علیاکبر لبافی، مرداد ۹۷
آقای حسن خوشپور متولد سال ۱۳۳۹ است.
پدرش علیاصغر خوشپور فرزند قربانعلی از طایفه پلویی بود. او که بازنشستهی بانک مرکزی بود، در ایام بازنشستگی در یک شرکت خصوصی مسئول تاسیسات بود و متاسفانه در اثر یک سانحه قطع نخاع و فلج شد و در تیرماه ۱۳۹۴ از دنیا رفت.
مادر آقای حسن خوشپور به نام خانم فاطمه کرمیان اصالتا اهل واصفجان است. واصفجان در فرهنگ و ادبیات مردم برگجهان به معنای مکانی دوردست است. پیوند آقای علیاصغرخوشپور و خانم کرمیان ریشه در ارتباط فامیلی شادروان غلامعلی لباف با افراد فامیل خانم کرمیان دارد. شادروان علی اصغر خوشپور نوه عمهی غلامعلی لباف و خانم کرمیان برادرزادهی همسر شادروان غلامعلی لباف بود. خانم کرمیان ۷ ساله بود که پدرش را از دست داد و در منزل عمهاش یعنی خانهی غلامعلی لباف بزرگ شد. بدین سان خانم کرمیان برای غلامعلی لباف نقش فرزند داشت و همین موضوع پیوندی محکم بین ایشان و فرزندان شادروان علیاصغر خوشپور برقرار کرد. داستان زندگی غلامعلی لباف خود داستانی شنیدنی و درسآموز است که امیدوارم در آینده مقالهای در این باره ارایه کنیم.
حسن خوشپور دوران دبستان خود را در مدرسهی علم و دین نارمک سپری کرد. موسسین این دبستان اعضای نهضت آزادی مانند دکتر سحابی، مهندس بازرگان و آیتاله طالقانی بودند و مهندس محمد توسلی هم ناظم و معلم ورزش بودند. شاگردان این مدرسه قبل از انقلاب ملزم به استفاده از لباس فرم بودند، وسایل شخصی مانند حوله و مسواک به همراه داشتند و از سال سوم دبستان در مدرسه (قبل از ناهار که در مدرسه میخوردند)، نماز جماعت میخواندند.
حسن خوشپور جزو نخستین افرادی بود که باید در نظام جدید تحصیل میکرد، ولی به توصیه و اصرار شادروان غلامعلی لباف سال ششم را در تابستان خواند تا بتواند به صورت جهشی وارد دبیرستان و دوره نظام قدیم متوسطه شود و مطابق همان نظام به تحصیل ادامه دهد. دبیرستان او هم به نام کمال در نارمک بود و مانند دبستان متعلق به نهضت آزادی بود. حسن آلادپوش، پرویز خرسند، شهیدرجایی، سید محمد خامنهای و عبدالکریم سنایی از دبیران این دبیرستان بودند. ضمن اینکه شادروان دکتر یدالله سحابی درس منطق و فلسفه در دبیرستان کمال و برای دانش آموزان سال آخر ارائه میکرد.
تحصیلات عالی
آقای حسن خوشپور بعد از دیپلم در سال ۱۳۵۶ در کنکور شرکت کرد و علاوه بر آن در کنکور غیرمتمرکز رشته مورد علاقه خود، معماری در دانشگاههای تهران، ملی، و علم و صنعت شرکت کرد و قبول شد ولی چون در رشتهای دیگر قبول شده و انصراف نداده بود نتوانست در این رشتهها ثبت نام کند. به ناچار در دانشگاه علامه طباطبایی وارد تحصیلات دوره عالی شد. دوره تحصیلات ایشان مصادف با انقلاب در کشور و انقلاب فرهنگی شده لذا دوره لیسانس او تا سال ۱۳۶۴ ادامه یافت. سال ۱۳۶۵ در دوره فوق لیسانس رشتهی اقتصادسنجی پذیرفته و در سال ۱۳۶۹ فارغ التحصیل شد. سپس وی در سال ۱۳۷۰ نیز در رشته فوق لیسانس شهرسازی دانشکده هنرهای زیبا پدیرفته و در سال ۱۳۷۴ در این رشته هم فارغ التحصیل شد.
