مجید جاننثاری، اردیبهشت ۹۸
علیمردان، عالم را امیر است…
سلسله جبال البرز از دیرباز مامن مبارزانی بوده که یا به اختیار خود به این منطقه کوچ کردهاند و یا به دستور حاکمان وقت به این جای امن و پناهگاه و جای سلامت گسیل شدهاند.
نسل اولیه دو طایفه علیمردانی و شاخهای از طایفه جاننثاری از جنوب کشورمان یعنی منطقه لار شیراز و به دستور کریمخان زند به قصبه تهران تبعید گردیدند. ولی از آنجایی که آب و هوای تهران تابستانهای بسیار گرم داشت، آنها مجبور شدند تا به جستجوی مکانی بپردازند که دارای آب و هوای معتدلی باشد، لذا با مشاهدهی روستای برگجون تحت تاثیر آب و هوا و مراتع آن قرار گرفته و این روستا را برای اسکان انتخاب مینمایند.
نسل اولیه طایفه علیمردانی از چه ایلی بوده و چرا تبعید شدند؟
نام علیمردانخان چهار لنگ از مشاهیر ایل بختیار در تاریخ سیاسی پرتلاطم ایران ثبت گردیده است و لازم به توضیح است که در تاریخ سیاسی ایران دو شخصیت به نام علیمردانخان وجود داشته است:
- علیمردانخان (دوره رضاشاه)
- علیمردانخان (زمان حکومت کریمخان زند)
علیمردانخان دوره رضاشاه مورد نظر ما نیست. او که به شیر علیمردانخان معروف بود، از طایفه محمدصالح بوده است. وی رهبر قیام بختیاری علیه رضاشاه بود که در سال ۱۳۰۸ ه.ش. بعد از مبارزاتی در شمال شهر سردشت خوزستان و با وساطت برخی خوانین درباری و قید سوگندنامه از سوی رضاشاه دستگیر و در زندان قصر زندانی شد و در نهایت در سال ۱۳۱۳ به دستور رضاشاه اعدام گردید.
علیمردانخان دورهی کریمخان زند
اجداد طایفه علیمردانی از علیمردانخان زمان کریمخان زند هستند. علیمردانخان چهارلنگ بختیاری از طایفه محمودصالح (مَمصالح) بوده که در اواخر دوره صفوی در سردشت خوزستان به دنیا آمد. شایان ذکر است که براساس فرهنگ بختیاری اسامی طوایف شکسته میشده چنانکه طایفه محمدحسنی به مَمَسنی که از خانواده و مردم بختیار اصیل ایران است و در نورآباد ممسنی استان فارس قرار دارند و یا طایفه بابااحمدی که بامَدی خوانده میشدند.
علیمردانخان مردی پهلوان و دلیر بود و اگر برخی اختلافها و اشتباهات هرگز رخ نمیداد، شاید سرنوشت او و خاندانش به شکل دیگری رقم میخورد و او یکی از پادشاهان مقتدر در ردیف نادرشاه افشار و یا کریمخان زند محسوب میگردیدند. او همیشه قدرت در سایه بود و لقب پادشاه تراش و تاجبخش به او دادهاند (لقبی که بعد از کودتای مرداد ۱۳۳۲ به شعبان جعفری داده بودند: تاجبخش).
پیش از آنکه خلاصهای از سرگذشت تاریخی علیمردانخان را بیاوریم، ابتدا به این پرسش اساسی میپردازیم که چرا تبعید در تاریخ سیاسی ایران وجود داشته و این ابزار مدیریتی سنتی از چه فرهنگی سرچشمه میگیرد و هدف نهایی این رویه طی ۲۵۰۰ سال در طول تاریخ ایران برای حاکمان وقت، چه بوده است؟
جایگاه فرهنگ عشیرهای در فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایران
از ابتدای تاسیس حکومت در ایران یعنی از زمان مادها، فرهنگ روستایی یا عشیرهای و یا بیثباتی، اثرات پایداری در رفتار نظام سیاسی و اجتماعی تا دوره قاجاریه و پهلوی اول و تا حدودی پهلوی دوم داشته است. زیرا اکثر مردم کشاورز و دامپرور بوده و یا در روستاها ساکن بودند و یا به صورت ایل در کوهستانهای ایران به شکل پراکنده زندگی میکردند.
بیشتر حکومتها در ایران از ابتدای تاسیس تا دوره قاجاریه از عشایر بودند که نام آنها به ترتیب خواهد آمد:
مادها، هخامنشی، اشکانی، غزنوی، سلجوقی، خوارزمشاهی، ایلخانی، قراقویونلو، صفوی، افشار، زند، قاجار.
جداگرایی، اولین ویژگی عشیره
در فرهنگ عشیرهای، به قدرت رسیدن یک ایل برابر است با حذف و از بین رفتن ایل دیگر و در صورت به قدرت رسیدن، سرزمین ایران را با مبانی فکری و رفتاری ایل خود بنا مینهادند. قدرت و ضعف عشایر ایران موجب میشده که نه تنها قدرت محلی در اختیار آنها باشد، بلکه در حکمرانی کل کشور هم سهم عمدهای داشته باشند. با توجه به اینکه عشایر افرادی جنگجو بودند، بنابراین تمایل جداگرایی از قدرت مرکزی در آنها قوی بوده است.
