علیاکبر لبافی، فروردین ۹۹
اثباتی یکی از ده طایفه مشهور روستاست که افراد آن در محلهی سرده زندگی میکنند.
در بخش نخست بیان شد که محل سکونت این طایفه از شمال به راه سراسو (خیابان شهید کوثری) و از شرق به راه اصلی محله سرده (خیابان سرده) و از جنوب به راه باغ خان (کوچه عبدالرضا اثباتی) و از غرب به باغ خان محدود بود. اما به نظر میرسد استاد غفور یا فرزند او میرزاعلیاکبر زمینی در محدوده بسداغون خریداری میکنند که محل سکونت افرادی از نسل آنها در سالهای بعد می شود.
در مورد وجه تسمیه و ریشه خانوادهی اثباتی (یا طایفه سبداری) نیز در بخش نخست توضیحات کامل ارایه شد. اما اینجا اضافه کنم که از صفرعلی نقل شده که گفته است اجدادشان اهل سبزوار بودهاند. لذا بجز ریشههای سبداری که در بخش نخست بیان شد افرادی نام طایفه سبداری را تغییر شکلی از سبزواری میدانند که خیلی قابل پذیرش نیست. علیاصغر استاد غفور نیز به کار سبدداری یا زنبورداری مشغول بود. به نظر نمیرسد که نام فامیل سبداری از این شغل اخذ شده باشد. برای این موضوع اسنادی که نشان دهد زنبورداری شغل نیاکان این طایفه بوده است وجود ندارد.
در این طایفه افراد باسواد و تحصیل کرده بسیارند. افرادی از این طایفه مانند اسماعیلبیک، کربلایی علیاصغر، و کربلایی عبدالعظیم (کدخدا) در روستا و لواسانات مشهور بودهاند. آقای غلامحسین آذریمهر (سبدار) نویسندهی پرکار و مرحوم صدیقه اثباتی (ملاباجی) بانوی مترقی زمان خود، و یگانه زنی که سالیان پیش به آموزش سواد به دختران روستا پرداخت، محمدربیع و صفرعلی اثباتی مغازهداران محله سرده، نرگسخاتون اثباتی معروف به زنداش قربون بندانداز(مشاطهگر) روستا، محمود اثباتی عضو انجمن یا شورای روستا قبل و بعد از انقلاب که پیگیر بسیاری از امور عمرانی روستا بود و آقای علی اثباتی نماینده پارلمان سوئد و امیر اثباتی طراح صحنه و لباس با کارنامهای درخشان همگی از این طایفهاند.
گفتیم هنوز اسناد و شواهدی مبنی بر این موضوع که سرسلسله این طایفه در روستا یک نفر بوده است دست نیافتیم. در این وضعیت افرادی مانند حاج محمدتقی، علیرضا، علیاحمد و آقاجان را میتوان به عنوان سرسلسله خانوادههای اثباتی معرفی کرد. در بخش قبل – به عنوان بخش نخست تبارنامه- به فرزندان حاج محمدتقی پرداختیم و در این بخش به شاخه علیرضا و آقاجان میپردازیم. شاخه علیاحمد و حلقههای گمشده را در بخش سوم معرفی خواهیم کرد.
۲- شاخه علیرضا از طایفه اثباتی
شروع تبارنامهی این بخش از خانوادهی اثباتی، از کربلایی علیرضا است. از سال تولد و وفات ایشان اطلاعی نیست ولی وفات ایشان مربوط به قبل از سال ۱۲۹۰ قمری است. محدوده منازل کربلایی علیرضا و فرزندان ایشان در غرب محله سبداری و کربلایی علیاصغر بوده است که از جنوب دربزینعلی تا شمال باغخان در سهراه گسترده است.
علیرضا سه یا چهار فرزند پسر داشت به نامهای غلامرضا، عبدالغفور، علیمحمد (و عبدالمحمد یا محمد) و دست کم یک دختر داشت که احتمال قوی همسر حاج ربیع شاهان بود. به نظر میرسد منظور از علیمحمد یا محمد همان عبدالمحمد باشد و در اسناد به اشتباه یا به اختصار ثبت شده است زیرا ردی از محمد و علیمحمد وجود ندارد در حالی که خانواده عبدالمحمد مشخص هستند. از دیگر فرزندان علیرضا اطلاعی نداریم. نام همسر علیرضا مشخص نیست ولی وی دختر استاد میرزا بود. استاد میرزا پسری به نام کربلایی رمضانعلی و سه داماد دیگر به نام های کربلایی حسینعلی، ملانور بلگیجانی و میرزامحمدلواسانی داشت. احتمال زیاد دارد مادر عزت بیگم (همسر کربلایی علی اصغر دختر حاج ربیع محله شاهان) نیز دختر علیرضا بوده است. زیرا غلامرضا با ملاباجی محرم بوده یا در واقع دایی مادرش بوده است. روابط فامیلی نزدیک استاد غفور و حاج ربیع در شاهان هم معروف عام بوده است. از سوی دیگر میدانیم کربلایی علی اصغر فامیلهایی در لواسان بزرگ داشت که میتواند همین میرزامحمد شوهرخاله عزتبیگم باشد.
۲-۱- فرزندان غلامرضا
سکینه خانم همسر غلامرضا اهل کاشان بود و در دوخت لباس به ویژه لباس عروس مهارت داشت. غلامرضا سه پسر به نامهای صفرعلی، حیدرعلی و قنبرعلی و دست کم ۵ دختر داشت که نام چهارتن آنان هاجر، کوکب، خدیجه و فاطمه بود. هاجر همسر عباسعلی (ثانی) کوشکستانی شد. کوکب با کربلایی اسماعیل لبافی(پدر علیجان) ازدواج کرد. خدیجه با نصراله مخملیان(پدربزرگ آذری مهر) اهل کاشان ازدواج کرد و فاطمه نیز با علیرضا لواسانی(پدر مجید، داماد داش قربان پلویی) ازدواج کرد. دختر این فاطمه با فردی به نام حسین امین از درباریان شاه ازدواج میکند. دختر دیگری مرحوم غلامرضا داشت که نامش را نیافتیم. وی با آخوندی اصالتا اهل افغانستان ازدواج میکند و فرزندی به نام شهربانو داشت.
۲-۱-۱- حیدرعلی اثباتی
حیدرعلی فرزند دیگر غلامرضا بود که اطلاعات زیادی از وی در برگجهان وجود ندارد. چرا که او به عنوان کارگر در زمان جادهسازی دوران رضا شاه به شمال رفت و در نهایت به عنوان سرکارگر حفاری تونلهای جاده شمال در مازندران مقیم شد. او با خانم گلباجی از اهالی مازندران ازدواج میکند و صاحب یک پسر به نام محمدقایمی و یک دختر میشود. دختر در همان شمال ازدواج میکند و محمد با خانم منیژه لبافی دختر علیجان (نوه عمهاش) ازدواج میکند.
حاصل این ازدواج ۶ فرزند است:
فرزند بزرگ یعنی مریم خانم با مجید جاننثاری فرزند ذبیحاله ازدواج میکند. فرزندان دیگر به نامهای مهدی، سمیه، مرضیه، علی و فاطمه هستند.
۲-۱-۲- قنبرعلی اثباتی
قنبرعلی فرزند دیگر غلامرضا با سروناز پلویی دختر کربلاییرضاقلی ازدواج میکند. گفته شده کررضاقلی از فامیل اکبر گلعلی بوده. سروناز و خواهرش چهرههای زیبایی داشتند و این زیبایی در نسل آنان ادامه مییابد.
