مجید جاننثاری، آذر ۹۷
پیش از بحث درباره موضوع اصلی، خلاصهای از مطالب و آرای محققان و زبانشناسان را در مورد زبان فارسی و لهجههای آن ذکر میکنیم،
تا در حد امکان توانسته باشیم از میان نظریات پژوهشگران، موقعیت و پیوند گویش برگیجانی و تهرانی را، اگر نه چندان دقیق، دست کم به طور تقریب تعیین کنیم.
زبان فارسی از جمله زبانهای هند و ایرانی (آریایی) است که در مقیاس کلیتر، از خانواده زبانهای هندواروپایی به شمار میآید. زبانهای ایرانی را براساس مراحل تحول به سه بخش عمده تقسیم میکنند که عبارت اند از:
الف) زبانهای ایرانی کهن شامل: مادی، پارسی باستان، اوستایی
ب) زبانهای ایرانی میانه شامل: پارتی (پهلوی اشکانی، پارتی، مانوی)، پارسی میانه، سغدی، ختنی، خوارزمی
ج) زبانهای ایرانی کنونی شامل: فارسی نو، آسی، پشتو، بلوچی، کردی.
مورخان و محققان پیشین نیز در مورد زبان فارسی و لهجههای آن نظریاتی داشتهاند. ابنندیم در کتاب الفهرست از قول ابنمقفع، زبان فارسی را به پنج لهجهی پهلوی، دری، فارسی، خوارزمی و سریانی تقسیم و به متکلمان و محل تکلم آنها نیز اشاره کرده است. جغرافینویسان دیگر هم مانند یاقوت حموی و حمزه اصفهانی، آنجا که به زبان فارسی و لهجههای آن اشاره کردهاند غالبا زبان را همان پنج لهجه دانستهاند که هر کدام در ناحیه مخصوصی از ایران به کار میرفته است. اما در همان زمانها، زبانهاو لهجههای معروف دیگری نیز وجود داشتهاند، مانند زبان سغدی که منسوب به ناحیه سغد ماوراءالنهر است، زبان خوارزمی که با زبان سغدی نزدیکی داشته است، لهجه تخاری در تخارستان بلخ، زبان کردی و زبان اهل طوس و طبرستان و گیلان و غیره.
زبانهای ایرانی کنونی به دو گروه اصلی و هر یک به دو گروه فرعی تقسیم میشوند که براساس سرزمین پهناور ایران قدیم دستهبندی شده است. در این تقسیمبندی، زبانهای ایرانی غربی و ایرانی شرقی دو شاخه اصلی هستند که هر کدام دنبال لهجههای غربی و شرقی کهن میباشند:
الف) زبانها و لهجههای ایرانی غربی، که شامل دو گروه فرعیاند: ۱- زبانهای شمال غربی، یعنی زبانهای کناره بحر خزر (این زبانها و لهجهها از زبانهای باستانی ماد و پارت ریشه گرفتهاند؛ مانند گیلکی، مازندرانی، سمنانی، بیابانک، کردی، بلوچی) ۲- زبانهای جنوب غربی که این زبانها از لهجههای باستانی جنوب غربی فلات ایران (سرزمین پارت) ریشه گرفتهاند. از میان این زبانها که شامل فارسی، تاجیکی، تاتی، لری، بختیاری، کومزاری و سایر لهجههای محلی فارسی هستند، زبان فارسی ادبی از همه مهمتر است. این زبان امروزه در قسمت عمدهای از افغانستان و تاجیکستان نیز رواج دارد.
ب) زبانها و لهجههای شرقی ایران نیز به دو گروه فرعی تقسیم میشوند: ۱- زبانها و لهجههای شمال شرقی ایران، شامل زبانهای: آسی، یغنایی (از لهجههای زبان سغدی) و خوارزمی. ۲- زبانها و لهجههای جنوب شرقی ایران، شامل زبانهای افغانی، مونجانی و تخاری.