علیرغم آنکه عشایر یک نیروی جداگرا از حکومت مرکزی بودند، اما تا زمانی که ارتش منظم در ایران تشکیل نیافته بود (اولین ارتش منظم در زمان رضاشاه به وجود آمد) عشایر یکی از تامینکنندگان نیروی ارتش بودند. چنانکه پنج ایل تامینکنندهی نیروی ارتش در زمان صفویه عبارت بودند از:
- ایل افشار، رییس ایل نادرشاه
- ایل زندیه، رییس ایل کریمخان زند
- ایل قاجاریه، رییس ایل محمدحسن خان
- ایل بختیار، رییس ایل علیمردانخان
- ایل افعان، رییس ایل آزادخان افغان و ازغلجاییان
اگرچه این پنج ایل تامینکننده نیروی ارتش بودند، اما از سویی دیگر رقابت آنها برای تصاحب قدرت باعث تخریب و عقبماندگی گردید. چنانکه در اثر مناقشه خونین خود بیش از شصت سال بزرگترین بیثباتیها، ویرانیها، خونریزیها، و تیرهروزیها را برای شهرنشینان و روستاییان پدید آوردند.
عشایر در بخشهای مشخصی از کشور پراکنده بودند. قلمرو عشایر در طول تاریخ ثابت نبوده و به تناسب قدرت و ضعف حکومت مرکزی نوسان داشت. گاهی در نتیجه سیاست حکومت مرکزی دستههایی از عشایر جابجا شده و به مرور در محل جدید بومی میشدند؛ مانند کردان شمال خراسان که از کردستان به آن منطقه کوچانده شدند. نمونههای دیگر به شرح جدول زیر است.
نام حکومت | ایل کوچانده شده | محل کوچ |
نادرشاه افشار | ایل بختیار و علیمردانخان با ۷ هزار نیروی جنگجو | خراسان |
صفویه | دستههایی از ایل افشار خراسان | آذربایجان، کهگیلویه، خوزستان |
آغامحمدخان قاجار | ۱۲هزار خانوار ایلات الوار شیراز | اطراف تهران |
ناصرالدینشاه قاجار | ایل هزاره | خراسان |
کارکرد دوگانه عشایر
عشایر برای حکومتهای مرکزی دو نوع کارکرد داشتند:
- ایجاد امنیت برای حکومت مرکزی از طریق تامین نیروی ارتش
- ایجاد عدم امنیت برای حکومت مرکزی در صورت افزایش قدرت آنها
عشایر از یک طرف تامینکننده نیروی ارتش برای حکومت مرکزی بودند و از این طریق باعث امنیت حکومت مرکزی میشدند و این شیوهی کارکرد عشایر زمانی به وجود میآمد که آنها در نقطه ضعف قرار داشتند. اما از طرف دیگر هنگامیکه عشایر در وضعیت قدرت قرار میگرفتند از فرمان حکومت مرکزی سرپیچی کرده و باعث عدم امنیت آن میگردیدند. لذا حکومتهای مرکزی در مقابل دو کارکرد عشایر، یکی مثبت (ایجاد امنیت) و دیگری منفی (عدم امنیت)، دو شیوهی مختلف را اتخاذ میکردند. در صورت کارکرد با وجه مثبت، عشایر از طرف حکومت مرکزی تطمیع میشدند و زمانیکه با کارکرد وجه منفی عشایر روبرو میشدند، آنها را سرکوب و تبعید میکردند.
جالب است که بدانیم فرهنگ روستایی با فرهنگ بیثباتی و یا فرهنگ عشیرهای از زمان حکومت مادها تا قاجاریه بر فرهنگ شهری یا فرهنگ باثباتی و عقلانی مستولی بوده است. به همین علت است که مردم ایران از روستا به شهر کوچ کردند و در شهر ساکن شدند، اما شهری نشدند و با همان فرهنگ روستایی و عشیرهای و بیثباتی باقی ماندهاند و اگر ما در شهر فرهنگ عقلانی از شهروند نمیبینیم و یا با فرهنگ باثبات مواجه نمیگردیم و بیشتر فرهنگ روستایی را مشاهده کرده تا فرهنگ شهری، به علت تاریخی و تاثیر فرهنگ عشیرهای بر فرهنگ سیاسی و اجتماعی است.
خویشاوندگرایی، دومین ویژگی عشیره
عاملی که باعث تعهد و مسئولیت و حتی وظیفه در یک ایل میگردد، عاملی است به نام خویشاوندی. این عامل مانند قلب است در یک بدن و تعیین کننده است. چنانکه:
مبنای قضاوت در ایل، استدلال نیست، خویشاوندی است. مبنای منافع کل در ایل، خویشاوندی است. فرد در ایل، مساوی است با خویشاوندی. خانواده در ایل، مساوی است با خویشاوندی. تعصب در ایل به کار نیست بلکه به خویشاوندی است. تعلق در ایل به حرفه نیست، بلکه به خویشاوندی است. بنابراین در ایل عامل خویشاوندی حرف اول را میزند و اگر یک فرد از ایل مورد تهاجم قرار گیرد، چه مقصر باشد یا بیگناه، بیدرنگ مورد حمایت ایل قرار گرفته و به فرد مهاجم یورش میبرند.
مشکلات فرد در ایل را مشکلات خانواده و ایل خود میدانند لذا برای رفع آن پیشقدم میشوند و دخالت نکردن در این امر را گناهی نابخشودنی تلقی میکنند.
خلاصهای از تاریخ علیمردانخان چهارلنگ
علیمردانخان تنها فرد ایل بختیاری بود که به بالاترین منصب سیاسی، یعنی نایبالسلطنه شاه اسماعیل سوم (در مدت دو سال) و نایبالسلطنه شاه سلطان حسین دوم (در مدت هفت ماه) رسید.