حاصل ازدواج قنبرعلی و سروناز سه دختر به نامهای قمر، نرگسخاتون، و حبیبه بود و دیری نگذشت که قنبرعلی از دنیا رفت. پس از آن سروناز به ازدواج صفرعلی – برادر شوهرش- درمیآید و فرزندی از این ازدواج به دنیا نمیماند.
قمر اثباتی با علیاوسط لبافی ازدواج میکند و از وی صاحب فرزندی به نام علی احمد می شود. علی احمد در سیل رودخانه برکجهان غرق شده و از دنیا می رود. پس از درگذشت علیاوسط سکینه با فردی اهل نطنز ازدواج کرد. نرگسخاتون اثباتی با قربانعلی پلویی ازدواج میکند. حبیبه نیز همسر شعبانعلی پلویی میشود.
نرگسخاتون دختری زیبا بود و گفته میشود زیبایی او به حلیمهخاتون – خالهاش- رفته بود. حلیمهخاتون پلویی زنی بود که پس از مرگ همسرش از محلهی شاهون به خانه پدرش کررضاقلی در سرده بازگشت. پُرتیمور از رجالی که به برگجهان آمده بود او را دید و نظرش به وی جلب شد. بنابراین این مرد شهری از حلیمهخاتون خواستگاری کرد و وی را باخود به شهر برد و نامش را به مونسخانم تغییر دادند. سرهنگ نصرت پرتیمور و مهندس ابوالفتح پرتیمور حاصل این ازدواج هستند.
نرگسخاتون از طایفهی اثباتی زمانی که هنوز کودک بود پدرش را از دست داد و در منزل عموی خویش صفرعلی اثباتی بزرگ شد. با این وجود او ۹ سال بیشتر نداشت که به خانهی همسرش قربان پلویی فرزند حسین و معروف به داش قربان آمد و به “زنداشقربان” مشهور شد. به این ترتیب نام فامیل او در شناسنامه پلویی درج شده است.
زنداشقربان زنی تنومند بود و صدایی با صلابت داشت. مادرم (رقیه پلویی) نقل میکرد وقتی برای جمع آوری سبزی به مَرغ میرفتیم، گاهی صدای زنداشقربان را که مرغانش را کیش میکرد میشنیدیم. به اصطلاح گویش محلی زن داش قربون سپاه بود.
زنداشقربان که در منزل صفرعلی با کاربافی آشنا شده بود، در منزل همسر نیز به این کار ادامه داد و جولّاه(کارباف)ی زبده محسوب میشد. از وی نقل است که میگفت سالهای نخستی که به منزل شوهر آمده بود ( در سنین ۹ و ۱۰ سالگی) برای خود از تکه پارچهها و نخها عروسک میساخت و با آن بازی میکرد و این نبود مگر به دلیل تقارن سنین کودکی او و مهارتش در کاربافی. اما جولّاهی تنها هنر نرگسخاتون نبود. بلکه او بنداندازی ماهر نیز بود. اگرچه مهارت وی در جولاهی کم از مهارتش در بنداندازی نبود، اما چون تنها زنی در محله سرده بود که به بنداندازی میپرداخت بیشتر در این حرفه یا هنر مشهور شد.
۲-۱-۳- صفرعلی اثباتی
صفرعلی اثباتی – بقال معروف روستا- مشهورترین فرزند غلامرضا بود. وی از جهات مختلف در زمان خود معروف بود. به نظر میرسد او وارث خانوادهای بزرگ بود که در زمان جنگ جهانی (که برگجهان و مردم آن مانند اغلب نقاط کشور در فقر به سر میبردند)، در تنگنای مالی زندگی میکرد. این امر وی را واداشت به کارهای مختلف مشغول شود و از جمله به تهران و کاشان(شهر مادرش) نیز سفر کند.
صفرعلی به بافت گووال بُزهَمو معروف بود، و مادر ایشان سکینه خانم در سطحی فراتر در دوخت لباس عروس و داماد مهارت داشت. صفرعلی به خرید و فروش مایحتاج مردم روستا نیز مشغول بود و بین تهران و برگجهان به تجارت مشغول بود. او حتی به واسطهی فامیل مادر و همچنین شوهر خواهرش که اهل کاشان بودند مدتی نیز در کاشان بود.
یکی دیگر از مشاغل صفرعلی همکاری با افراد متمول مهاجر یا گردشگران قدیم روستا بود. وی وسیله آمدوشد برخی از این افراد را فراهم میکرد و باغ و مزارع آنها را سرپرستی مینمود و افرادی را که مدتی در روستا اقامت میکردند در یکی از اتاقهای محلهی خود اسکان میداد. یکی از این افراد صادقخان کاوه بود که البته نتوانستم ارتباط او را با محمدحسنخان کاوه که در محلهی شاهان اقامت داشت، پیدا کنم. صادقخان کاوه کلاهی روسی بر سر مینهاد و نام همسرش پروانه خانم بود. او مالک زمینهایی در دشتاها (زمینی که علیمیرزای علیاصغر اثباتی خرید و در آن خانه ساخت و زمینی که نوراله و مصیب لبافی خریدند) و زمینی در زیرامامزاده بود. رعیت وی آرضای عبدالرحیم(طوسی) بود.
اما مشهورترین شغل صفرعلی مغازهداری بود. زمانی که روستا دو یا سه مغازه داشت.
فرزندان صفرعلی
صفرعلی خانوادهای پرجمعیت داشت و برای نگارنده ۵ همسر وی مسجل شده است. همسر نخست او دختر آقا محمد اثباتی (خواهر مشهدی اسماعیل) بود. به نظر میرسد وی قبل از اینکه صاحب فرزندی شود از دنیا میرود. همسر دوم صفرعلی معصومبگم فرزند کربلایی رحیم (خواهر صفر) لبافی بود. همسر سوم صفرعلی بیوهی برادرش بود. سروناز دختر کربلاییرضا پلویی همسر قنبرعلی پس از مرگ وی همسر بردارشوهرش یعنی صفرعلی میشود.
اما نخستین فرزندان صفرعلی از همسر چهارم وی یعنی خاتونجان اثباتی دختر عبدالمحمد (خواهر کل عبدالعظیم) بودند. محمدعلی، فاطمه (همسر خیراله طوسی)، ربابه (همسر محمدعلی اثباتی) سه فرزند صفرعلی از همسر چهارم بودند. هنوز این فرزندان کودکی خردسال بودند که مادرشان از دنیا رفت و صفرعلی با اشرفالسادات محسنیان فرزند آسیدمصطفی (خواهر آقانوری) ازدواج کرد. خانم اشرفالسادات محسنیان قابلهی قابلی در روستا بود.
فرزندان صفرعلی از همسر پنجم عبارتند از بلقیس(حاج خانم) همسر باقر جاننثاری، رقیه همسر عزیزاله هاشمی، خدیجه همسر رمضان علیمردانی، اسماعیل، حسن، مجتبی و مرتضی.
محمدعلی پسر بزرگ صفرعلی در سال ۱۳۱۹ به دنیا آمده است. وی تا ۲۴ سالگی در برگجهان بود و سپس ۱۵ سال در سرچشمه کارکرد. او در وزارت علوم کار کرد و به مشاغلی دیگری چون عطاری و سقط فروشی و کفاشی و ماست بندی هم پرداخت. همسرش خانم سیدفاطمه جوردی و خواهرزاده آقای محسنیان است. علی و حسین و ایرج فرزندان پسر و سکینه و مریم و نفیسه و سعیده فرزندان دختر آنان هستند.
