علیاکبر لبافی- دیماه ۱۳۹۹
گرداگرد روستای برگجهان را کوهها همچون نعل اسبی فرا گرفتهاند.
تنها در امتداد مسیر رودخانهی برگجهان کوهی وجود ندارد. اما افق دید در همین جهت هم با کوهی بزرگ مسدود شده است. این کوه اراکوه است.
اراکوه اگرچه از نظر موقعیت مکانی و حقوقی جزو کوههای برگجون نیست، اما از نظر بصری و خاطراتی که در اذهان به ویژه اذهان مردمان سرده و پاده نقش بسته است، کوهی خودمانی و برگجونی است. چرا که هر روز مردم روستا از زمانی که چشمان خود را در صبحگاهان باز میکنند تا شامگاه که به خواب میروند این کوه را در کنار کوههای برگجون می بینند و از آن یاد میکنند.
اراکوه به دلیل وجود علفزار و مراتع نسبتا خوب در آن، گاهی مقصد گلهداران روستا بوده و به دلیل فراوانی سبزی سریشک، گاهی مقصد جمعآوری سبزیهای بهاری و کوهی مردمان روستا بوده است. اما بیش از همه اراکوه به دو دلیل دیگر دینی و دنیوی مشهور و مورد نظر ساکنان روستا بود. دلیل دینی به این معنا که قبلهگاه یا قبله نمای روستاست. چرا که این کوه در سمت جنوب غربی روستا قرار دارد و آنان که در جهتیابی مشکل داشتند برای نمازخواندن میدانستند باید به سمت اراکوه بایستند. اما دلیل دنیوی توجه به اراکوه چه بود؟ پیشبینی وضع هوا.
روستاییان به دلیل وابستگی شدید کار و محصولاتشان به وضعیت آب و هوا اغلب چشم به آسمان داشتند. اما آسمان روستا وسعت چندانی نداشت. از شرق به سیابند و آفتابکوه، از شمال به پشت بالابا و مَرغ و از جنوب به اشَه مَرغ و پشت لزیم بره و از غرب به کهو محدود بود. وسعتی که با تکه ابری آسمانش ابری جلوه مینمود و با رفتن آن تکه ابر، آفتابی بود. تنها نقطهای که وسعتی فراختر داشت و میشد تا حدودی با نگاه به آن به پیشبینی تداوم یا قطع شدن باران و برف پرداخت نگاه به آسمان بالای اراکوه بود.
اگر بارشی شدید در روستا اتفاق میافتاد چشمها به آسمان اراکوه دوخته میشد. وجود ابر متراکم و سیاه در بالای اراکوه به معنای تداوم بارش و وجود نور و روشنایی در آسمان اراکوه به معنای پایان یافتن بارش تا ساعاتی دیگر بود.
ریشه نام اراکوه را نمیدانیم اما این کوه به دلیل وسعت زیادی که دارد در دامنههای آن روستاهای متعددی شکل گرفته است. از جاجرود و لتیان و هنزا و نیکنامده و رسنان و لواسان بزرگ و علایین و کلگدر گرفته تا سعیدآباد و کمرد و خرمدشت و شهر جدید پردیس و واصفجان و … همه و همه در دامنههای این کوه بزرگ استقرار یافتهاند.
اگرچه اراکوه وسعت و به ویژه طول زیادی در راستای شرقی-غربی دارد، اما ارتفاع آن نسبت به کوههای برگجون بسیار کوتاه است. اما این کوه در محدوده خود، کوه مرتفعی محسوب میشود.
۱۲ مهر سال ۱۳۹۸ فرصتی بود تا به این کوه برویم. صبح هرکداممان با ماشین خود را رساندیم به کنار پست برق بعد از کارخانه گچ. کارخانهای متروک که روزگاری محل اشتغال بخش مهمی از روستاییان منطقه بود. من فقط یادم هست از اهالی برگجون رضاعلی کوشکستانی و مرحوم جعفر پلویی در این کارخانه کار میکردند. اما گفته میشود دلیل مهم عدم مهاجرت روستاییان نیکنامده به تهران وجود همین کارخانه و تاسیسات سد لتیان بوده است. اکنون نمیدانم به چه دلیل این کارخانه تعطیل است و ساحتمانهای عظیم آن به امان خدا رها شدهاند. ساختمانهایی که میتوانند برای موزه و حتا سالنهای هنری و نظایر آن بازسازی و بهسازی شوند.
پس از پارک کردن ماشینها کنار مرکز پست برق، به راه افتادیم. من و برادرم عبداله همراه یار همیشگی کوهپیماییها آقای داود طوسی.
