد را میتوان نام برد:
- کارخانه گاز اکتان اراک.
- شرکت وزنه در کیلومتر ۸ جاده کرج.
با وقوع انقلاب صاحبان این کارخانهها از ایران رفتند و استاد طلبش را نتوانست بگیرد. اما آقای میناچی که وکیل حسینیه ارشاد بود، موضوع را پیگیری و طلبهای وی را وصول کرد.
- سیستمهای تهویه، آب آشپزخانه، سیستم جداسازی آب و چربی دانشگاه الزهرا.
- ساخت منزل حاج عباس تحریریان – صاحب کارخانهی بیک – در دروس. حاج عباس تحریریان به حسینیه ارشاد آمد و رفت داشت و از استاد علی احمدبرگجانی قول گرفته بود روی هال ساختمان او گنبدی مانند حسینیه ارشاد بسازد.
- ساخت خانهای برای استاد مطهری در خیابان قبا که احتمالا اکنون به موزه تبدیل شده است.
- استاد منزل خود را هم در قنات کوثر با سبک تقریبا سنتی ساخته بود. وی این منزل را برای نزدیک بودن به روستای آبا و اجدای خود – برگجهان – در قنات کوثر ساخت.
خانم مرضیه احمدبرگجانی دختر استاد نقل کردند:
پدرم با کار در حسینیه علاوه بر محمدخان با افراد دیگری آشنایی و رابطه پیدا کرد. او مهندس بازرگان را خیلی دوست داشت. با شریعتی خیلی نزدیک بود. چون سرپرست کاروان حج حسینیه ارشاد بود ۷ مرتبه به حج رفت. یک بار هم دکتر شریعتی با وی به حج رفت. نگاه پدرم هم به اسلام و حج مشابه نگاه شریعتی به این امور بود. چون اغلب افراد درون کاروان حج که از حسینیه ارشاد اعزام میشدند افراد متمول ولی سالمند بودند، پدرم با آنها به مکه میرفت. او میگفت من در مکه به دور خانهی خدا نمیگردم، دور بندگان خدا میگردم. درواقع به آنها در سفر حج کمک میکرد. پدرم شریعتی را هم بسیار دوست داشت. میگفت دکتر در زیرزمین مسجد دائم سیگار میکشید. وقتی برایش ناهار میخریدیم و میبردیم ناهار را میداد کارگرها میخوردند و خودش سیگار میکشید!
دکتر رضا اصفهانی که نمایندهی مجلس شد، آقای صبحدل موذن حسینیه، آقای مقدم حسابدار و مدیرمالی حسینیه همگی با پدرم ارتباط دوستی داشتند. تنها آقای میناچی با پدرم ارتباط زیادی نداشت و زمانی که پدرم بیمار بود به دیدارش نمیآمد.
محمدخان بسیار انسان خوبی بود. برای من جای تعجب است چرا این مرد در پایان عمر خودش فلج شد؟ او گردن به پایین بیحرکت بود و سیستم اعصابش فلج شد. در مدتی چندین سالی که فلج بود پدرم خیلی به دیدنش میرفت و او را حمام میکرد. او هم پدرم را خیلی دوست داشت.
پدرم برخلاف پدرش و ما فرزندانش، برگجهان را دوست داشت. چه در زمان جوانی و چه بعد از آن. من متولد سال ۱۳۳۹ هستم. ۱۳ ساله بودم که پدرم زمینی در روبار از محمدخان خرید و با شراکت شوهرخواهرم ساختمانی دو طبقه ساخت. عشقی که به برگجهان داشت اینطور بود که یک مرتبه تصمیم میگرفت برویم برگجهان. همان شبانه راه میافتاد. میگفتیم صبح برویم. میگفت نه، شبهای برگجون خوبه و با ماشین خودش ما را به آنجا میبرد. ما به برگجون میگفتیم: بلاجون!!