۲-۲- فرزندان عبدالغفور
عبدالغفور فرزند علیرضا در حدود سالهای ۱۲۹۰ قمری میزیست. وی به کار گیوهدوزی مشغول بود و به این سبب به او استادغفور میگفتند. از همسر استاد غفور اطلاعی نداریم. وی دارای دو پسر به نامهای علیاکبر و علیاصغر و سه دختر به نامهای آمنه، بلقیس، یوخابه و احتمالا دختر چهارمی بود که نامش مشخص نشد. آمنه با مشکاتالممالک ازدواج کرد. حاصل این ازدواج سه فرزند پسر به نامهای یوسف، محسن و پرویز و دو فرزند دختر به نامهای توران و فروغ بود. در برگجهان فرزندان پسر آمنه را با پسوند خان مورد خطاب قرار داده و این افراد همه دارای شغلهای رده بالای دولتی بودند.
یوخابه با اباذر لبافی و بلقیس با هاشم پلویی (اثباتی) ازدواج کردند. دختری که نامش مشخص نشد احتمالا یکی از دو همسر محمدطاهر کوثری بود. داستان ازدواج آمنه را آقای محسن اثباتی به شرح زیر نقل کردهاند. یوخابه احتمالا زود از دنیا رفته است زیرا اباذر همسر دیگری اختیار کرده است. حبیب فرزند یوخابه و اباذر در ۱۸ سالگی درگذشت. اما هاشم پلویی همسر بلقیس نیز زود از دنیا رفت و فرزندش حسن نزد عبدالغفور بزرگ شد و (برخلاف اینکه از طایفه پلویی بود) نام فامیل اثباتی را گرفت و در محل طایفه اثباتی سکونت یافت. بلقیس بعد از فوت هاشم با کربلایی رضاقلی جاننثاری ازدواج کرد و محمد فرزند آنان بود. محمد فردی بود که با استفاده از یخ برفچالهای روستا در تابستان بستنی تهیه کرده و در پاده میفروخت (قبل از سال ۱۳۵۰).
“هنوز هوا تاریک نشده بود. دخترک برای آوردن آب به چشمه رفته بود و در راه بازگشت، داشت کوزه آب را به سختی با خود میکشید که ناگهان دستی برای کمک به طرفش دراز شد. دخترک زیبارو که از ترس جا خورده بود نگاهی انداخت و غریبهای را در لباس مفخر در مقابل خود دید. با تشکر امتناع کرد ولی غریبه ولکن نبود. دختر دهاتی که از دیده شدن با یک غریبه هراس داشت بهزور راه خود را کج کرد و از راه تِلَک یوسف به سمت خانه خود در محله سبداریها رفت. در راه فکر غریبهی خوشسیما راحتش نمیگذاشت. شاید در عوالم خود او را همان شاهزادهی سوار بر اسب قصهها که همهی دخترکان جوان آرزوی وصلتش را داشتند میدید. جوان که با دیدن دخترک روستایی در آن غروب دلانگیز دل از کف داده بود، دیگر کاری به جز رفتن به سر چشمه و انتظار کشیدن نداشت. بر سر دوراهی بود که چگونه به خانوادهی خود که از اشراف و اعیان بودند بگوید عاشق یک دختر دهاتی بیسواد شده ولی جسارت و اراده جوان زبانزد خاص و عام بود و ترسی از زیر پا گذاشتن رسوم پوسیده و کهنه درباری نداشت.
شاید همین جسارت و ارادهاش بود که او را به یکی از افراد تاثیرگذار دوران مشروطیت تبدیل کرد. دختر زیباروی قصه ما کسی جز آمنه اثباتی دختر اوس غفور نبود. شاهزاده جوان قصه نیز کسی جز محمد نظرخان مشکات الممالک فرزند والی وقت لواسانات نبود.
تا آنجا که از پدر و عموهایم شنیدهام، محمد نظرخان یا همان مشکات الممالک که فردی امروزی و با کمالات بود آنقدر عاشق و شیفته دختر جوان بود که پس از ازدواج با ایشان، با مساعی و پشتکار زیاد شخصاً به آموزش و تربیت همسر همت گماشت تا جاییکه آمنه خانم که بعدها همدم آقا نامیده شد از سایر دختران خانواده که همگی شاهزاده بودند و از امکانات بیشمار برخوردار، به ایشان به نظر احترام نگاه کرده و در امور از ایشان کمک میخواستند.
مشکات الممالک به واسطه تحصیلات و داشتن ارتباط با انقلابیون آن زمان از روشنفکران عصر خود بود و به شدت با سلطنت قاجار مخالف. فعالیتهای سیاسی ایشان با عضویت در انجمنها و گروههای مختلفی تداوم یافت که عضویت در انجمن بینالطلوعین در سالهای ۱۲۸۴ که بعدها درسالهای ۱۲۹۵ با عضویت اسدالهخان ابوالفتحزاده و ابراهیمخان منشیزاده کمیته مجازات (موضوع فیلم هزاردستان ساخته مرحوم علی حاتمی) نامیده شد از آن جمله اند.
اقدامات کمیته مجازات در اوایل شهریور ۱۲۹۵ به رهبری ابوالفتحزاده، منشیزاده و مشکات به چند فقره قتل، همراه با انتشار اعلامیههایی منجر شد که بازتاب اجتماعی و سیاسی فراوان داشت. این اقدام فضایی از رعب و وحشت در تهران پدید آورد و تأثیرات سیاسی عمیق بر جای نهاد. عملیات کمیته مجازات بخشی از سناریوی بغرنجی بود که تقریباً چهار سال بعد به کودتای رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی ( ۳ اسفند ۱۲۹۹) و سرانجام به سقوط حکومت قاجار و استقرار دیکتاتوری پهلوی انجامید.
مدتی بعد، اعضای کمیته شناسایی و چندتن از ایشان دستگیر شدند. ابوالفتحزاده و منشیزاده در سال ۱۲۹۷ شمسی به شکلی مرموز در سمنان به قتل رسیدند و احسانالهخان دوستدار به قفقاز گریخت.
از قرار، مشکات الممالک رابطه نزدیک و صمیمی با خانواده امینالضرب که از تجار و ثروتمندان زمان قاجار بود داشت تا جاییکه با توصیه ایشان برادر همسر خود مرحوم میرزا علیاکبر اثباتی را به مباشری حاج امینالضرب و سرپرستی املاک ایشان در مازندران (آمل و محمود آباد) بهکار گمارد. این نزدیکی و کمک حاج امینالضرب و پیگیری میرزا علیاکبر سبب شد مشکات الممالک از مرگ رهایی یافته و به مازندران تبعید شود و در آنجا با برادر زن خود مدتی را بسر برد.
شاید بتوان گفت سرآغاز بوجود آمدن فرهنگ سیاسی در فرزندان میرزا علیاکبر اثباتی و بعضی از افراد دیگر خانواده اثباتی در سالهای ۲۰ و سپس ۱۳۳۲ بیتاثیر از وجود مشکات الممالک نبوده است.”
۲-۲-۱- علیاکبر
علیاکبر پسر ارشد عبدالغفور در حدود سال ۱۲۷۰ شمسی به دنیا آمد و دوبار ازدواج کرد. همسر اول او دختر عمویش بتول اثباتی دختر عبدالمحمد بود. حاصل این ازدواج چهار پسر به نامهای محمد، احمد، محمود و کمال بود.