خدمت سربازی
دوران تحصیل آقای خوشپور مصادف با رویداد انقلاب اسلامی در کشور، انقلاب فرهنگی و جنگ و همزمان با تاسیس و توسعه سپاه پاسداران بود. در دومین دورهای که سپاه از میان افراد دارای لیسانس سرباز وظیفه جذب میکرد، آقای خوشپور برای گذراندن نظام وظیفه وارد سپاه شد و همزمان با تحصیل در دوره فوق لیسانس، خدمت وظیفه را انجام داده و در ۲۸ آبان سال ۱۳۶۷ کارت پایان خدمت گرفت.
خانواده
آقای حسن خوشپور در ۵ مرداد سال ۱۳۶۲ با خانم مهری رحیمیفر ازدواج کرد. خانم رحیمیفر همکلاس و همرشتهی آقای خوشپور در دوران تحصیلات لیسانس بود. خانم رحیمیفر دارای مرتبه فوق لیسانس در رشته اقتصاد و انرژی و مرتبه فوق لیسانس در رشته اقتصادسنجی است. حاصل این ازدواج سه دختر به نامهای یاسمن، نسترن و یاسمین است. خانم یاسمن خوشپور لیسانس صنایع از دانشگاه علم و صنعت و فوق لیسانس مدیریت پروژه از دانشگاه نیوسالتویز استرالیاست و همراه همسرش در استرالیا زندگی میکند. خانم نسترن خوشپور پزشک عمومی است و در حال تحصیل در دوره تخصص رشته کودکان در دانشگاه شهید بهشتی است. خانم یاسمین خوشپور لیسانس شهرسازی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران دارد.

مشاغل
با شروع جنگ و تداوم تعطیلی دانشگاه، آقای خوشپور در سال ۱۳۵۹به عنوان حسابدار ساده در شرکت جنرال استیل مشغول به کار شد. از سال ۶۱ تا ۶۵ در شرکت ایران ابزار بود و سپس در سال ۶۸ و با پایان یافتن جنگ به توصیه اساتیدش وارد سازمان برنامه شد. با ورود به سازمان برنامه درآمد او از ماهی حدود ۲۰ هزارتومان به ۳ هزارتومان کاهش یافت لذا برای جبران کاهش درآمد بعد از ساعات اداری به عنوان حسابدار درشرکتهای مختلف به صورت نیمهوقت مشغول به کار شد. سال ۱۳۸۸و با انحلال سازمان برنامه وی که مدیرکل دفتر بنگاههای اقتصادی در معاونت اقتصادی بود به همراه دیگر مدیران ارشد، از سازمان برنامه عملا خارج شد.
به این ترتیب در آن سال وارد بیمه آسیا و در سمت مشاور مدیرعامل در امور برنامهریزی مشغول به کار شد. سپس مدیرعامل شرکت سرمایهگذاری صنعت بیمه و سپس شرکت سرمایهگذاری غدیر متعلق به صندوق بازنشستگی نیروهای مسلح شد. وی در موضوعات اقتصاد و بازارمالی و کسب و کار و بورس فعال بوده و در این زمینهها در بخشهای مختلفی همانطور که بیان شد مانند سازمان برنامه، تامین اجتماعی، سازمان گسترش و بانک مرکزی سابقه همکاری دارد. او اکنون قائم مقام شرکت بیمه حکمت متعلق به بانک حکمت و ارتش است.
آقای خوشپور حسب مورد از سوی مدیران و مقامات وقت احکامی را برای انجام امور مختلف دریافت کرده است که برخی از آنها عبارتست از:
- رییس گروه بخش انرژی در برنامه چهارم توسعه با حکم وزیر وقت نفت
- عضو هیئت مدیره موسسه اعتباری توسعه با حکم رییس کل بانک مرکزی
- عضو هیات اجرایی اصل ۴۴ با حکم وزیر وقت اقتصاد
- عضو هیات مدیره صندوق ذخیره کارکنان شهرداری
علاوه بر فعالیت در حوزههای اقتصادی و مالی و سرمایه با توجه به مدرک شهرسازی در طرحهای شهری نیز سابقه کار دارد و با شرکتهای مختلف مهندسین مشاور، نظیر شهر و برنامه و در طرح اسکان جمعیت (سال ۱۳۷۰) همکاری داشته است.
تالیفات
تاکنون چندین جلد کتاب حاصل زحمات آقای خوشپور یا با همکاری ایشان به چاپ رسیده است.