ابتدای مسیر جاده خاکی باغ-رستورانی بود که کم کم به راه خاکی دسترسی به معادن سنگ گچ قدیمی تبدیل شد. با نزدیکتر شدن به دامنه کوه، مسیر شیبدار شده و در نهایت وارد دره ای باریک شده و در امتداد دره حرکت به سمت جنوب شرق را ادامه دادیم. اگرچه این مسیر طولانی بود اما دامنه پرشیب و سنگی اراکوه را دور میزد.
با اندک ارتفاع گرفتن از دامنه به محدوده سنگی جالبی رسیدیم که غارکوچکی در آن قرار داشت. غاری به اندازه استراحت و پناه گرفتن یکی دو نفر در دل کوه. از داخل غار، دهانهس آن شکل عجیبی داشت. گویی نقشه ایران است که دارد با دست خود دارد روستای برگجهان را نشان میدهد! همین عکس را وقتی به قله رسیدیم آقای داود طوسی برای جناب محمود کاشانی (پلویی) در آمریکا ارسال کرد. جالب است وقتی شب به خانه رسیدیم متوجه شدم آقای کاشانی یک تصویر نقاشی شده را برای من در تلگرام فرستاده است. نقشی از روی تصویر مذکور بود.
اراکوه به دلیل وسعت و کشیدگی زیاد خود دارای چندین قله کوتاه و بلند است. اولین قلهی آن در بخش شرقی در شمال شهر جدید پردیس و مقابل رسنان است. از دامنه آن عبور کردیم و وارد دشت وسیعی از علفزار شدیم. مرتعی عالی برای چرای گوسفندان که علوفه آن گویی دست نخورده مانده بود. احتمال دارد چرای دام در این منطقه ممنوع است. چرا که وجود چنین علفزاری را در این ارتفاع انتظار نداشتم.
بین قلهی اول در شرق و قلههای بعدی به سمت غرب، گردنهای وجود دارد که ما خودمان را برای دیدن بخش جنوبی اراکوه به آنجا رساندیم. قبل از هر چیز وجود انبوه آپارتمانهای مرتفع شهر جدید پردیس متعجبمان کرد. جطور ممکن است تا نزدیک قله شهر را توسعه داد و چنین بناهای مرتفعی ساخت؟
با زیاد شدن ارتفاع ما بجز رسنان و علایین، اکنون روستای لواسان بزرگ هم دیده میشد. روستایی خاطرهانگیز برای اهالی برگجهان که روزگاری امکاناتش مورد استفاده برگجونیها قرار میگرفت. و میان آن دور را کوههایی به نام اشهمرغ جدا میکند. بجز این دو روستا، نیکنامده و رسنان و علایین نیز در واقع در دامنه اشهمرغ قرار دارند.
برای دیدن روستای برگجهان از فراز اراکوه باید به سمت غرب حرکت می کردیم. بزرگترین قلههای اراکوه نیز در سمت غرب واقع هستند. کم و بیش در لبه کوه یا گردهی آن به حرکت خود به سمت غرب ادامه دادیم و از نخستین قله فاصله گرفتیم. مسیری طولانی در پیش بود. در بین راه به گیاه هوم این مقدسترین گیاه ایران باستان هم برخوردیم که در اوج زردی گیاهان پاییزی همچنان فیروزه خودنمایی میکرد.
در طول مسیر هیچ چشمه و درختی نبود. اما از دور باغی بسیار سرسبز خودنمایی کرد. چطور ممکن است؟ چنین باغی در این ارتفاع؟ باغ مذکور فاصله نسبتا زیادی از قله داشت. البته برای ما که خستهی راه و تابش آفتاب بودیم رفتن به سمت پایین و بازگشت دوباره به سمت قله سخت بود. شاید به همین دلیل فاصله باغ از قله برایمان زیاد مینمود. اما رسیدن به سایهساری دلانگیز و آبی گوارا چیزی نبود که بتواند مانع رفتن ما به سمت باغ شود. رفتیم و در کمال تعجب هیچ درخت میوهای جز ویلیک ندیدیم. درختانی غیر مثمر و انبوه و بدون سایه مناسب بود چراکه جنگلی پر از تیغ و خاشاک و شیبدار بود. تنها در سایه ویلیک جایی برای نشستن یافتیم. بدون یک قطره آب یا حتی نم در دل کوه. چطور این همه درخت اینجا روییده است بدون وجود آب؟
اما اینجا مامن مار و موش بود و پرندگان بود و در همان مدت کوتاهی که آنجا بودیم همه این حیوانان را به چشم دیدیم. این انبوه درختان ولی با وسعتی محدود، در امتداد درهای قرار دارد که در انتها از روستای کمرد عبور میکند. بعدا آقای طوسی از همکاران خود نام این مجموعه درختان را پرسید. چه نام با مسمایی! جنگلک. در همین جنگلک چای و نانی خوردیم. نانی که برای ثک نفر صبحانه و برای یک نفر پیشناهار و برای یک نفر ناهار بود.