با توجه به تقسیم بندیهای ذکر شده، به نظر میرسد که گویش تهران قدیم و آبادیهای اطراف آن جزو گروه زبانهای شمال غربی ایران باشد که مانند خطی کمربندی در دامنهی جنوبی البرز کشیده شده است. حوزهی سخنگویان این گویش از شهر دماوند، نواحی لواسانات، شمیرانات، تهران، کن، سولقان و بعضی از روستاهای اطراف کرج بوده که بتدریج از گویشوران آن کاسته شده است.
حدود ششهزار سال پیش، شهر ری بخشی از سرزمین مادها به شمار میرفت که تمدن چشمهعلی را داشته است و قصران و شمیران جزیی از قلمرو شهر ری بوده است. تهران در آن زمان یک قصبه کم اهمیت به شمار میرفته و در قلمرو ری محسوب میشد. دو آبادی دیگر که در اطراف تهران بود، اهمیت بیشتری داشتند. یکی از این آبادیها “دولاب” بود که در مسیر ورودی به شهر بزرگ ری قرار داشت و دیگری آبادی “جی” در غرب آن بود.
به سبب کوچکی قصبه طهران، نه در کتب مسالک و ممالک (مانند مسالک و ممالک اصطخری) و نه در کتب تواریخ قدیم (مانند تاریخ یعقوبی و تاریخ طبری) از آن یادی نشده است. اما نام این روستا به صورت نَسَب طهرانی در نام اشخاص و نظایر آن یاد شده است. در این میان ملاسحر طهرانی یا انار طهرانی معروف بودهاند. در آن زمان اهالی ری میتوانستند روبهروی خود کوههای سربه فلک کشیدهی البرز و توچال را مشاهده کنند. از شمال شهر ری تا دامنه سلسله جبال البرز که شامل طهران و شمیرانات بوده و تا مازندران را شامل میشده منطقه قصران مینامیدند. قصران معرب کُهسران یا کوهساران فارسی است. به علت وجود کوههای فراوان در این منطقه آن را به کوهسران نامیدند. قصران به دو قسمت داخل و خارج تقسیم شده بود. قصران خارج شامل شهر ری، طهران، و مناطقی از دامنه کوه البرز به نام تجریش، قیطریه، دربند، دزاشیب و … بود. کلیه روستاهایی که توسط کوههای البرز و توچال احاطه شده مانند روستاهای رودبار و قصران (شامل: اوشان و فشم، آهار، میگون و …) و لواسانات کوچک و بزرگ تا مناطق منتهی به دامنهی کوه دماوند همه جزو محدوده قصران داخل محسوب میشد.
گویش مردمان قصران داخل و خارج
اما موضوع مورد بحث ما، گویش مردم تهران قدیم است. همان طور که پیش از این ذکر شد، این گویش جزو گروه زبانهای شمال غربی ایران میباشد که مانند خطی کمربندی در دامنه جنوبی البرز کشیده شده است. بسیاری از واژهها و اصطلاحات این گویش با مازندرانی و بعضی از گویشهای شمال و شمال شرقی سمنان همگون است. گویش تهران قدیم بر طبق روایت ابن ندیم اصل آن پهلوی بوده است، پیوند و تشابه دارد. راجع به گویش قدیم تهران، آثار مکتوب زیادی برای مراجعه و مطالعه در دست نیست. زبان قدیم تهران را پهلوی دانستهاند که با بعضی لغات طبری درهم آمیخته است.