- اثرات پیوستن ایران به توافقنامه گات. وزارت امور اقتصادی و دارایی
- ارزیابی عملکرد خصوصیسازی در ایران. سازمان برنامه و بودجه
- مسایل و مشکلات عملکرد شرکتهای دولتی در ایران. سازمان برنامه و بودجه
- بررسی چسبندگی فعالیت شرکتهای دولتی برای شناخت امکانپذیری خصوصیسازی. سازمان برنامه و بودجه
- مبانی و سیر تحول بودجهریزی در بنگاههای اقتصادی دولتی. ۳ جلد- چاپ سازمان برنامه
- اثرات بودجه شرکتهای دولتی بر متغیرهای اقتصادی. با همکاری خانم رحیمیفر-سال ۱۳۷۲-چاپ وزارت اقتصاد و دارایی
- عملکرد خصوصیسازی در اقتصاد ایران. گروه نویسندگان- چاپ وزارت اقتصاد و دارایی
- اقتصاد ایران- گروه نویسندگان با مدیریت دکتر نیلی- ۱۳۷۵
علاوه بر کتاب، آقای خوشپور در تدوین مقالات تخصصی بسیار کوشا هستند و تقریبا هر هفته در مجلات و نشریاتی مانند دنیای اقتصاد، هفته نامه شرق و تجارت فردا، بورس، مهرنامه، آرمان و سایتهای مجازی مقاله دارند. از ایشان به عنوان فردی کارشناس در امور اقتصادی در سمینارها برای سخنرانی و میزگرد یا مصاحبه (در رادیو و یا تلویزیون) دعوت میشود.
تدریس
آقای خوشپور از حدود ۲۰ سال قبل در دانشگاه آزاد تدریس کردهاند. دروسی که ایشان تدریس میکنند مانند بودجهریزی، تجزیه و تحلیل صورتهای مالی، برنامهریزی استراتژیک و غیره با موضوع اقتصاد بوده است.
پرسش و پاسخ با آقای حسن خوشپور
بخشی از مصاحبه من با ایشان به صورت پرسش و پاسخ در زیر نقل میشود. پرسش من با فونت قرمز است و پاسخ جناب خوشپور با فونت معمولی است:
میدانیم که در سالیان قبل افراد باهوش اغلب جذب رشتههای پزشکی و مهندسی و وکالت میشدند و افرادی که در رشتههای فوق قبول نمیشدند به رشته اقتصاد و سایر علوم انسانی روی میآوردند. این بیتوجهی به علوم انسانی فراگیرتر بوده و به ویژه تعابیر بدی هم درباره علم اقتصاد در سطح مقامات عالی کشور مطرح بوده است. اما امروز شاهد هستیم بیشترین نارضایتیها ریشه در اقتصاد دارد. اکنون که با شما صحبت میکنم نارضایتیهای ناشی از موسسات مالی را پشت سر داشتیم و دلار به ۹۰۰۰ تومان رسیده و سکه به مرز ۳ میلیون نزدیک شده است. آیا این مشکلات ناشی از بیمهری به علم اقتصاد نیست؟(توضیح: مصاحبه مربوط به ابتدای تیرماه ۹۷ است. زمان انتشار مصاحبه بهای دلار از ۱۰هزارتومان و سکه از ۴٫۵ میلیون تومان فراتر رفته است).
اقتصاد یک علم ترکیبی از ریاضیات، برنامهریزی سیستمها و روشهای تجزیه و تحلیل آماری است. اقتصاد دو بخش دارد. یکی مکتب اقتصادی(شامل ارزشها) و دیگری علم اقتصاد (شامل اصول و قوانین علمی). در مکتب اقتصادی مبانی ارزشی، شامل موضوعاتی مانند چگونگی توزیع عادلانه یا ناعادلانه ثروت و حدود مالکیت و ارزشهای ربا، سود و به عنوان مثال اقتصاد سیاسی مطرح است اما علم اقتصاد فارغ از ارزشهای حاکم برجامعه و یا باورهای فکری و اعتقادی، شامل اصول و قوانین علمی است، مثل قانون دو دو تا که میشود چهارتا. قوانین علم اقتصاد کارکرد خود را دارد و نمیتوان به بهانه و یا توجیه ارزش یا ضدارزش بودن آنها، این قوانین را نپذیرفت. در کشور ما یا هر کشور دیگری، نرخ ارز عصاره و تبلور قدرت، استحکام و ثبات اقتصاد کشور است که بهخصوص طی ماههای اخیر به سرعت و شدت افزایش یافته و پول داخلی ارزش خود را از دست داده است.