نمونه دلاوریهای علیمردانخان
پس از محاصره اصفهان توسط محمود افغان در زمان شاه سلطانحسین دوم، قحطی بسیار دلخراشی در اصفهان به وجود آمد که مردم از گرسنگی مجبور شدند به خوردن گوشت اسب، الاغ، سگ، گربه، و موش روی بیاورند و حدود ده هزار نفر از مردم شهر بر اثر انواع بیماریها، گرسنگی و جنگ جان خود را از دست دادند و هیچکس هم در اندیشه یاریرسانی به شهر نیفتاد. اما علیمردانخان تنها فردی بود که با شش هزار سرباز و گماشتگان دلیر به شهر خوراک رساند در حالی که قوای افغان شامل بیست هزار تن بودند.
بیلیاقتی و سوء مدیریت و به قولی وارونگی شعور در زمان شاه سلطانحسین دوم را میتوان در این بیت شعر مشاهده نمود:
آن ز دانش تهی ز غفلت پر / شاه سلطانحسین یخشیدور
یخشیدور همان یاخچیدی ترکی است به معنی “بسیار خوب” است. چون هر چه به شاه سلطانحسین دوم میگفتند و یا گزارش میدادند او در جواب میگفت: یاخچیدی.
سمت فرماندهی در قشون نادرشاه افشار
پس از انقراض سلسله صفویه و روی کار آمدن نادرشاه افشار، علیمردانخان به او پیوست (سال ۱۱۴۳ ه.ق) و از طرف نادرشاه به فرماندهی قشون برگزیده شد و چنان کاردان و رشید و دلاور بود که خیلی زود توجه نادر را به خود جلب نمود و در ردهی فرماندهان ارشد ارتش درآمد.
جنگهایی که علیمردانخان فرماندهی آن را برعهده داشت:
- فتح قندهار توسط او و ایل بختیار
- نبرد کرنال و تسخیر هندوستان
- جنگهای آسیای میانه و قفقاز
- نبرد با عثمانی
سردار عراقِ عجم
در سالهای پایانی حکومت نادرشاه افشار علیمردانخان سردار عراق عجم بود. عراق عجم نام تاریخی ناحیه مرکزی ایران است که از غرب به کوههای زاگرس و از شرق به کویر و از شمال به کوههای البرز منتهی میشود و شامل کرمانشاه، همدان، اصفهان، فریدن، ری، قزوین، کاشان، قم و تفرش میگردیده است. سبک عراقی در شعر فارسی منسوب به این منطقه است. پیش از اسلام، ایران مرکزی را “ایراکستان” مینامیدند که بعد به اراک تبدیل گردید که معنای “ایران کوچک” بوده، بعد از اسلام این اسم طبق قواعد عربی “ک” را به “ق” تبدیل و آن را “اراق” یا “عراق” ثبت کردند که دشت غرب منطقه زاگرس منهای کردستان به نام عراقِ عرب است و شرق منطقه زاگرس به نام عراق عجم نامیده میشد.
برگشت علیمردانخان از خراسان به بختیار و رد پیشنهاد پادشاهی
حدود هفت هزار جنگنده از ایل بختیار توسط نادرشاه به خراسان تبعید شده بودند و پس از درگذشت نادرشاه و حکومت عادلشاه (برادرزاده نادرشاه) ایل بختیار از عادلشاه درخواست نمود تا به محل سکونت خود برگردند. اما عادلشاه نپذیرفت و به همین علت علیمردانخان طی مذاکره با سران ایل بختیار تصمیم به بازگشت به بختیار گرفته و پنهانی با هفت هزار جنگنده راهی بختیار میگردند و عادلشاه متوجه و سهرابخان گرجی را برای بازگشت علیمردانخان و سپاه او به سمت طبس گسیل مینماید که در این منطقه سپاه سهرابخان شکست سختی را متحمل شده و کلیه دلاوران و همراهان او کشته و سهرابخان از مهلکه فرار میکند.
علیمردانخان بعد از بازگشت به بختیار عزم فتح اصفهان که در دست قشون افشار بوده را میگیرند. لذا از کریمخان زند تقاضای کمک کرده و کریمخان هم به او میپیوندد و اصفهان فتح شد و آرامش به اصفهان بر میگردد. مجلسی از بزرگان و نُجبا برای تعیین تکلیف سرنوشت کشور تشکیل میگردد و در آن مجلس، بزرگان شهر به علیمردانخان پیشنهاد پادشاهی میدهند که او نپذیرفت و گویا بزرگترین اشتباه علیمردانخان از اینجا آغاز میگردد. زیرا کریمخانزند که از زیردستان او بوده و یکی از سرداران سپاه او بود، خود علیه علیمردانخان شورید و حکومت را به دست گرفت و سلسله زندیه را بنا نهاد.
در واقع از میان چهار سردار نادری یعنی علیمردانخان، محمدحسنخان، آزادخان افغان و کریمخان، تنها شانس کریمخان برای تصاحب سلطنت (که احتمال آن بسیار ضعیف بوده) به واقعیت تبدیل میشود و فقط بعضی از اتفاقات که به شانس بیشتر شباهت داشت باعث شد او به پادشاهی برسد و نه علیمردانخان.