اما پدرم این شعر رو درباره برگجون به کار میبرد:
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند؟ / فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
پس از درگذشت پدرم آن خانه را شوهر خواهرم هم فروخت. اکنون ۷-۸ سال است که برگجون نرفتهام. چرا که وقتی آنجا میروم احساس میکنم پدر و مادرم اونجا هستند. یادشون میافتم و احساس خوبی ندارم.
استاد علی در سال ۱۳۸۷ در کنار من درگذشت و در بهشت زهرا و نزد همسر خویش آرمید. من این شعر پروین را که با حال و هوای پدرم تناسب داشت برای سنگ قبرش انتخاب کردم:
هرکه باشی و ز هر جا برسی / آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد / چون بدین نقطه رسد مسکین است!
چقدر جالب . باعث افتخارمون هست حسینه ارشاد بدست معماران برگجون ساخته شده . روحشان شاد و یادشان گرامی.
مطلب بسیار کاملی بود. من را شرمنده کردید .کاری نکردم.موفق باشید. پاینده ایران
سلام
مطلب بسیار جالبی بود خدا رحمت کند استاد علی احمد برگجانی
تشکر فراوان از جناب اقای لبافی
سلام
دوشنبه ای بدون مطلب جدید
فکر می کنم این هفته دوشنبه ای نداشته ایم
شرمنده، سالها بود که به وعده “هر دوشنبه یک مطلب” عمل کردیم. اما گرفتاری های آخر سال و بار مضاعف تنگلخانه و گروه دوستداران برگجهان سبب این کم کاری در سایت برگجون است. امیدوارم خوانندگان سایت پوزش ما را بپذیرند
خداوند استاد علی را بیامرزد. چقدر خوب که انسان را با کارهای نیک و ماندگارش به خاطر بیاورند. حسینیه ارشاد بنای شاخصی در تاریخ معاصر ایران است و این که معماری برگجهانی آن را ساخته باعث افتخار است.
سلام من میترا احمدبرکجانی هستم برادرزاده استاد.خوشحالم که وقتی فامیلی احمدبرکجانی را جستجوکردم این اطلاعات پیدا شد.ممنون از شما
سلام من میترا احمدبرکجانی فرزند آقای مرتضی احمدبرکجانی هستم.هم پدرم وهم من خیلی خوشحال شدیم بابت این اطلاعات.متشکریم ازشما.
با سلام من سمانه احمدبرگجانی فرزند عباس احمد برگجانی هستم
و بسیار خوشحالم از داشتن عمویی مهربان و هنرمند .روحشون قرین رحمت الهی باد.ممنون بابت اطلاعات تون
سلام. من عبدالحمید احمدبرگجانی (مجیدی جاوید) نوه عبدالحمید خان برادر احمد خان احمدبرگجانی هستم. بیشترین چیزی که در دوران کودکی و نوجوانی از زنده یاد حاج علی احمد برگجانی بخاطر دارم دست به خیر و شوخ طبعی و مناعت طبع ایشون بود. روحش شاد و یادش گرامی
سلام استاد عبدالحمید گرامی
از درج پیام شما بسیار شاد شدم. با توجه به اینکه من شجره نامه افراد برگجونی رو تهیه می کنم بسیار به من کمک خواهید کرد اگر اطلاعات فرزندان عبدالحمید خان را مطابق آنچه در خصوص احمدخان تهیه کرده ام در اختیارم بگذارید. به ویژه اگر عکسی از عبدالحمید خان و فرزندان ایشان و دیگر اسنادی از روستای برگجهان دارید تصویری از آن در اختیارم قرار دهید تا در آرشیو سایت روستای برگجهان نگهداری شود.
لطف کنید با شماره واتساپ یا تلگرام یا تلفن من ۰۹۱۲۳۰۵۷۵۵۸ تماس حاصل بفرمایید. ممنون
سلام
ممنون از توضیحات مبسوط
من بهمراه خانواده (خانی) همسایه قنات کوثر استاد علی بودیم.
یاد آن دوران بخیر و روح استاد شاد
اگر اشتباه نکنم یه حالت گنبد هم در خونه خودشان ساخته بودند.