از مقایسه گویش قدیم شمیران و طهران با گویش برگیجانی و سایر مناطق کوهپایههای البرز مرکزی، پیوند گویش قدیم تهرانی را با گویشهای شمیرانی (و لواسانی)، دماوندی، کن و سولقان به طور آشکار میبینیم؛ اما بعضی از پژوهشگران گویش این منطقه را «تاتی» نامیدهاند. همچنان که گفتیم، زبان تاتی در شمار زبانهای ایرانی جنوبغربی است و هرچند بین بعضی از لهجههای تاتی و منطقه قصران مشابهتهایی دیده میشود، نمیتوان این گویش را تاتی دانست؛ زیرا از نظر دستوری و خصوصیات نحوی، تفاوت زیادی میان آن دو وجود دارد. لفظ تاتی گاه به لهجههای دیگر به جز زبان تاتی نیز اطلاق شده است. به طور کلی، چون گویشها و لهجههای فارسی از اصل واحدی منشعب شدهاند، به یقین بین واژهها و قواعد دستوری آنها شباهتهایی وجود دارد؛ اما میزان این تشابهات بین گویشهای لواسانی با گویش مازندرانی و طهران قدیم زیاد است.
براساس تحقیقات دکتر کریمان، گویش طهران قدیم با گویش آهار و روستاهای اطراف طهران از جمله روستای برگجهان و به طور کلی قصران داخل و خارج یکی بوده است. به همین دلیل میگویند که شمیرانیهای اصیل از طهرانیهای قدیم هستند. البته این گویش در زمان رونق شهر ری به نام گویش رازی یا راجی معروف بوده و زبان رازی از لهجههای زبان پهلوی بوده است. گویش طهران قدیم دگرگون شدهی همان زبان مردم ری است که پس از ویرانی شهر ری در اثر زلزله، مردمان آن شهر به قصبه طهران روی آوردند. اگر چه گویش قصران داخل و خارج یکی بوده است اما هر چقدر از قصران خارج فاصله گرفته و به سمت قصران داخل میرویم گویش مناطق فوق با لهجه و آواهای مازندرانی بیشتر ترکیب میشود. لذا در گویش اوشان، فشم، آهار و افجه لهجه مازندرانی بیشتر از جاهای دیگر در قصران داخل مشاهده میشود. بنابراین میتوان گفت که گویش قدیم طهران ترکیبی از زبان رازی تغییر یافته شهر ری و طبری بوده است.
نمونههایی از گویش طهران قدیم از زبان شاعران منطقه
۱-ملاسحری طهرانی از شاعران عصر صفویه در قرن یازده هجری است و به لهجهی آن روز طهران اشعار فراوانی سروده است که مانند گویش قصران داخل و خارج است:
گلِ دیمَم تا که به ملا نَمِشو/سوتَه جانم به تماشا نَمِشو
(دیم: صورت، سوته: سوخته، ملا: مکتب).
معنی: دختر زیباست ولی به مکتبخانه نمیرود/جان سوختهام به تماشا نمیرود.
مَده پیغام که اینها قصهاس/ تا تو را نِینِه دلم وا نَمِشو
(نِینِه: نبیند، وا نَمِشو: باز نمیشود).
معنی: پیغام مده که فایده ندارد/دلم تورا نبیند باز نمیشود.
زُفل را وا، که اگر دل میبری/مُغر تا شُوِ نُوینِه جا نَمِشو
(زفل: زلف، مُغر: مرغ، نوینه: نبیند).
معنی: اگر دل میبری، زلف پنهانت را باز کن/ مرغ تا شب را نبیند به لانه نمیرود.
کِی بو، که هم چو دسته گل/ گلدیمِ من، زِ در دَرا
(کی بو: چه زمانی باشد، گلدیم: گلرخ، درا: درآید، وارد شود).
معنی: کی شود که گلرخ من مانند دسته گلی از در وارد شود؟
هم شُوِ غم به پا بَشو/ هم روز بد به سر دَرا
(شو: شب، بشو: بگذرد، به سر درا: به سر آید، به پایان برسد).
معنی: در آن زمان است که هم شب غم بگذرد و هم دورهی بد به پایان برسد.
به کوچهشان که مِشَم/ دل نمیدهد وَرشَم
(مِشَم: میروم، وَرشَم: برگردم).
معنی: وقتی به کوچهشان میروم/ دیگر دلم نمیخواهد بیرون بیایم.