کشته شدن ناجوانمردانهی علیمردانخان
پس از فتح اصفهان دو سردار که میشد در کنار یکدیگر و بر علیه دشمن مشترک بجنگند، به دو دشمن علیه یکدیگر تبدیل شده بودند و علیمردانخان پس از چندین جنگ با کریمخان از جمله جنگ کوهرنگ، جنگ حاجیآباد کرمانشاه و آخرین جنگ، جنگ نهاوند که در همهی این جنگها علیمردانخان از کریمخان شکست خورده بود این بار هم ناامید نشد و به جمع آوری سپاه از میان ایل بختیار اقدام نمود. اما در این زمان یکی دیگر از سرداران نادرشاه و از همرزمان این دو، یعنی آزادخان افغان، کریمخان زند را در بروجرد شکست سختی داد و برادر او را به نام اسکندرخان زند کشت و به مقر طایفه زند در ملایر حمله کرده و ۱۵ تن از زنان مخصوصا مادر کریمخان زند را با خود به ارومیه برد.
زمانیکه علیمردانخان وضعیت اسفبار کریمخان زند را دید منقلب شد و از اینکه همقومان لُرتبارش مورد غارت قرار گرفته بودند (ویژگی خویشاندی) از تصمیم خود یعنی جنگ با کریمخان منصرف شد و شیخعلیخان زند را برای آوردن کریمخان زند از جنوب ایران روانه میکند و خود به سمت یک مهمانی مشورتی به نزد محمدخان زند میرود(شام آخر) تا سپاهی تشکیل داده و به جنگ آزادخان افغان بروند. غافل از آن که محمدخان زند قصد جان او را کرده بود و در آن مهمانی محمدخان ناگهان با چند ضربه خنجر علیمردانخان را به قتل میرساند (به سال ۱۱۶۷ ه.ق).
خلقیات طایفه علیمردانی
(سازگارگرا- درونگرا- اتحادگرا)
دو سردار بلندپایه قشون نادرشاه، یکی علیمردانخان و دیگری کریمخان که سالیانی با یکدیگر همکاری میکردند و کریمخان یکی از سرداران سپاه علیمردانخان محسوب میگردید، سرنوشت جایگاه این دو سردار را تغییر داده و زیردست علیمردانخان در مقام پادشاهی قرار گرفته و سلسله زندیه را بنا نهاد.
پیروان علیمردانخان پس از قتل ناجوانمردانهی رهبر ایل خود و در طی حکومت کریمخان زند آرام نگرفتند و هر از چندگاهی به تدارک سپاه پرداخته تا حکومت کریمخان را ساقط نمایند. به همین علت کریمخان برای آنکه ایل بختیار تحت تسلط او باشند، آنان را به لار شیراز منتقل مینماید و افرادی که تحت فرمان حکومت خود بودند تطمیع و کسانی را که احساس میکرد ممکن است در آینده خطراتی برای حکومتش به وجود آورند به صورت منفرد به نقاط دوردست تبعید میکرد. از جمله این افراد، فردی بود به نام نوروز. نوروز از ایل بختیاری چهارلنگ متعلق به علیمردانخان بود که در لار شیراز ساکن شده بود. وی یکی از افراد سرشناس و متمول این ایل محسوب میشد.
نوروز دارای گلههای گوسفند و املاک و وجه نقد رایج آن زمان بود که در ردیف افراد سرکش علیه کریمخان محسوب میشد. لذا باید سیاست در مورد او اجرا میگردید. بنابراین نوروز به قصبه تهران و سپس به برگجهان کوچ میکند. البته تمام اموال و داراییهای ثابت نوروز اعم از ملک و گله به نفع دستگاه دولتی کریمخان مصادره میشود و تنها شانسی که نصیب او میگردد، کیسههای سکهای بود که او توانست همراه خود بیاورد.
از آنجایی که نوروز مردی دوراندیش بود نسبت به خرید زمین در برگجون اقدام مینماید و یک زمین بسیار بزرگ در باغارو (باغرود) میخرد که به “گتَه زمین” معروف میگردد. نهر آب این زمین بعدا به نام پسر او به نهر “حاج علی” نامگذاری میشود.
نوروز با چه کسی ازدواج میکند، اطلاعی در دست نیست. اما حاصل این ازدواج پسری است به نام حاج علی. البته در نظر نیست تا شجرهنامه این طایفه در اینجا بیان گردد. این موضوع در بخش دیگر به طور مبسوط خواهد آمد. طایفه علیمردانی همانند طایفه طوسی که از یک سرشاخه به نام “شیخ علی” شروع شد، از یک سرشاخه که همان “نوروز” است شروع میگردد. بنابراین همه با یکدیگر خویشاوند هستند. یعنی اشتراک طایفه علیمردانی براساس خویشاوندی یا خونی میباشد و افراد خارج از این سرشاخه در طایفه علیمردانی یا سببی هستند، یعنی به علت ازدواج افراد خارج از طایفه با دختران این طایفه نام فامیلی علیمردانی را برای خود برگزیدند و یا به علت آنکه از نظر جغرافیایی در یک محله (محله حاج علی)، زندگی میکردند، فامیلی علیمردانی را برگزیدند.
در اینجا چارت اصلی که از سرشاخه نوروز آغاز میگردد را میآوریم و در بخش شجرهنامه شاخههای دیگری از طایفه محترم علیمردانی که یا به علت هم محله بودن با این طایفه و یا به علت همسر گزیدن از این طایفه فامیلی علیمردانی را برگزیدهاند را خواهیم آورد.