در مورد بیتوجهی به علم اقتصاد، درست فرمودید. به دلیل عدم آگاهی طی مدت زمانی علم اقتصاد بیارزش تلقی میشد و در سالهایی کسانی که از همهی رشتهها ناامید بودند اقتصاد میخواندند. البته این وضعیت ناشی از خصلت کشورهای توسعه نیافته است. در جوامع صنعتی و پیشرفته عموم مهندسین ابزارهای در اختیار اقتصاددانان و تحلیلگران اقتصادی و مالی هستند. البته در ایران نیز وضعیت گذشته دیگر وجود ندارد. در حال حاضر فارغ التحصیلان رشتههای فنی برای دورههای بالاتر فوق لیسانس یا دکتری و فوق دکتری وارد رشتههای اقتصاد میشوند. در حال حاضر در دانشگاه شریف دانشکده علوم اقتصادی ایجاد شده و این دانشگاه در رشتههای مختلف علوم اقتصادی دانشجوی فوق لیسانس میپذیرد و مهندسین میروند اقتصاد میخوانند.
لکن هنوز هم نقطه ضعف کشور اهمیت ندادن به علم اقتصاد است. وقتی مثلا گفته میشود اگر پایه پولی را بالا ببرید باعث تورم میشود، این یک قاعده علمی است. اگر رعایت نشود این اتفاق میافتد. وقتی قیمت ارز به طور کاذب و با دستورالعملهای صرفا اداری پایین نگه داشته میشود، یکباره با وقوع برخی عوامل محیطی جهش میکند. این جهش از طریق اصول و معادلات علم اقتصاد قابل تبیین و تحلیل است.
علم اقتصاد و مدیران با دانش اقتصاد امروزه در حدی اهمیت یافته است که بنگاههای بینالمللی تاسیس شدهاند که کسب و کار آنها مدیریت بانکهای اطلاعاتی از مدیران مختلف و خصوصا با گرایش اقتصاد است. مدیرانی که کارکردی بینالمللی دارند و در هر بنگاه اقتصادی و یا گستره جغرافیایی، فارغ از دیدگاهها و وقوف ارزشی آنها توانایی فعالیت دارند. این مدیران در صورت درخواست به متقاضیان معرفی میشوند تا با آنها همکاری کنند. مدیران فراملی اقتصادی حق الزحمه بالایی هم دارند. درگذشته هم در ایران یک چنین تجربهای وجود داشته است. مثلا مورگان شوستر که نظام مالی را برای ایران طراحی کرد و متخصصین دیگری که سیستمهای بودجه، حسابرسی و محاسباتی را برای کشور تدوین و راه اندازی نمودند.
متاسفانه در چند دهه اخیر دولت مدرن و کارکردهای آن در کشور ما مغفول مانده است. دولت مدرن دولتی است که برنامه و ساختارش مطابق قواعد علمی و مدیریتی و دانش فنی روز باشد. اگر دولت مدرن باشد، توسط هر سازوکار ارزشی قابل بکارگیری و کارکرد است. بهطور بسیار ساده، تفکیک موثر و منطقی مبانی ارزشی و اعتقادی از کارکردهای علمی (با حفظ استقلال آنها)، دستاوردهای ارزشمندی دارد.
افرادی مثل شما در دولتهای قبل حضور داشتهاید، افرادی مثل شما که تعدادشان هم کم نبوده اند. حتی در ابتدای دولت آقای روحانی میشنیدیم که ایشان تیم اقتصادی بسیار قوی دارند، افرادی که نامشان در سطح بینالمللی مطرح هست. اما چرا با این پشتوانه ما به وضعیت اقتصادی بدتری گرفتار شده ایم؟
فرآیند تصمیم سازی و تصمیم گیری نهایی معیوب است. در مرحله تصمیم سازی از نظریات کارشناسی و قواعد علمی و فنی بهرهمند میشویم ولی در مراحل مختلف تصمیمگیری تا تصمیم نهایی به دلایل مختلف سازوکارهای غیرکارشناسی طراحی و پیاده میشود. به طور مثال افرادی که جزء نادر اقتصاددانان هستند، که حرفهایشان فقط خوب شنیده میشود، در مسایل خیلی محرمانه حضور دارند ولی وقتی حرفهایشان به شکل یک اقدام یا قانون پیاده و اجرا میشود، کاملا چیزهای دیگری است.