قله اصلی اراکوه در پیش رو بود اما دور بود. برای رسیدن به پای قله و همچنین رسیدن به جایی که برگجهان دیده شود، باید مناطق وسیعی را پشت سر میگذاشتیم. مسیری با انواع سنگها و پرندگان و گیاهان. به نظرم اراکوه میتواند بهشت زمینشناسان یا کانیشناسان باشد. شنیدهام در دامنه این کوه در حاشیه سد لتیان در قدیم چشمه آب گرم وجود داشت. علاوه بر آن کانیهای آهکی و معدن سنگ گچ در این کوه به وفور وجود دارد. اما سنگهایی با رگهها و نقشها و رنگهای متفاوتی در این کوه هست که من اطلاعی از نوع این کانیها ندارم.
در نهایت به جایی رسیدیم که روستای برگجهان دیده میشد. این نقطه در بلندترین نقطه یال شمالی اراکوه و درست در مقابل قله اصلی قرار دارد. اما تا قله فاصله همچنان زیاد بود و برای رفتن به قله باید ابتدا در جهت جنوب به سمت پایین رفت تا به دامنه قله رسید و سپس ارتفاع گرفت. همین دلیل برای افراد خستهی گروه کافی بود که از رفتن به قله صرفنظر کنیم. آنچه مزید بر علت بود سردرد شدید آقای عبداله لبافی در همان ابتدای راه بود که حرکت ما را در همان ابتدا بسیار کند کرد و زمان را از دست داده بودیم.
بنابراین تصمیم به بازگشت گرفتیم. از جایی که چندان تا قله اصلی فاصله نداشتیم. راه بازگشت را در پیش گرفتیم. از قلهای سنگی که درخت هومی در آن قرار داشت راه پرشیبی را در جهت مقصد در پیش گرفتیم. در یالی یکی از این تپه ها به سمت پایین رو به شمال حرکت کردیم. روباه تند و تیزی که به سرعت باد این دامنه پرشیب را دوید و رفت نظرمان را جلب کرد. در مسیر کبکهای زیادی هم دیدیم. از مراتع و علفزار خوبی عبور کردیم. لانههای روباه را در مسیر دیدیم و در نهایت به مقصد یعنی محل پارک ماشینها رسیدیم و با آب یخ همکار آقای طوسی در پست برق منطقه عطش شدید خود را برطرف کرده از هم خداحافظی کرده و هر یک به سمتی رفت. یکی به سمت تهران یکی به سمت پردیس و من هم به سمت برگجون.
جناب آقای مجید جان نثاری مطالب مهمی را درمورد اراکوه به من اطلاع دادند که اینجا اضافه می کنم:
۱٫مردم برگجون معتقد بودند هر وقت اراکوه و کوه افجه برف بیاد در برگجون هم حتما برف میاد
۲٫مردم برگجون از وضعیت اراکوه برای زمان مناسب کاشت سیب زمینی استفاده می کردند و معتقد بودند حتا اگر به اندازه قزقون در اراکوه برف باشه میشه سیب زمینی کاشت.
۳٫ چشمه آب گرم مذکور در اراکوه در محل ورودی کمپ کارکنان سد لتیان قرار داشت و استخری هم اونجا بود و مردم برای درمان پادرد از اون استفاده می کردند. اسم اون آبک روخونه بود. چون چشمه مشابهی در زیاد آباد هم بود که به اون آبک عم قربون می گفتند. قربون پسر میرزا جان نثاری بود.
۴٫ در این محل (محدوده آبک رودخونه و سد لتیان) قلعه ای بود به نام قلعه خانم. خانم زن بیوه ای بود که در آنجا سکونت داشت و گندم زار داشت عمقلی شعبون شیرعلی در اون گندم زار به برداشت گندم مشغول بود..
۵٫در داخل دره و نزدیک قلعه نیزار بود. مارهای خیلی زیادی در این نیزار بودند که برای خوردن آب از اراکوه میومدند. گفته می شد اگر این مارها آدم رو بزنند پودر می کنند. یعنی این مارها بسیار سمی بودند
۶٫آقا مجید خاطره ای از مادرشون نقل می کنند. مادرشون می گفتند هر وقت پیش عم قلی شعبون می رفتند شبها پشت بام می خوابیدند و هرگز چراغی روشن نمی کردند چون به محض روشن کردن چراغ مارها از دیوار بالا اومده وارد پشت بام می شدند.