۱-سازگار گرا
افراد طایفه علیمردانی دارای ویژگیای به نام سازگاری بالا هستند و این خلقیات باعث میگردد آنها ارتباط صمیمانهای با دیگران داشته باشند. همان طور که قبلا هم اشاره گردید، ایل دارای دو ویژگی جداگرایی و خویشاوندی است و به طور قطع میتوان گفت ویژگی خویشاوندی در طول زمان، زیربنای سازگاری ایل شده است. برای آنکه موضوع روشنتر گردد، لازم است یک مقایسه بین ویژگی روستایی با ویژگی ایل صورت پذیرد تا بتوانیم ویژگی سازگاری را بهتر بشناسیم. در راستای این ویژگی مثالهای تاریخی از این طایفه را به دنبال خواهیم آورد.
ویژگی روستایی در مقابل ویژگی عشیره
ویژگی روستایی: کشاورزی و دامپروری پیشینه چند هزارساله در ایران دارد و این دو شغل در طول تاریخ ایران اثرات و نتایج مهمی را بر زندگی اجتماعی ما گذاشته است.
-
بردباری مهمترین ویژگی کشاورز
در کشاورزی سنتی، دهقان بیل به دوش یک سال زحمت میکشد و علفچینی و سایر عملیات را با نهایت وجدان انجام داده، بهترین بذر و مناسبترین کود را انتخاب کرده ولی یک باران بیموقع و یا یک سرمای بیموقع همه زحمتهایش را به هدر میدهد. به عبارتی کشاورز در سه مرحله کاشت، داشت و برداشت وظیفه خود را به خوبی انجام میدهد، اما آیا محصولی به دست خواهد آورد یا خیر؟ او چشم به آسمان داشته و در مقابل سختی طبیعت، باد و باران و سرما منفعل است و فقط میتواند آرزو کند که دست قهر طبیعت به او آزار نرساند. مشکل کشاورز فقط در این است که آیا آب تمام زمینش و یا به قولی تمام کرتهایش را میگیرد یا خیر، الباقی کار را به دست طبیعت میسپارد.
قضا و قدر یک اصل اساسی در شغل کشاورزی محسوب میشود. یکی از عوامل مشکلزا در کشاورزی ایران عدم پیشبینی وضعیت آب و هوا میباشد. در ایران بهار نه دقیقا اول فروردین شروع میشود و نه تابستان ۳۱ خرداد. بنابراین اصطلاحی در کشاورزی ایران وجود دارد که میگویند امسال سال “عقب” است یا امسال سال “جلو” است. اگر قبل از یکم فروردین هوا رو به گرمی برود میگویند امسال سال جلو است. به علت آنکه کار کشاورزی باید زودتر از موعد شروع شود. اما اگر قبل و بعد از فروردین هوا همچنان سرد باشد، میگویند سال عقب است و باید کار کشاورزی را دیرتر شروع کرد.
همهی این موارد باعث میگردد تا کشاورز منفعل باشد و نتواند برنامهریزی کند. او کار خود را انجام میدهد و به انتظار مینشیند. بنابراین ثمرهی کار او بستگی زیادی به قضا و قدر و دست سرنوشت دارد.
گرسنه ماندن یا غنا در پایان سال چیزی نیست که یک کشاورز بتواند برای آن برنامهریزی کند، بلکه وابسته به عوامل خارج از ارادهی اوست. لذا او متوسل به سرنوشت، مشیت خدا و قسمت میگردد. بنابراین کشاورز بردبار است.
ویژگی ولنگاری یا شلختگی کشاورز ایرانی
این ویژگی از آنجا سرچشمه میگیرد که یک سال طبیعت با کشاورز سر سازگاری دارد و فصل به موقع شروع و پایان پیدا میکند. بنابراین کشاورز آن سال را با خوشی میگذراند و بریز و بپاش میکند و سرمست از آنکه مشیت الهی به او روی آورده و محصول پربار به دست آورده است. اما سالی دیگر به علت نامساعد بودن هوا باید در ناخوشی به سر برد. این نوسان که سالی کشاورز را بریز و بپاش کرده و سال دیگر او را قناعت کار، او را ولنگار و شلخته میکند.
-
صبر (نه بردباری) ویژگی عشایر
عشایر نقطه مقابل کشاورزان هستند. عشایر منفعل نیستند، بلکه فعال اند. آنان به دنبال مراتع بهتر هستند. نبود مرتع خوب باعث نمیشود تا آنان سرنوشت خود را به قضا و قدر بسپارند. ثمرهی کار عشایر بستگی به تفکر و عملکرد رییس ایل دارد. عشایر مانند یک جنگلنشین هستند که کارش شکستن درخت با تبر و مبارزه با خرس و گراز است. او دارای قدرت، عادت دفاع و حمله بیشتر است. عشایر دارای صبر هستند و این صبر با بردباری – پوست کلفتی- کشاورز تفاوت دارد.
عشایر در مقابل سختیها صبر میکنند ولی بردباری نمیکنند. عشایر صبر میکنند اما آرزو نمیکنند که دست قهر طبیعت به او آزار نرساند. او با عوامل طبیعت مبارزه میکند.
فیلم علف (GRASS) نمونه بارز صبر و مبارزه با سختیها
سختکوشی و دلیری و مبارزه برای از پیش رو برداشتن مشکلات را میتوان در فیلم صامت و سیاه و سفید علف (GRASS) محصول ۱۹۳۵ ایالات متحده امریکا که توسط “کوپر و ارنست بیشودزاک” تهیه شده و موضوع آن کوچ طایفه بابااحمدی (بامَدی) از منطقه سردسیر استان چهارمحال و بختیاری برای دستیابی به چراگاه گرمسیر در استان خوزستان است، مشاهده نمود.