همی مُخوام که ازین سر بیام و آنسر شَم.
(مُخوام: میخواهم).
معنی: دایم میخواهم از این سر کوچه بیایم و از آن سر کوچه بروم.
چپ مَیا، راست مَشو / گنده مگر دَر مِزَنه
(مَشو: نرو، درمِزَنه: در میزند).
معنی: اگر یک بزرگی در زد، چپ و راست نرو(گیج نشو).
اگه من جِق مِزَنم/ مسته و خنجر مِزَنه
اگر من جیغ(فریاد) بزنم/ مست است و خنجر میزند.
اگه عاشق نییَم، آهم چه چیه
معنی: اگر عاشق نیستم چرا آه میکشم؟
گر هم، کُوش و کلاهم چه چیه
و اگر هستم، کفش و کلاهم به چه کار میآید؟
مِیکَشی خنجر و مِهِلی و مِشی
(مِیکَشی: میکشی، مِهِلی: میگذاری، مِشی: میروی).
معنی: خنجر میکشی و میگذاری و میروی.
نمیدانم که گناهم چه چیه
معنی: نمیدانم که گناهم چیست؟
۲-نمونههایی دیگر از اشعار با گویش قدیم طهران یا قصران داخل و خارج از سید امیر موسوی:
هنگُمَهی جِوونی، اَ سَرِمون بال مِزَنِه
(هنگُمَه: دوران، جِوونی: جوانی، مِزَنِه: میزند).
معنی: دوران نوجوانی از سرمان چون پرندهای پرواز میکند(و میرود).
اینَه مرغ عزیز حیفه، چه زود دال مِزَنه
(اینَه: این، دال: پرندهای از عقابیان).
معنی: این مرغ عزیز را چه زود دال میزند.
بَدییَم همُون قصه و / اَبیر ده روزَه عمر
(بَدییَم: دیدم، اَبیر (مانند اسیر و اَبیر): از دست رفته).
معنی: دیدم همان قصه است ده روز عمر
ما مِشیم و هزاران سال، برف به توچال مِزَنه
معنی: ما میرویم و هزاران سال برف به توچال میزند.
۳-نمونه شعرهایی که ترکیبی از گویش رازی و مازندرانی است:
مژده هادین محلیا/ فصل شادی بیُومو
(هادین: بدهید، بیومو: آمده است).
معنی: مژده دهید محلیها / فصل شادی آمده
غَم دَک وابَر، سرما بَشو/ نسیم و بادی بیُومو
(دَک وابَر: بیرون شدن، بَشو: برود).
معنی: بیرون شد غم، سرما رفته، نسیم و بادی اومده.
هرجه بِنی گل دَرِ / موسمِ سنبل بیومو
(هرجه: هر کجا، بِنی: مخفف بینی، ببینی، دَرِ: وجود دارد، موسم: فصل).
معنی: هرجا بنگری گل آمده، موسم سنبل آمده
۴-نوروزنامه با گویش شمیرانی
نوروز سلطان آمده / گل در گلستان آمده
مژده هادین بر شاخ گل / بلبل به بستان آمده
(هادین: بدهید)
بهبه عجب دولتسرا / دولتسرای با صفا
گویا نظر کردش خدا / با رحمت و لطف و رضا
نوروز سلطان آمده / گل در گلستان آمده
مژده هادین بر شاخ گل / بلبل به بستان آمده
صاحب خونهی با ایمان/ دست و دَکن جیفی میان
(دست و دَکن: دست کن، جیفی میان: میان جیب).
دروا بیار یک ده تومان/ هادِه به این نوروزیخوان
(دروا بیار: درآور، هاده: بده).