من در زمان اصلاح نظام بودجهریزی که توسط صندوق بینالمللی پول در ایران درسال ۷۷ و به مدت چند سال به اجرا درآمد به عنوان مسئول بخش بنگاههای اقتصادی حضورداشتم و متوجه شدم بودجهریزی در آمریکا که به دلیل ثبات و استحکام اقتصادی دو ساله است در ابعاد فرایندی، قانونی، اجرایی و نظارتی بسیار قابل تامل و جالب توجه است. در آمریکا وقتی مستندات بودجه برای تصویب به کنگره یا پارلمان ارایه میشود اسناد و مدارک مربوط به دلیل حجم بسیار زیاد با کامیون حمل میشود و همه آنها برگ به برگ توسط نمایندگان مردم در پارلمان مطالعه و بررسی میشود. اما وقتی بودجه پس از تصویب، ابلاغ میشود در چند برگ محدود و خلاصه است، خیلی خلاصه. این موضوع حاکی از سلامت نظام اداری و اجرایی و صداقت قانونگذار و مقام اجراییست و نشان میدهد سیستم صادق و شفاف است. درست است که بودجه مصوب به صورت قانونی با چند رقم و حکم بسیار کلی است ولی ضمایم بودجه کاملا شفاف و روشن ارتباطات ارقام و مقادیر را مشخص کرده و همه به آن دسترسی دارند. مطابق آن هم عمل میشود.
رابطه موضوعات سیاسی و اقتصادی چگونه است و چگونه باید باشد؟ آیا این دو با هم ارتباط دارند و برهم اثرگذارند؟
در کشورهای توسعه یافته صرفههای اقتصادی جهت گیریهای سیاسی را مشخص میکند. در جهت منافع اقتصادی اگر ایجاب کند اختلافات سیاسی را حل میکنند. در ایران موضوع معکوس است. یعنی مسایل اقتصادی تابع مسایل سیاسی هستند و بسیاری از مشکلات اقتصادی ریشه در این موضوع دارد. مساله دوم در ایران تقسیم کار ملی است. تقسیم کار بین بخش خصوصی و دولت مناسب نیست. دولت همه کاره است و این موضوع حتی سبب شده است که کشور به راحتی تحریم شود. ما در بخش نفت چون بخش خصوصی نداریم به سرعت تحریم میشویم. بخش خصوصی مضمحل است و عدم شفافیت و کارکرد رانت غیرمولد منجر به بروز پدیدههایی مانند بابک زنجانی میشود.
یک شعار جدی ما استقلال بود. اینکه به بیگانگان وابسته نباشیم. چطور است که اکنون تنها با تغییر سیاست یک کشور بیگانه ما وارد بحران میشویم؟ این چه استقلالی است؟ آیا نباید به استقلال به معنی کامل آن مانند استقلال اقتصادی هم توجه بشود؟
استقلال اقتصادی در ادبیات تجاری بینالمللی به این مفهوم است که یک بازیگر موثردر اقتصاد بینالمللی باشیم. بازیگر بزرگی مانند کشور ژاپن منابع اولیه ندارد. حتی انبار ندارد. انبار مواد اولیه فرایندهای تولید در ژاپن کشتیها و وسایل حمل و نقل هستند که دادههای تولید را مستقیما وارد خط تولید میکنند و محصولات هم بلاواسطه از خط تولید که بیرون آمد، در کشتیها و دیگر وسایل حمل و نقل که به عنوان انبارهای متحرک برای واحدهای تولیدی ایفای نقش میکنند، قرار میگیرد. محصولات به همه دنیا هم صادر میشود. کشور ژاپن از نظر نیاز به مواد اولیه تولید بسیار وابسته است. خصوصا از نظر برخورداری از منابع انرژی نظیر نفت خام و یا گاز مایع هیچ امکانی ندارد، اما چون در عرصه تجارت بینالمللی بازیگر خوبی است، دارای استقلال و اقتدار است. یا کشورآمریکا به نفت وابسته است ولی به گونهای برنامهریزی کرده که در ازای کالایی که متقاضی در سطح بینالمللی است، محصولی هم برای عرضه در بازار دارد و توانسته استقلال خودش را داشته باشد. علیرغم وابستگی به نفت، اقتصاد آمریکا در بازار جهانی به قدری قدرتمند است که در مرحله اجرای برنامه تحریم علیه ایران سایر بازیگران بازارهای تجاری بینالمللی هم تابع او میشوند. بنابراین هیچ اقتصادی در دنیا از نظر نیازمندی به عوامل تولید استقلال مطلق ندارد. قدرت بازیگری در بازار مهم است و استقلال را برای جامعه به ارمغان میآورد.