رییس ایل: حیدرخان
تعداد کوچکننده: ۵۰ هزار نفر زن و مرد و کودک
تعداد احشام: نیم میلیون بز، اسب، گوسفند و گاو
مدت کوچ: ۴۶ روز از کهکیلویه تا منطقه گرمسیر واقع در مراتع سرسبز خوزستان
سه صحنه جذاب این کوچ:
– گذر از رودخانه خروشان کارون
– گذر از کوههای دیوارگونه زردکوه
– گذر از انبوه برف
گذر این ایل از رودخانه کارون بسیار جذاب است و سختکوشی و صبر (نه بردباری) آنها در مقابل مشکلات و تسلیم قضا و قدر نشدن آنها را به خوبی نشان میدهد.
وسیله گذر از رودخانه: ابزار بسیار ساده آن زمان شامل چوب و خیک که با آن کلک ساختند.
تکه چوبها را به وسیله طناب به یکدیگر متصل کرده سپس خیکها را باد نموده و در پشت این چوبها نصب کردند و از سمت خیکها بر روی آب انداختند. چون خیکها بر روی آب شناور میشوند و نمیگذارند تا کلک به زیر آب برود و بعد زنان که بعضی از آنها گهواره سنگین کودکان را بر دوش داشتند، همراه فرزندان و بارها و بزها (چون بز در آب نمیتواند شنا کند) و سایر احشام را به درون آب انداختند تا آنها شناکنان به آن سمت رودخانه برسند و مردان تنومند هم بر روی خیک خوابیده و با دست شنا میکردند و در میان رودخانه پرخروش کارون کلکها و احشام را هدایت مینمودند. این عملیات انتقال از یک سمت رودخانه به سمت دیگر شش روز به طول انجامید و ۵۰ هزار زن و کودک و مرد و نیم میلیون احشام از رودخانه گذر میکنند.
گذر از تیغههای دیوارگونه زرد کوه: نکته جالب دیگر این کوچ گذر از زردکوه است و صحنه جالب آن گوسالهای است که بر دوش یک دختر قرار داشته و از تیغه کوه بالا میرود.
گذر از برف: عالیترین نقطهای که نشان از اوج سختکوشی ایل است مربوط به برخورد آنها با انبوهی از برف است که همانند سدی در جلوی راه آنها قرار گرفت. ارتفاع برف حدود ۲ متر و مردان توانمند ایل جلو افتاده و با بیل شروع میکنند برفها را که مانع از حرکت ایل شده بردارند.
نکته جالب آنکه گیوههای آنها چون مناسب نبود و همه کهنه و مندرس، لذا آنان گیوهها را از پا درآورده و پابرهنه در میان برف با بیل برفها را کنار زده تا ایل بتواند به حرکت خود ادامه دهد. و جالبتر آنکه همهی افراد ایل هم از مرد و زن و کودک به علت مناسب نبودن گیوه و گالشها پابرهنه شدند و کیلومترها با این وضع که باعث زخم شدن پای آنها به علت سرما شده بود، به حرکت ادامه دادند.
کدامیک از این سه مورد دشواریی که ایل با آن مواجه شد را در کشاورزان میتوان مشاهده نمود؟ اگر هفت روز باران هم بیاید کشاورز از خانه بیرون نمیآید و راهکاری هم برای عبور از این بحران برای خود نمیاندیشد. چون او بردبار است.
به طور خلاصه میتوان گفت ایل دارای ویژگی:
- جداگرا در صورتی که در موضع قدرت باشد،
- خویشاوندگرا، فرد مساوی با ایل است،
- صبرگرا در مقابل بردباری کشاورز
است.
جداگرایی او باعث میشود تا توسط حکومت مرکزی تبعید شود. خویشاوندگرایی او باعث میشود در صورت قدرت گرفتن حکومت خود را بر مبنای امیال و فرهنگ ایل خود قرار دهد. صبرگرایی او باعث میگردد تا او مانند کشاورز منفعل نباشد. بلکه فعال بوده و تابع قضا و قدر نباشد.
طایفه علیمردانی با توجه به تبعید نوروز به برگجهان ویژگی جداییگرایی خود را به علت آنکه در موضع ضعف قرار گرفته از دست میدهد و این وضعیت در نسلهای بعدی ادامه پیدا میکند. اما ویژگی خویشاوندی در این طایفه باقیمانده و به مرور زمان هم رشد پیدا میکند. به طوری که این ویژگی خویشاوندگرایی باعث بروز یک ویژگی بالاتری به نام سازگارگرایی این طایفه میگردد.
در گذشته این سازگاری با حکومت مرکزی صورت میگرفته و در امروز این سازگارگرایی طایفه علیمردانی در محلهی زندگی خود یعنی شاهون متبلور میشود و برای روشن شدن این ویژگی به چند مثال میپردازیم.
مثال ۱: جذب سه خانواده شازده ناصرالدینشاهی
طایفه علیمردانی دارای ویژگی سازگاری بالا هستند و این ویژگی باعث میگردد تا آنها رفتارهایی مانند اعتماد به دیگران، حس بشردوستی، مهربانی و عطوفت داشته باشند. آنها مایلند بیشتر همکاری کنند تا وارد میدان رقابت شوند و تفاوت زیادی بین افراد با سازگاری بالا(طایفه علیمردانی) و کسانی که دارای ویژگی برونگرایی هستند (طایفه پلویی) مشاهده میشود. چه آنکه افراد برونگرا دوست دارند رقابت کنند نه همکاری، در صورتی که افراد با سازگاری بالا دوست دارند همکاری کنند تا رقابت.