مرحوم علیاکبر از کارگزاران حاج امینالضرب بوده به همین خاطر بیشتر عمرش را خارج از برگجهان بوده و ازدواج دومش را در همین سفرها کرد. او در ازدواج دوم با رقیه اثباتی اهل آمل ازدواج کرد و از وی صاحب دو دختر به نامهای ایران و وجیهه شد. فرزندان ایران از ازدواج اول فریدون و پوران و از ازدواج دوم با حسین ناصری، فریبا، فرحناز، امیر و ندا هستند. وجیهه با حسن ثلاثی ازدواج کرد و ناصر، نسرین، خسرو، پرویز، فرهاد، مهرداد و شیرین فرزندان آنان هستند.
میرزا علیاکبر در سن حدود پنجاه سالگی به احتمال ابتلا به مالاریا در مازندران فوت کرد و در همان جا به خاک سپرده شد. فرزندان علی اکبر بعد از فوت پدر به فاصله کوتاهی مادرشان را نیز از دست دادند و شرایط زندگی برایشان بسیار سخت و طاقتفرسا شد. پسران علیاکبر چند سال پس از فوت مادر به نوبت برای یافتن کار به تهران مهاجرت کردند.
سه برادر بزرگتر ابتدا مشغول به انجام کارهای ساختمانی شدند و تا آنجا که اطلاع داریم با کمک و در کنار استاد حسین مجاوری مشغول به کار شدند و به مرور توانستند از کار ساختمانی خود را به استخدام در ادارات دولتی ارتقا دهند.
محمد
محمد با اقدس کوشکستانی دختر حبیباله ازدواج کرد. حسین، پروین، حسن و رضوان فرزندان آنان هستند. محمد به دلیل آنکه اغلب کلاهی بر سر داشت به محمدکلاهی معروف بود. محمد اثباتی بازنشسته شرکت پارسلوکس بود که زیر مجموعه واحدهای صنعتی ارتش بود و اتوبوسهای ماگیروس آلمانی را مونتاژ میکرد.
احمد
احمد با قمرتاج طوسی دختر احمد ربیع ازدواج کرد. آذر، ملک، اکرم، اعظم، مرتضی، اشرف، مصطفی و حسین فرزندان آنان هستند. ملک در کودکی درگذشت. احمد اثباتی بازنشسته بانک کشاورزی بود.
محمود
محمود با ملک مجاوری دختر استاد حسین ازدواج کرد. ایرج، مسعود، سعید، سهیلا، محسن و سونیا فرزندان وی هستند. محمود اثباتی بازنشسته شرکت دخانیات بود.
محمود اثباتی مدتی عضو شورای اسلامی روستا بود و پیش از آن نیز بدون آن که عضو انجمن روستا باشد پیگیر امور عمرانی روستا بود و شاید بتوان گفت بعد از محمدخان که مستقیما به امورات عمرانی روستا پرداخت، فردی بود که با پیگیری اداری و اخذ بودجه از دولت و جمعآوری خودیاری از اهالی بسیاری از اتفاقات مهم عمرانی روستا را به انجام رساند. اتصال روستا به برق سراسری، نصب آنتن تلویزیون، کمک در ایجاد شبکه مخابرات و تعریض و آسفالت جاده روستا نمونههایی از این موارد است.
وی به واسطه عشقی که به روستا و مردمان آن داشت و نظم و پیگیری ویژهشان بسیاری از اسناد اداری این امور را نزد خود نگاهداشته و این مکاتبات اکنون جزو نادر اسناد مکتوب روستا هستند که به تدریج در وبگاه برگجون منتشر شده یا خواهند شد.
کمال
کمال کوچکترین پسر علیاکبر جزو نخستین افرادی بود که چهارم ابتدایی را در دبستان دولتی محمدعظیمی روستای برگجهان اخذ کرد و سپس برای ادامه تحصیل به ناران یا تهران آمد و مفتخر به دریافت مدرک دیپلم شد.
کمال اثباتی با خانم منیژهی فرّ ازدواج میکنند و آتوسا و آرش هر دو مقیم آلمان فرزندان آنان هستند. حاصل ازدواج دوم وی با خانمی به نام پروین؟ دو پسر به نامهای کورش و کیوان (دوقلو) هستند.
کمال اثباتی نیز بعد از اخذ دیپلم و انجام خدمت سربازی به استخدام سازمان برنامه و بودجه و بعد از مدتی به استخدام کارخانه سیمان دورود از زیر مجموعههای شرکت سیمان فارس و خوزستان درآمد.
از سال ۱۳۵۰ به بعد ایشان با تأسیس شرکت آتیکو و اخذ نمایندگی از معتبرترین کمپانیهای صنعتی اقدام به تامین اقلام صنعتی کارخانجات سیمان کردند و در ادامه چند کارخانه صنعتی نیز تأسیس نمودند. وی صاحب کارخانه و مشاغلی بود که به واسطه او افرادی از اهالی برگجهان به کار مشغول شدند. کمکهای ایشان به افراد بسیار چشمگیر بوده و بدون هیچ چشمداشتی انجام میشد. آقای محمدتقی اثباتی با نقل خاطرهای تقریبا جان و مال خود را مرهون کمکهای بیدریغ کمال اثباتی میدانند.
۲-۲-۲- علیاصغر
علی اصغر پسر دوم استاد غفور تا آخر عمر در روستا و در خانهای واقع در ضلع جنوبی درب زینعلی زیست و به کار سبد داری (نگهداری و پرورش زنبور عسل) مشغول و مشهور بود. (چقدر این شغل سبدداری با نام طایفه سبداری مشابه هست!).
علیاصغر دوبار ازدواج کرد ابتدا با طوبی مقدس خواهر حاج حسین و پس از درگذشت او با محترم مقدس دختر همین حاج حسین ازدواج کرد. به این ترتیب فرزندان علیاصغر بجز اینکه با هم خواهر و برادر هستند نوه دایی یا فرزند عمه مادر همدیگر نیز هستند.
حاصل ازدواج او علیاصغر سه پسر به نامهای علیمیرزا، منوچهر و علیآقا و دو دختر به نامهای رقیه و عالمتاج بود. وی از همسر دوم صاحب سه پسر به نامهای منصور (علی)، فریدون و هوشنگ شد. هوشنگ در نوجوانی و نادانسته با خوردن میوه سمی از دنیا رفت.
عالمتاج با میرزاعلی طوسی و رقیه با مشهدیمحمود کوشکستانی ازدواج کردند.
علیمیرزا
علی میرزا ابتدا با خانم (اسمشان همین خانم بوده) کوشکستانی ازدواج و حاصل آن یک دختر بنام شمسی است. وی سپس با طلعت کوشکستانی دختر علیاکبر (حاج جده) ازدواج کرد و حاصل آن ۵ فرزند به نامهای عفت، فاطمه، رضا، علیرضا و حمید میباشد.
علیمیرزا بازنشستهی بانک کشاورزی بود و بنا به روایتی احمد اثباتی پسر عموی ایشان که در بانک کشاورزی مشغول بودند شرایط استخدام میرزاعلی را فراهم کرده بود.
منوچهر
منوچهر با خانم فاطمه مقدس دختر حاج حسین ازدواج کرد و در واقع با پدر خود باجناق شد. حاصل این ازدواج دو دختر به نامهای مهری و کبری و سه پسر به نامهای مرتضی، مصطفی و مجتبی هستند.
منوچهر در برگجهان زندگی میکرد و جدا از کار باغداری سالها مسئولیت حمام سرده را نیز به عهده داشت.