نوروز سلطان آمده / گل در گلستان آمده
مژده هادین بر شاخ گل / بلبل به بستان آمده
معنی: نوروزخوان در این شعر خبر از آمدن عید و نوروز و بهار میدهد و میگوید مژده بدهید که با آمدن بهار پرندهها در حال نغمهسرایی هستند و روی به صاحبخانه میکند و میگوید: خانهی تو در این فصل گویا شبیه یک دولتسرای باشکوه است و به صاحبخانه میگوید: ایمان بیاور به حرفهای من و دستترا در جیب فرو ببر و یک ده تومانی بیرون بیاور و به عنوان عیدی به من بده.
ضربالمثلهای قدیم شمیرانی
ضربالمثلهای زیادی به گویش مردمان قدیم منطقه شمیرانات و تهران وجود دارد که به گویش محلی باقیماندهاند:
از زیاد بَکَشییَن یا ریسمون موسِه یا هَتَک مِشکِه
(بَکَشییَن: کشیدن، ریسمون: ریسمان، موسِه: پاره میشود، هَتَک: حلقه چوبی سر ریسمان، مِشکِه: میشکند).
معنی: در اثر زیاد کشیدن یا ریسمان پاره میشود یا حلقه چوبی انتهای ریسمان میشکند. منظور سفارش به ادامه ندادن اختلاف و دعواست.
بِرار پشت و بِرارزا مهرهی پشت، خُووارزا سنگ وَگیت دایی رِ بَکُشت
(بِرار: برادر، برارزا: برادرزاده، خُوار: خواهر، وَگیت: برداشت، بَکُشت: کشت).
معنی: برادر پشت و برادرزاده مهرهی پشت است اما خواهرزاده سنگ برمیدارد و دایی را میکشد. منظور برتری برادر و برادرزاده بر خواهر و خواهرزاده است.
پای کسی رو مییونِ حنا دَنایَن
معنی: پای کسی را درون حنا گذاشتن. منظور پاپوش برای کسی دوختن است.
تا گوساله گُو گَردِه، دلِ صاحِبِش اُو مِگرده
(گو: گاو، گَردِه: بشود، اَو: آب، مِگَرده: میشود).
معنی: تا گوساله گاو شود، دل صاحبش آب میشود. منظور ضرورت صبر کردن تا رسیدن به هدف است.
بارِکَالله مَردِ مُکُشه، مونباری خَرِ
مُکُشه: میکشد، مونباری: اضافهبار).
معنی: بارکالله مرد را میکشد و اضافهباری خر را
زر کسِ ناکس و اصلی مُکُنه، جو خرِ لاغرِ مصری مُکُنه
معنی: پول و ثروت افراد گمنام را مشهور میکند و جو خر لاغر را تبدیل به خر مصری(تندرو) میکند.
پایان گویش قصران خارج یا شمیرانی، و طهران قدیم
در ۲۰۰ سال قبل و با آمدن سلسلهی قاجاریه و با برگزیدن تهران به عنوان پایتخت و همچنین با توجه به ایجاد منصب دیوان در زمان فتحعلیشاه و راه یافتن “میرزاها” و “منشیها”ی تفرشی، آشتیانی، فراهانی، گرکانی و طالقانی و رواج زبان “کتابی” یا “قلمی” در دربار، کمکم گویش قدیم طهران یا گویش تاتی رایج در قصران خارج به دست فراموشی سپرده شد و از این تاریخ است که دو نوع زبان رواج پیدا کرد:
- زبان قلمی یا کتابی در دربار
- زبان شمشیری در میان مردم تهران (زبان شمشیری: منظور زبان عامیانه است که با حذف یا بریدن حروف واژهها همراه است)
در ترکیب این دو زبان لهجهای که امروز در تهران رایج است به وجود آمد و نمیتوان این گویش را تهرانی خالص نامید.