افراد با سازگاری بالا (طایفه علیمردانی) احساس دلسوزی و نگرانی برای دیگر افراد میکنند. آنها از همکاری و کمک به دیگران لذت میبرند. این ویژگی (سازگاری بالا) باعث شده سه خانواده نامدار همایونی، کاوه، و فرهی در بدو ورود به روستا جذب این طایفه و محله شاهون (محله علیمردانیها) شوند. به شرح مختصر این سه خانواده نامدار و نحوهی جذب آنها میپردازیم.
خانواده همایونی (از صاحبمنصبان دوره قاجار)
اولین فرد کوچکننده از روستای “نج” به برگجهان: میرزا احمدخان
وی نخستین فردی بودند که از روستای نج مازندران به روستای برگجهان کوچ کردهاند.
ازدواج با دختری از طایفه علیمردانی: میرزا احمدخان، شهربانو خواهر زاده حاج علی علیمردانی را به علت ویژگی سازگاری بالای این طایفه به همسری بر میگزیند.
اولین فرزند میرزا احمدخان: میرزا حبیب مشهور به منتصر لشگر از زمان ناصرالدینشاه تا احمدشاه بود. سمت مدیرکلی و رییس کل حسابداری و خزانهداری ناصرالدینشاه تا احمدشاه.
خانواده کاوه (خویشاوندی با امیرکبیر)
اولین کوچکننده به برگجهان: میرزا اسماعیلخان کاوه برادر میرزاتقیخان امیرکبیر، صدراعظم ناصرالدینشاه قاجار
ویژگی سازگاری بالای علیمردانی باعث جذب این خانواده: به طوری که پس از ورود میرزا اسماعیلخان به روستای برگجون و انتخاب محله علیمردانیها به عنوان محل سکونت، ۱۰۰ من از زمینهای علیمردانیها (از پشت مسجد شاهون تا دم تالار) را خریداری مینماید.
خویشاوندی کاوه با همایونی و فرهی: میرزا اسماعیلخان دو دختر یکی به نام عالمتاج (مدفون در امامزاده عبداله) و دیگری که نام ایشان مشخص نیست را به خانواده همایونی و فرهی میدهد. عالمتاج همسر محمدحسنخان فرهی و دختر دیگر همسر میرزا احمدخان همایونی میشوند. این ازدواج پس از فوت همسر اول میرزا احمدخان که خواهرزاده حاج علی علیمردانیبود به نام شهربانو سر میگیرد. به این وسیله دو خانواده همایونی و فرهی به واسطه خانواده کاوه با یکدیگر به صورت سببی ارتباط پیدا میکنند.
خانواده فرهی (معروف به شازده)
اولین فرد کوچکننده از این خانواده به برگجهان: شازده محمدحسنخان. وی متولد ۱۲۵۹ و فرزند امام وردین معروف به حضرت والا بود و نسب او با چهار نسل قبل از خود به عباس میرزا میرسد. او ۵ بار در مراسم سالانه که ناصرالدینشاه در خانواده خود برگزار میکرد حضور داشت. وی پس از کودتای سوم حوت ۱۲۹۹ توسط رضاشاه به منطقه “خرسنگ” لار در شمال آبادی گرمابدر آبنیک و در غرب دشت لار فرار کرده و سپس به روستای برگجهان کوچ مینماید.
چرا سه خانواده نامدار جذب محله شاهون میشوند؟
همیشه این سوال در ذهنم وجود داشته که چرا سه خانواده نامدار همایونی، کاوه و فرهی جذب محله شاهون شدند و چرا آنها سرده یا پاده را انتخاب نکردند؟
همان طور که قبلا در خلقیات طوایف دیگر بیان داشتیم، هدف ما از بررسی خلقیات طوایف برگجون پی بردن به داشتهها و نداشتههای ویژگی طوایف است. ویژگیهایی که تاثیر به سزایی در اجرا و عدم اجرای برنامههای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در برگجون دارد. همان طور که مستحضر میباشید محله سرده دارای یک شاخص مهم به نام مذهب بود و به تعبیر محلی “قباه بلند” محسوب میشدند.
سه طایفه تاثیرگذار در این محله (سرده) که عبارتند از پلویی، لبافی، و اثباتی در ویژگی مذهبی دارای نقطه مشترکی میباشند و مخرج مشترک این سه طایفه در محافظهکار بودن آنهاست. لذا آنها فقط پذیرای افراد مذهبی در محله خود هستند. چنانکه در طول تاریخ مشاهده میکنیم اکثر افراد مذهبی به این محله جذب شدهاند:
آسدمصطفی محسنیان
آسد مصطفی فرزند میرمحمد و از اهالی جورد لواسان بزرگ بود. او به خواست مردم برگجهان خصوصا محله سرده جذب این روستا شد و در محله فوق اقامت کرد. اقامت ایشان در منزل حاج ربیع پلویی واقع در پشت حمام سرده بود که اکنون متعلق به ورثه حاج جعفر پلویی است.
ایشان به امور مربوط به روستا از جمله ثبت ازدواج و طلاق و معاملات و اسناد و دیگر امور مذهبی روستاییان و آموزش پسران روستا در مکتبخانه مشغول بودند.