علیآقا
وی با خانم بگم (یا بیگم) طوسی دختر حاج علیاکبر ازدواج کرد که حاصل آن ۴ فرزند دختر به نامهای نیره، فاطمه، ناهید، و منصوره و یک فرزند پسر به نام امیر میباشد. ایشان کارمند بانک ملی بودند.
منصور(علی)
وی با اشرف طوسی دختر جهانگیر ازدواج و حاصل آن دو فرزند به نامهای امیر و بهاره هستند. علی نیز بازنشسته بانک ملی میباشد.
فریدون
فریدون صاحب سه فرزند به نامهای مرجان، مهرداد و مهران است.
۲-۳- فرزندان عبدالمحمد
عبدالمحمد نخستین فردی است که در خانواده خود به سفر حج میرود و ملقب به حاج عبدالمحمد میشود. اینکه عبدالمحمد فرزند علیرضا است، سند قطعی نیافتیم و تنها براساس نقل قولها به این نتیجه رسیدهایم. اما سندی هست که میتواند دال بر این باشد که حاج علیمحمد فرزند علیرضا، همان حاج عبدالمحمد است. در این سند که علیمحمد زمینی را خریده است امضا یا مهری از وی وجود ندارد و برعکس مهر عبدالمحمد در این سند وجود دارد.
از همسر عبدالمحمد اطلاعی نداریم ولی وی صاحب ۷ فرزند شد. عبدالحمید، عبدالرحیم، عبدالعظیم پسران و خاتونجان، مریمبگم، رقیه و بتول فرزندان دختر وی بودند. از رقیه اطلاعی نداریم و احتمال دارد رقیه دختر عبدالرحیم که در کودکی پدرش را از دست داد، به اشتباه فرزند عبدالمحمد نقل شده است. خاتونجان با صفرعلی اثباتی و مریمبگم با کل سیفاله اثباتی و بتول با علیاکبر استاد غفور ازدواج میکنند.
عبدالحمید
وی با نورجهان پلویی دختر علیاکبر(خواهر حاج آقا) ازدواج میکند و محمدابراهیم، آمنه و نرگسخاتون حاصل این ازدواج است. آمنه با صفر لبافی فرزند کربلایی رحیم ازدواج میکند. نرگسخاتون با حبیباله پلویی فرزند علیاصغر ازدواج میکند. محمدابراهیم با خانم کوشکستانی دختر حاج طارقلی ازدواج میکند. حسن، احمد، محمد، فاطمه و سعیده فرزندان آنان هستند. حسن خلبان بازنشسته هواپیمایی کشوری است.
عبدالرحیم
وی با معصومه اثباتی دختر کریم ازدواج میکند و صاحب فرزندی به نام رقیه میشود. رقیه ابتدا با اسداله و سپس با ابوالقاسم فرزندان کربلایی سیفاله ازدواج میکند.
عبدالعظیم
وی با بیبی خاتون لبافی دختر گلمحمد ازدواج میکند و صاحب فرزندی نمیشود. عبدالعظیم که در پایان عمر خود حاجی شده بود به کلعبدالعظیم مشهور بود. وی با اینکه سواد خواندن و نوشتن نداشت مردی بسیار با درایت و معتمد مردم بود و مدتی نیز به عنوان کدخدای روستا انتخاب شد.
در دوران کدخدایی کربلایی عبدالعظیم سه واقعه مهم اتفاق افتاد که نقش ایشان در این وقایع شاخص بود: یکی موضوع سهم آب روستا و ادعای روستای نیکنامده از این سهم آب، دوم تعیین شماره سنگ پلاک ثبتی زمینهای کناررو، و دیگری مشکل توزیع قند و شکر بود. واقعه مهم دیگری که نقش وی در آن شاخص بود ولی در دوران کدخدایی او رخ نداد، نزاع معروف به دعوای پلگدین است. بجز اینها داستانها و مثلهای شیرینی از وی نقل میکنند که درج مجموعه اینها در این مختصر نمیگنجد و خوانندگان محترم را به مطالعه بخشهای مختلف وبسایت و آشنایی با این شخصیت بزرگ روستا دعوت میکنم.
۲-۴- فرزندان علیمحمد
از فرزندان علیمحمد اطلاعی نداریم. در سندی که نام علیمحمد به عنوان فرزند علیرضا درج شده است، به اشتباه منظور همان عبدالمحمد بوده است که ما در بند بالا به استناد نقل قولهای شفاهی و ارایه سند مربوطه، وی را همان عبدالمحمد در نظر گرفتهایم.
۳- شاخه آقاجانی از طایفه اثباتی
از پدر و برادران آقاجانی یا آقاجونی اطلاعی نداریم ولی میدانیم به طور قطع آقاجونی دارای دو پسر به نامهای کربلایی محمود و شیخ احمد بوده است. ارتباط بسیار نزدیکی بین آقاجانی و علیرضا سرشاخه دوم طایفه اثباتی هم وجود دارد (مانند رابطه پدر و فرزندی یا برادری) که نمیتوان به دقت تعیین کرد. از دختر یا دختران آقاجانی اطلاعی در دست نیست.
۳-۱- فرزندان کربلایی محمود
کربلایی محمود با فاطمهنسا دختر ملاعبداله ازدواج میکند و او یا برخی از فرزندانش در روستای اراج شمیران سکونت مییابند. حاصل این ازدواج دو پسر به نامهای روحالامین، کربلایی سیفاله و سه دختر بود. یکی از دختران به نام حلیمهخاتون با محمدطاهر کوثری ازدواج میکند و دیگری (احتمالا به نام نرگس) با شیخمحمد اثباتی و سومی نیز با فردی از تبار قاجار ازدواج میکند. اینکه همسر شیخمحمد دختر یا خواهر کربلایی محمود بودهاند جای تردید هست. چون فاطمهنسا دختر ملاعبداله بوده قطعا برادرش شیخمحمد نمیتواند داماد او باشد مگر آنکه همسر شیخمحمد دختر کربلایی محمود نبوده بلکه خواهر وی بوده است.
غلامحسین آذریمهر نویسنده پرکار طایفه سبداری در کتاب تاریخ بی تاریخ از فردی به نام شیخ حسن حمدالهزاده نام میبرد که فردی خاص بود. از آقای آذریمهر پرسیدم نام شیخ حسن واقعی است؟ گفتند نه ولی شخصیتش واقعی است و با مداسماعیل دایی پدرم نسبت فامیلی داشت و من نامش را فراموش کردهام. از شواهد به نظرم میرسد این فرد میتواند کربلایی محمود بوده باشد. آذریمهر شیخ حسن (یا کل محمود) را چنین معرفی میکند:
“در راه از پدر پرسیدم که ما چرا به ده برگیجان میرویم. او برایم توضیح داد که منسوب او – شیخحسن- مرحوم شده است. به او گفتم: همانی که پارسال در سرچشمه دیدم یک چشمش را گرگ دریده بود؟
- بله همان مرد. ولی او گرگ را کشت. آن گرگ دیوانه بود. چندبار به ده آمده و برای مردم مزاحمت فراهم کرده بود. هر وقت میآمد مردم همدیگر را با داد و فریاد خبر میکردند. در نتیجه حیوان وحشی متواری میشد.
- مردم داد میزدند چی میگفتند که گرگ میترسید؟
- میگفتند: گرگ دیوونَه بیامو… گرگ دیوونَه بیامو…
اول خندیدم. بعد کمی فکر کردم و گفتم:
- از کجا مردم فهمیدند که اون گرگ دیوانه بود؟
- برای اینکه گرگها در روز روشن به ده حمله نمیکنند. مگر در زمستان، اگر به سبب برف سنگین گرسنه بمانند ممکن است دستهای به دهی شبیخون بزنند، آن هم به احتمال بسیار ضعیف. بله همان شیخحسن در شبی گرگ دیوانه را کشت. فهمیدی؟
- بله. اما نمیدونم که یک آدم چطوری با یک گرگ وحشی گلاویز میشه.