برخی ویژگیهای گویش تهران
۱-در اغلب واژههاییکه “ان” و “ام” و نظایر آن دارند یا به این حروف ختم میشوند، “ا” به “و” تبدیل میشود. مثال:
- خانه ← خونه
- لانه ← لونه
- جان ← جون
- آرام ← آروم
- ماند ← موند
- داماد ← دوماد
۲-در مواردی کسره به صورت “ی” تلفظ میشود. مثال:
- شِکر ← شیکر
- کِشمِش ← کیشمیش
- بِلیت ← بیلیت
- جِگر ← جیگر
- شِلنگ ← شیلنگ
۳-حرف ساکن در آخر برخی واژهها در جمله حذف میشود. مثال:
- او در خانه نیست ← او در خانه نیس
- هنوز نرفتی ← هنو نرفتی
۴-تغییر واژه به شکلی دیگر به ویژه با تبدیل حروف به یکدیگر. مثال:
- مچاله ← موچوله
- تشک ← دشک
- باز ← واز
- ایستادم ← وایسادم
- صبحانه ← صبونه
- کبوتر ← کفتر
۵-در واژگانی که با “ها” جمع بسته شده “ه” حذف میشود. مثال:
- کتابها ← کتابا
- میزها ← میزا
- چنگالها ← چنگالا
غروب غمانگیز گویش قصران داخل یا لواسانات و رودبار و قصران
قبل از آنکه غروب کامل بر گویش قصران داخل (و برگجهان) مستولی شود، توجه شما را به نمونههایی از گویش برگجهان که در ۶۰ سال پیش در کوچهها و کوه و دشت منطقه رواج داشت، جلب میکنم:
- پسر بَشو اِنقد دَگ به دَگ من دَنَنِ. (دَگ: دهان و لب در خطاب تحقیر و توهین، دَنَنِ: نگذار).
معنی: پسر برو اینقدر با من بحث نکن.
- دَگَ دوجا رِ بَگَردییَم، گُووال پیدا نَکُردَم. (دَگَ دوجا: گوشه و کنار، گووال: گونی پشمی).
معنی: گوشه و کنار را گشتم و گونی رو پیدا نکردم.
- دَگتِ دَوَن.
معنی: دهانت را ببند.
- قدقدِشِ اینجَه مُکُنه، چولوشِ جای دیَه.
قدقدش را اینجا میکند و تخمش را جای دیگر میگذارد.(منظور: دردسرش برای ماست و منفعتش برای دیگران).
- خُشکَهتُوک مُمُنی چرا؟ (خُشکَهتوک: بیاشتها یا کم غذا)
معنی: چرا بیاشتهایی؟
- دوبامبی بَزییَم سرش.
معنی: دو دستی زدم توی سرش
- دیشو کوچَهپی قُرقُشونِ یخ با، توکسُم بَگیتَم (قرقشون: فراوان در حد انحصار، به طور مطلق، توکسم: سر خوردن).
معنی: دیشب کوچهها به قدری یخبندان بود که سر خوردم.
- همچین مِزَنَم مینِ دُهُنِت تا شِش تا دِندُن کُرَگِت پایین شو. (کُرَگِت: گلویت)
معنی: آن چنان میزنم توی دهانت تا شش دندان از گلویت پایین برود.
- گونی رِ آغاستَه کن. (آغاستَه: پرکردن با فشار برای جادادن حداکثری مواد درون ظرف یا گونی).
معنی: گونی را (تا حد امکان) پر کن.
- ما رِ آقاسَقَّل نکنی.
معنی: ما را معطل نکنی.
- هر چی اُو بَخوردم اِشقِنجکَم اَفاقَه نَکُرد (اِشقِنجک: سکسکه، اَفاقَه: فایده).
معنی: هرچه آب خوردم برای جلوگیری از سکسکهام فایده نداشت.
نمونه گویش برگجونی(۱)
۱–مشهدی اوسط به چاربداران (و به ویژه به پسرش آحسن) در فصل زمستان به شرح زیر توصیه میکرد. بلاتشبیه البته، جملات محکم و کوتاه او مرا یاد ده فرمان موسی انداخت:
بابا جان، آحسن؛ ایشالله که صحیحِ سالم بَشیُ وَرگَردی.