شیخعلی خراسانی
شیخ علی فردی روحانی که از طوس مشهد به علت اختلاف خانوادگی به روستاهای مختلف نقل مکان میکرد، به برگجهان آمده و مردم به علت آن که روحانی در ده نداشتند از او درخواست کردند که در این روستا اقامت گزیند و به این ترتیب این روحانی در محله سرده اسکان داده شد.
بجز جذب افراد مذهبی، در محله سرده افراد مذهبی بزرگ و نامداری در دوران معاصر وجود داشتند از جمله:
- کربلایی ابوالقاسم اماناله (طایفه پلویی)
- کربلایی علیاصغر (طایفه اثباتی)
لذا جوّ حاکم بر محله سرده، مذهبی بود. این روحیه مذهبی باعث محافظهکاری آنها شده لذا راه را بر روی افراد غیرمذهبی میبستند و آنها آنقدر قدرت نفوذ در افراد محله داشتند که تکیه را بر روی تعزیهخوانها بستند و باعث درگیریهایی در روستا شدند. بنابراین علت عدم انتخاب محله سرده به عنوان محل سکونت از طرف سه خانوادهی همایونی، کاوه و فرهی مشخص گردید.
محله پاده
محله پاده اگرچه افراد مذهبی همانند محله سرده نداشت، اما افراد محله پاده نقش مرید در مقابل مراد را بازی میکردند و آنها اگرچه مذهبی نبودند اما پیروان سرسخت رهبران مذهبی در سرده بودند و به این صورت روحیه محافظهکاری هم در آنها سرایت کرده بنابراین محلهای برای جذب افراد خارج از طایفه خود نبودند.
روحیه سازگاری بالای طایفه علیمردانی عامل جذب سه خانوادهی نامدار
روحیه بالای سازگاری طایفه علیمردانی در محله شاهون باعث گردید تا سه خانواده نامدار همایونی، کاوه و فرهی جذب این محله شوند. میرزا احمدخان زمانیکه از روستای “نج” مازندران به روستای برگجهان میآید به درستی محله شاهون و خصوصا محله علیمردانیها را برگزیده و در آن ساکن میشود و خواهرزاده حاج علی یعنی فردی که سرشاخهی طایفه علیمردانی است را انتخاب و با او ازدواج میکند و فرزند او میرزاحبیب و همچنین فرزندان میرزاحبیب از جمله محمدهمایون در رابطه تنگاتنگ طایفه علیمردانی بوده و افراد این طایفه در مدیریت و نگهداری زمینهای اربابی نقش مثبتی ایفا مینمایند.
طی پژوهش به عمل آمده، عامل جذب سه خانواده نامدار فقط و فقط طایفه علیمردانی بوده و نه چیز دیگری، چنانکه در مقطعی بعضی از افراد منطقه شاهون به غیر از طایفه علیمردانی خواستند با خانواده نامدار همایونی مراوده و همکاری داشته باشند ولی در مدت زمان کوتاهی پس از همکاری علیه محمدهمایون شده و حرفهایی ناپسند به این مرد بزرگ زدند که باعث گردید این خانواده نامدار ارتباط خود را با آنها قطع نمایند. بنابراین روحیه سازگاری بالای طایفه علیمردانی باعث جذب این سه خانواده نامدار در شاهون گردید.
سلام
از تلاش شبانه روزی جناب آقای مجید جان نثاری تقدیر و تشکر مینمایم .امیدوارم عزیزان علیمردانی استقبال نمایند
علی علیمردانی
سلام
بسیار عالی…با تشکر فراوان از آقای مجید جان نثاری????
سلام
ضمن تشکر
اینکه طایفه ها سرده و پاده محافظه کار بودند و تازه وارد ها را نمی پذیرفتند و شما خوبید به نظر بی انصافی و کم لطفی نویسنده را میرساند.
فراموش نکنید که طبق نوشته های خود شما، طایفه علیمردان از شیراز و… آمدند ولی همان طایفه هایی که نام بردید بجای طرد کردن آنها را پذیرفتند و طبیعی و منطقی اینه که از نظر محدودیت محل اسکان و زندگی در قسمت سرده و پاده جا و زمین برای استقرار کمیاب بوده و کسی حاضر به فروش نبوده درنتیجه طایفه علیمردان در جایی دورتر از ده آنزمان مستقر شده باشند و بازهم طبیعی و منطقیه که چون خودشون غریبه بودند ، راحتتر غریبه های تازه وارد را می پذیرفتند حتی استقبال هم میکردند که خودشان هم تا حدودی از اقلیت در بیایند در مقابل اکثریت قدیمی.
همه این رفتار ها و اتفاقات از نظر جامعه شناسی دلیل و منطق داشته و درست نیست که بگید ما خوبیم و بقیه بد. چون اگر علیمردانی ها هم قدیمی تر بودند حتما همینگونه رفتار میکردند.
پس همه خوبیم فقط رفتار هر شخص و گروه با توجه به موقیعت فرق میکنه/
سپاس از مطب ارزشمند و توجه شما
با درود و احترام
اقوام من(پاساری ها) حدود دویست و ده سال پیش از پاسارگارد شیراز به تهران مهاجرت کرده و در شمیرانات و اطراف تهران اقامت داشتند.لطفا اگر اطلاعات یا کتابی در این مورد هست، از طریق ایمیل به بنده اطلاع دهید. سپاس🌹
سلام.جالب بود.یک شجره نامه از ایت الله مرعشی نجفی هست که طائفه علی مردانی خان به اولاد حضرت عباس میرسند