از گفتارم خندید. داستان را مشروح برایم تعریف کرد:
“هوا تاریک و تنگ غروب بود که شیخحسن حمداللهزاده از دشت برمیگشت. او روز پرتکاپویی را پشت سرگذاشته بود. کمی تندراه میرفت که بهموقع خودش را به مسجد سربدار برساند و نماز مغرب را در آنجا بخواند. حدود پانزده نفر از کشاورزهای روستا پشت سر او نماز میخواندند. حسن کولهباری هیمه به مقدار سبک به پشت داشت. هوا در خلال مدت تاریک شده بود که شیخ به کوچهباغ ده رسید. یک طرف کوچه دیوار باغ بود و طرف دیگر چند خانهی روستایی. او از کنار دیوار سنگی راه میرفت. ناگهان موجودی با وزن سنگین از پشت به او پرید.
حمله ناگهانی بود و حملهکننده همان گرگ دیوانهی معروف. ضربهی اول که با جهش انجام شده بود، آستین قبای شیخ را که کرباس ضخیم بود تا پایین درید؛ ولی صدمهی کلی به شیخ نزد. شیخ بهسرعت برگشت. بر اثر گردش، هیمهای که بر پشت داشت با دیوار اصابت و به سمت جلو لغزید. در حقیقت فاصلهای بین سینهی شیخ و گرگ ایجاد کرد. حملهی بعدی گرگ از جلو بود و حیوان قصد دریدن گلوی شیخ را کرده بود. حسن بهسرعت یکی از هیمهها را از ریسمانی که حالا شل شده بود بیرون کشید. در خلال مدت، پشت گرگ بهسمت دیوار کشیده شده و دست دیگر شیخ آزاد بود. فوری طرف دیگر هیمه را گرفت و میانهی آن را در دهان باز گرگ که قصد پاره کردن صورت او را داشت چپاند. گرگ روی پا ایستاده پشتش به دیوار بود و یک پنجهی دستش میان هیمهها به بند نیمگسیختهی هیمه گیر کرده بود. حسن جوان با تمام قدرت هیمه را در دهان گرگ فشار میداد، در حالی که پشت حیوان به دیوار سنگی بود. گرگ پنجهی چپش را که آزاد بود به چشم راست شیخ حسن انداخت و آن را به سمت پایین لغزاند. فشار ممتد حسن با هیمهی ناهموار به فک، زبان و گلوی گرگ حیوان را در خلال دقایقی چند به کلی مجروح و او را خفه کرد.
در پایان شیخ لاشهی حیوان را رها کرد و خود را بهسمت مسجد کشید. نمازگزاران به مجردی که شیخ را دیدند او را به نزدیکترین خانه به محل رساندند. آنگاه پرستار ده را که مرد میانسالی بود و تجربهی چندانی هم نداشت خبر کردند. او جراحات صورت و پشت بازوی او را بست. پس از چندی نه چندان طولانی شیخ بهبود یافت. متاسفانه بینایی یک چشم را از دست داده و گونهی او که تا نزدیک چانه پاره شده بود به وضع ناهنجاری التیام یافته بود.”
۳-۱-۱-روحالامین
روح الامین با چه کسی ازدواج میکند مشخص نیست. اما میدانیم وی دو پسر به نامهای محمداسماعیل و علیاکبر داشت. روحالامین در حالی که فرزندانش کودک بودند از دنیا رفته و سرپرستی کودکانش را کربلایی محمود برعهده میگیرد. این وضعیت چنان بوده است که اغلب افراد محمداسماعیل و علیاکبر را به اشتباه فرزندان کربلایی محمود میدانند. حتی در تقسیمنامه اموال کربلایی محمود نام کربلایی سیفاله پسر او در کنار نام محمداسماعیل و علیاکبر درج شده است.
۳-۱-۱-۱-محمداسماعیل
جناب آذریمهر دیدارش با محمداسماعیل را در کتاب تاریخ بیتاریخ چنین نقل کرده است:
“یکروز عصر که از مدرسه برمیگشتم جلوی درب ورودی منزل ناگهان میخکوب شدم و خشکم زد. یک اسب قهوهای رنگ بزرگجثه کنار درب ایستاده و راه ورودم به خانه را به کلی بسته بود. کمی ایستادم. ترکیب اسب را با زین و یراق براق برانداز کردم. برگشتم و به سمت درب شمالی رفتم. در راهرو به طرف اتاق خودمان پیچیدم و داخل شدم. آنجا مرد غریبهی درشت هیکلی را دیدم که کلاه نمدی بهسر، قبای بلند کرباس آبی به تن و شال خاکستری به دور کمر پیچیده بود. او در بالای اتاق به مخده تکیه داده، به چپق پک میزد و با پدرم همسخن بود.
مردی روستایی بود و لهجهاش به گوشم ناآشنا. به دیدار غیر مترقبهی او هول شدم. سلامم را خوردم و سوی حیات خلوت به سمت مادرم دویدم. پدرم صدایم زد.
- فتول… با توام.
برگشتم. سلام کردم. از من پرسید که آیا آن آقا را میشناسم. او را نگاه کردم و گفتم:
- نه… نمیدانم.
- عمو مداسماعیل، فامیل من هست.
بعد از رفتن مهمان از مادرم پرسیدم که عمو مداسماعیل با ما چه نسبتی داشت. او گفت که او پسرعموی پدرم بود.”
طبق تحقیقاتی که من انجام دادم روحالامین پدر مداسماعیل درواقع دایی پدر آقای آذری مهر بوده و مداسماعیل پسر دایی آنها بوده است که با گفتههای آقای آذریمهر که معتقد است مداسماعیل دایی پدرش بوده براساس رسم برگجونیها مطابقت دارد. در برگجون به فرزندان دایی و عمو هم به احترام دایی و عمو خطاب میشود. از سوی دیگر اگر به گفته مادر آقای آذریمهر هم توجه کنیم امکان دارد شیخ احمد جد آقای آذریمهر نیز از فرزندان آقاجانی بوده است. الله اعلم.
حاج محمداسماعیل با دختر عمه خودش به نام رقیه کوثری دختر محمدطاهر ازدواج میکند و حاصل این ازدواج دو پسر به نامهای عبدالرزاق و عبدالخالق و دو دختر به نامهای فاطمه و ایران(امالبنین) بود. فاطمه با سید جلیل کوثری و ایران با احمدآقا اثباتی ازدواج میکنند.
عبدالرزاق با شریفه گوهری ازدواج کرده و دارای سه پسر به نامهای امیر و حمید و سعید و دختری به نام نغمه میشود. عبدالخالق نیز با دختر مدهاشم اثباتی(خواهر حاج حسن) ازدواج میکند و صاحب فرزند نمیشود.
امیر اثباتی در سال ۱۳۳۵ خورشیدی در تهران متولد شد. آقای مرحوم عبدالرزاق در زمان تولد امیر مثل همهی برگجهانیهای دیگر در سرآسیاب دولاب یا پیرامون آن مینشست. دقیقتر بگویم درمحدوده خیابان دلگشا و جابری. امیر هنوز مدرسه نمیرفت که به محله نارمک نقل مکان کردند. او دبستان را در سالهای نخست دهه چهل در دبستان علوینیا تمام کرد. سپس وارد دبیرستان خوارزمی شماره ۳ واقع در خیابان دماوند شد.