بابا جان حَواستِ جمع کن:
پابِزارت اگر پارَه یِ، بَدوز؛ (پابزار: کفش)
جُرُبِت اگر پارَه یِ، وَرچین؛ (جُرُب: جوراب، ورچین: وصله کن)
تَنگِ خر و یاسَه رِ بِین، (تنگ: وسیلهای برای بستن بار چارپا، یاسه: یکی از اجزای تنگ، بین: ببین و وارسی کن)
آشُرمَه یِ خر اگر پارَه گَردییه، بَدوز؛ (آشرمه: انتهای پالان)
پولتِ باغالِت نِه و مینِ کیسَه پول نِه؛ (باغال: بغل، پهلو)
حَواسِت جمع باشه مینِ قهوَهخُنَه زیادی هانَدی (هاندی: نپردازی)
مالِت اگر سیر دَنَباشه، گُسنَهای سَقط مِگَرده، علیق هاده (مال: چارپا، دنباشه: نباشد، گسنهای: گرسنگی، علیق: علوفه، هاده: بده)
خودت باستنِ اینکه گُسنهای تلف نَگردی، قهوَهخُنه اول بَگو یه کَتقُرمَه واسَنِت اشکِنَه کُنه بَخور تا جُون هاگیری (باستن یا واستن: برای، هاگیری: بگیری)
۲-کلجعفر و غُلمعَلی(غلامعلی) سمسار در اثر کولاک برف در گردنه امامزاده هاشم فوت میکنند و حاج صدراله داماد کل جعفر سرگذشت آوردن جنازهها را به برگجهان به این صورت بیان کردهاند:
من و چند نفر از جِوُنهای برگجُن بَشایم گردنَهی امام زاده هاشم. یکی از ماها خیلی وارد با، بَگفت اولین قهوَهخُتَه قبل از گردنَه واسَنِ ما اشکنَهقُرمَه درست کُردَن که بَخوریم تا برف ما رِ نگیره. اما شاهونیها این کارِ نَکُردَن و برف اونهارِ بَگیت و به سختی بتونِستَن جنازَه رِ بیورَن. جنازَهها رِ سر قاطرها دَنانُ از گردنَهی امامزاده هاشم به سمت “آه” و بعد به دشت مُشا و آبعلی بیمانُ و به نیکنامده بَرَسیَن.
مَردُنِ (مردم) نیکنامده با چوب بیمان (آمدند) و جلووِه قاطرها رِ بَگتَن و بَگوتَن که ما نَمِهِلداریم (نمیگذاریم) که جنازَه از میونِ ده بَشو. چون “میرش” مینِ ده مِفتِه. (منظور عبور جنازه از ده بدشگون است و مرگ و میر در روستا شیوع پیدا میکند).
علیبابا کلبَسن (کربلایی حسن) که از برگیجُن به نیکنامده بیما با، چوبدست هاگیت یِه نیهیب بَدا و اونها بَتَرسییَنُ کنار بَشان. جنازَهها به برگیجُن بَرَسی.
منابع:
کتاب قصران، دکتر حسین کریمان.
مقاله در مورد گویش قدیم تهران، دکتر عباس اقبال آشتیانی
گویش دماوندی، دکتر مهدی علمداری.
پی نوشت(۱):
- نقل از جناب اسفندیار جاننثاری
سلام
تشکر فراوان از جناب آقای جانثاری
مقاله بسیار جالبی بود خیلی شیرین و خواندنی و دوست داشتنی بود
براتون آرزوی سلامتی می کنم منتظر نوشته های بعدی شما هستیم ممنون
با سلام بنده اصالتا آذری و اهل سراب و ساکن تهران هستم و به واسطه وب گردی در مورد شناخت اصالت خانواده آقای دکتر فربد فرهی(رییس بنده در محل کار) در مقاله عمارت شازده در برگجون با برگجون آشنا شدم
مقاله عالی بود ممنون از زحماتتون من که کیف کردم از این همه اطلاعات جامع