امیراثباتی در سال ۱۳۵۳ در کنکور دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، رشته هنرهای تجسمی پذیرفته شدند. سال بعد وارد رشته معماری شدند. سال ۵۷ و قبل از پیروزی انقلاب نمایشگاهی با مدیریت آقای اثباتی در دانشکده مذکور دایر میگردد که در آن پوسترهایی با مضامین انقلاب به نمایش گذاشته میشود. ایشان بیان کردند چنین اقدامی در آن سال بسیار خطرناک بود. ادامه دادند: کتابی با عنوان «هنر در گرماگرم انقلاب» توسط فرهنگستان هنر به چاپ رسیده است.
آقای اثباتی افزود بعد از پیروزی انقلاب نام ۹۰ نفر به ترتیب حروف الفبا به عنوان اخراجیان دانشکده اعلام شد که نفراول این فهرست امیر اثباتی بود. اگرچه به زودی فهرست تصحیح شد و افرادی که طبق گزارشهای اشتباه اخراج شده بودند، مجدد به دانشکده دعوت شدند، اما او وارد بازار کار شده بود ودیگر به دانشگاه نرفت.
اثباتی پس از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها به کار گرافیک مشغول شد. با مجله فیلم – از شماره ۸ – آشنا و وارد آن شده و از آنجا بود که با حرفه فیلمسازی ارتباط برقرار کرد. سال ۶۳ طراحی لباس و صحنه فیلم «گنج» را انجام داد. از آن سال تا کنون مشغول به همین کار بودهاست (حدود بیش از ۲۰ فیلم سینمایی و چندین مجموعه تلویزیونی و تئاتر). در مواردی برای فیلمها وتئاترها پوستر طراحی کردهاست. طراحی عنوانبندی چند فیلم و مجموعه تلویزیونی، از جمله «سریال آرایشگاه زیبا» به عهده وی بوده است. سال ۱۳۶۹ دستیار آقای داریوش فرهنگ شد که کارگردان فیلم «دو فیلم با یک بلیت» بود. در سریال علی کوچولو هم به طور خیلی اتفاقی وارد جرگه کارگردانی شد و حدود۱۰ قسمت از این مجموعه ۳۰ قسمتی را کارگردانی کرد.
۴بار برندهی سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر و ۴بار هم برنده تندیس جشن خانه سینما شد. همچنین چند دوره برگزیده منتقدان و نشریات سینمایی بودهاست. یک بار به خاطر طرح پوستر فیلم «زینت» جایزه دریافت کرد. یک بار هم به خاطر طراحی پوستر نمایش عروسکی «سارا». جوایزی هم برای طراحی صحنه و لباس در تئاتر گرفت.
طراحی موزه سینمای ایران و همکاری در طراحی موزه جنگ از دیگر فعالیتهای وی بوده است. مدتی نیز نایب رییس خانه سینما بود.
۳-۱-۱-۲- علیاکبر
علیاکبر با خدیجه خانم دختر عموی خود (فرزند کربلایی سیفاله) ازدواج میکند. بعد از فوت خدیجه، علیاکبر با رقیه ؟ دختر عبداله طوسی ازدواج میکند. حاصل این ازدواجها ۴ فرزند پسر و ۲ فرزند دختر بود. روحالامین (علیمحمود)، و زهراخاتون از خدیجه اثباتی و علیمیرزا، علیاحمد ، علی و عفت حاصل ازدواج با خانم طوسی هستند.
علی در جوانی درگذشت. زهراخاتون با حاج علیبابا کوشکستانی ازدواج کرد که فرزندان آنها در طایفه کوشکستانی معرفی شدهاند. عفت با کربلایی حسین سیفان اهل روستای آهار ازدواج کرد و نسرین، پروین، پروانه، خدیجه و محمد فرزندان آنها هستند.
علیمحمود
نام دیگر وی به احترام پدر بزرگش روحالامین است. علیمحمود با خانم رقیه لبافی فرزند مش خیراله ازدواج میکند. حاصل این ازدواج ۶ فرزند به نامهای شمسی، محمد، خدیجه، ابوالقاسم، مریم(کبرا) و جواد است. شمسی با حاج احمد ازگلی و خدیجه با علی ایوبی و مریم با علیاصغر سوهانی ازدواج میکنند. همچنین محمد با دختر خاله خود نصرت سیفمحمدی فرزند باقر، ابوالقاسم با زهرا رفعتی و جواد با لیلا بیطرفان ازدواج میکنند.
علیمیرزا
وی با خانم اقدس طوسی فرزند رحمانقلی ازدواج میکند و علیرضا، حمیدرضا، محمدرضا، علیاکبر و علیاصغر فرزندان آنها هستند.
علیاحمد
وی با توران خانم فرزند جهانگیر (طوسی؟) ازدواج کرده و سعید و سیمین و الهه فرزندان آنان هستند.
۳-۱-۲-کربلایی سیفاله
کربلایی سیفاله فرزند کربلایی محمود با مریم بگم دختر عبدالمحمد اثباتی ازدواج میکند و از وی صاحب ۴ فرزند پسر و ۳ فرزند دختر میشود. در سال ۱۳۴۷ قمری درحالی که سه فرزند آنان صغیر بودند مریم بگم از دنیا رفت.
پسرها به نام علیاصغر، اسداله ، ابوالقاسم و علی و دختران به نام خدیجهخاتون، سکینهخاتون و مولودسلطان هستند. علی معروف به علی بِرار در جاجرود دفن شده است. وی از روی اسب در کمرد به زمین خورد و از دنیا رفت. کل سیفاله و همسرش و سکینهخاتون که مجرد از دنیا رفت ظرف یک سال از دنیا میروند و هر سه آنها نیز در جاجرود دفن شدهاند. خدیجه خاتون با پسر عموی خود علیاکبر ازدواج میکند و از مولود سلطان نیز در سال ۱۳۴۸ قمری از دنیا میرود. نام فامیل علیاصغر به نام جد خود آقاجانی ثبت شده است. قاعدتا احتمال دارد نام فامیل فرزندان کلسیفاله هم آقاجانی انتخاب شده باشد.
علیاصغر
نام فامیل علیاصغر به نام جدش آقاجانی برگهجانی انتخاب شده است. علیاصغر با خانم عذرا اثباتی (فرزند عبداله لبافی) ازدواج میکند و صاحب سه فرزند به نامهای علیرضا، غلامرضا و معصومه میشود. علیرضا در ۷ سالگی در خزینه حمام خفه میشود. غلامرضا با نام فامیل ثابتیآزاد با خانم آزیتا روانبخش ازدواج میکند و مینو و مهناز فرزندان آنان هستند. معصومه با آقای شاهین راد ازدواج میکند.
اسداله
اسداله با خانمی اهل کمرد ازدواج میکند و صاحب فرزندی به نام بطول میشود. بطول با محمدباقر کوثری ازدواج میکند. اسداله پس از مرگ همسرش، با رقیه خانم (فرزند عبدالرحیم اثباتی) ازدواج میکند و حسن فرزند این ازدواج است. حسن آقا داماد حاج صدراله است. رقیه پس از مرگ شوهرش با ابوالقاسم برادر شوهرش ازدواج میکند.
ابوالقاسم
ابوالقاسم ابتدا با بیوه برادرش رقیه خانم دختر عبدالرحیم ازدواج کرده و صاحب فرزندانی به نامهای فاطمه(همسر ابراهیم لبافی) و حسین (داماد حاج احمدآقا اثباتی) و علی میشود. پس از فوت رقیه، ابوالقاسم با بانو کوشکستانی فرزند حبیباله (که از حاج احمد پلویی متارکه نموده بود) ازدواج کرده و داود و صغرا حاصل این ازدواج بودند. به این ترتیب در این خانواده برخی از برادران و خواهران با هم نسبت دختر عمویی و پسرعمویی هم دارند.
۳-۲- شیخ احمد
از نام همسر شیخ احمد- فرزند آقاجانی- اطلاعی در دست نیست. وی دارای سه فرزند به نامهای محمدآقا، آمنهخاتون، و هاجرخاتون بود. آمنهخاتون با غلامعلی اهل افجه ازدواج میکند. از هاجرخاتون اطلاعی نداریم.
۳-۲-۱- محمدآقا
محمدآقا با نام مختصر شده مش مدآقا معروف بود. او با دختر عمه خود سارهخاتون اثباتی (دختر آقامحمد فرزند کریم) ازدواج کرد. وی صاحب چهار فرزند به نامهای شیخ علیآقا، علیمحمدخان و حاج احمدآقا و فاطمه بود. فاطمه با رمضان گلمنش اهل محله روبار ازدواج کرد.
شیخ علی آقا
شیخ علیآقا با حوا (توران) اثباتی ازدواج میکند. فرزندانشان رحمتاله، سکینه (زهره)، نرگس، غلامرضا، مریم و جواد هستند. رحمتاله فوت شد. سکینه ازدواج نکرده است. نرگس با احمد حضوری ازدواج کرد که علیاکبر و نسرین فرزندانشان هستند. غلامرضا با زهره ازدواج کرد و صاحب فرزندی به نام فاطمه شدند. وی در جنگ شهید شد. مریم با عبدالرضا پورذهبی ازدواج کرد و فرزندانشان زینب و محمدصادق و محسن هستند. جواد با سپیده ازدواج کرد.
علیمحمد
علیمحمد معروف به علیمحمدخان با مهین خانم اهل تهران ازدواج میکند. وی راننده اتوبوس حاج امیر بود و مسافران را بین تهران و برگجهان جابجا میکرد و به عنوان اولین راننده برگجون شناخته میشود. وی صاحب ۴ فرزند به نامهای الهه، کامران، کریم و افسانه شد. همسران این افراد بجز افسانه خانم هیچکدام اهل برگجون نبودند. همسر افسانه خانم نوه عمهاش ایرج خسروپور (نواده رمضان گلمنش) میباشد.
احمدآقا
حاج احمدآقا با ایران خانم (امالبنین) دختر کل مداسماعیل اثباتی ازدواج میکند و حسین، حسن، مرتضی، زینت، زهرا و عفت فرزندان آنان هستند. حسین با مریم دختر حاج محمود رضاییپور، حسن با منصوره کوثری دختر ابوالقاسم ازدواج میکنند و همسر مرتضی اهل برگجهان نیست. عفت خانم با حسین اثباتی فرزند ابوالقاسم ازدواج کرد و دیگر دختران ازدواج نکردهاند. نام فامیل این خانواده اثباتی لواسانی است.

تشکر و قدردانی
برای مطالب این بخش لازم است به ویژه از آقایان غلامرضا ثابتیآزاد و سعید اثباتی تشکر کنم. علاوه بر این عزیزان، افراد نامبرده به این شرح نیز ما را یاری کردند: مرتضی اثباتی (فرزند منوچهر)، مرتضی اثباتی (فرزند احمدآقا)، عباس اثباتی، خدیجه اثباتی، محمدعلی اثباتی، نرگس اثباتی، سیدجلیل کوثری، حسن اثباتی، غلامحسین آذریمهر، احمد اثباتی، زهرا پلویی و محبوبه لبافی.
درخواست همکاری
بدیهی است کار فوق با وجود ۸ سال تلاش و گردآوری مطالب و تصاویر دارای نواقص و کمبودهایی به ویژه در تصاویر افراد است. دوستانی که هر گونه نقصی را مشاهده کرده یا تصاویر تکمیلی در اختیار دارند لطفا برای ما ارسال فرمایید. راه ارتباطی ایمیل a.labbafi48@gmail.com یا واتساپ و تلگرام به شماره ۰۹۱۲۳۰۵۷۵۵۸ میباشد.
با درود و خسته نباشی
واقعا سرم سوت کشید با این همه خاطرات و اطلاعات پیچیده.
واقعا کامپیوتر هم نمی تواند این حجم اطلاعات را جمع آوری کند. واقعا خسته نباشی دارم. خدا قوت
واقعا این اطلاعات درخور بچه های امروز و فرداست
خاطره های زیادی دارم از صفر علی. مهمش اینه با تیر کمان کفتری آنها رو که روی مسجد سرده نشسته بود زدم و طولی نکشید که خانم صفر علی آمد پیش مادرم و شکایت و مادرم دو تومان داد و قضیه را خاتمه داد. روحشان شاد با آب نبات قیچی که از مغازه اش می خریدیم ما را خوشحال می کرد.
با تشکر از شما و همچنین فرزنذان مرحوم احمد اثباتی و همچنین با تشکر از آقای سیف اله لبافی که اشتباهاتی را به من گوشزد کردند. اصلاحات لازم اعمال شد.
ضمن تشکر از آقایان امیر و مهدی اثباتی و خانم مرضیه لبافی، اصلاحات مدنظر این عزیران نیز تا حد اطلاعاتی که در دست بود در مقاله فوق اعمال گردید.
باعرض سلام خدمت جناب مهندس لبافی بسیار زحمت کشیدن دست شما درد نکنه درمورد بلقیس دختر اوستا غفور توضیحات کامل نیست ایشان از کل رضاقلی چند فرزند داشتن ونام انها رانبردید
یکی از فرزندان ایشان اقای عیدی محمد بودند که قبلا در سال نو فوت کردن وخواهر ایشان همسر عبدالله تقی زن عموی مرحوم شیخ مصطفی جان نثاری بودند
جناب لبافی زحمت شما واقعا قابل تقدیر است یک روز اقای مسعود اثباتی که همسایه خوب ما در برگجهان هستند اسم از مرحوم عیدی محمد کل رضاقلی برده شد از ایشان به عنوان بسر عمه خودشان یاد کردند بنده بسیار تعجب کردم جان نثاری با اثباتی چطور نسبت دارند تا با نوشتار شما این ارتباط روشن شد باز هم ازشما ممنونم
جناب جان نثاری با سلام و عرض تشکر به استحضارتون می رسونم که اشاره به مرحوم عیدی محمد برای آمادگی ذهن افراد و شناخت خانم بلقیس یود و گرنه پرداختن به خانواده کررضاقلی را باید به زمان تدوین شجره نامه طایفه محترم جان نثاری موکول کرد. امیدوارم این کار به کمک افراد همراهی مانند شما و آقا مجید انجام پذیرد
با سلام و خسته نباشید
واقعا کار بزرگی انجام شده است که شایان تقدیر است. دست همه دست اندرکاران بخصوص آقای لبافی درد نکنه که با مدیریت و تحقیق فراوان توانستند چنین اظلاعاتی را مدون و در اختیار عموم قرار دهند.
این تحقیق هنوز ظرفیتهای بیشتری برای کاملتر شدن دارد و دوستانی هستند که اسناد و مطالبی را ممکن است در اختیار داشته باشند که با اضافه شدن آنها این تحقیق میتوانذ بسیار جامع تر شود.
با تشکر
سعید اثباتی