با توجه به مشکلاتی که برشمردید و از وضعیت فعلی ایران و جهان آگاه هستید، آیا ما راهی برای برون رفت داریم و آیا آینده ایران را روشن میتوان دید؟
نظام اقتصادی مورد پذیرش از اول درست تعریف نشده است. باید به تکنوکراتهای کارآفرین اجازهی ایفای نقش داد. اقتصاد نباید صرفا متکی به منابع پایانپذیر باشد. ایران بجز نفت نقاط قوت دیگری هم دارد. برای حفظ کشور لازم است تدبیر مناسبی شکل گیرد. به عنوان مثال موقعیت جغرافیایی ایران بسیار مناسب است و میتوان روی آن تکیه کرد. مثلا طرحی که برای فرودگاه امام قبل از انقلاب مطرح بود و ایجاد منطقه آزاد تجاری و صنعتی برای ترانزیت کالا و مسافر بین شرق و غرب در آن محل که امکان دسترسی به درآمدهای بسیار بالا را برای کشور فراهم میکرد، بعد از انقلاب رها شد و فرودگاه دوبی جای آن را گرفت. هنوز هم موقعیت ایران از بسیاری جهات برای ایفای نقش در مسیرهای اصلی ترانزیت بینالمللی منحصر بفرد است. موقعیت ایران بین دریای آزاد و کشورهای آسیای میانه و مسیر به سمت اروپا بسیار راهبردی است و میتواند به عنوان مزیت مطلق مطمح نظر قرار گیرد. زمانی که اتحاد جماهیرشوروی به تعداد زیادی کشورهای تازه استقلال یافته تبدیل شد(کشورهای حوزه آسیای میانه) فرصت خوبی برای کشور پدید آمده است. تعداد زیادی کشور در همسایگی ایران هست که در رقابت با یکدیگر برای توسعه هستند و میتوان از این شرایط به نحو مطلوب بهره برد.
موقعیت گردشگری کشور نیز خوب و دارای قابلیتهای استثنایی است. در آینده میتوان درآمدی بیشتر از نفت از گردشگری برای کشور ایجاد کرد. فقط برای دیدن کویر کاشان میتوان توریستهای بسیاری را وارد کشور کرد. این فرض که توریستها عیاش هستند اشتباه است. در موضوع گردشگری و مناطق آزاد باید همه عوامل را با هم دید. به عنوان مثال مدیر شرکت زیمنس اگر قرار است در ایران مقیم شود سطحی از امکانات فردی و خانوادگی را که در کشور خودش داشته، باید در اینجا برایش مهیا کرد. نمیشود صرفا با حقوق زیاد او را راضی کرد که به ایران بیاید. برای موفقیت یک سیاست باید یک بسته کامل برنامه اجرایی در ابعاد مختلف و مرتبط تهیه کرد. در مناطق آزاد تنها نمیشود به تولید زیاد توجه کرد. مناطق آزاد تنها با معافیت مالیاتی هم محقق نمیشوند. همه مسایل باید کنار هم باشند.
سرعت تحولات امروزه بسیار زیاد است و میتوان راهی را که اروپا در ۳۰۰ سال طی کرده در۵۰ سال به سرانجام رساند، در صورتی که نظام تدبیر شایسته حکمروایی کند. بنابراین ناامید نیستم. امروزه تحولات مهمی در کشور افتاده است که برخلاف ظواهر نامطلوب آن، ریشهی عمیقی در بین اقشار مردم و متخصصان کشور دارد.
شما به برگجون کمتر سر می زنید. نظرتان درباره برگجون چیست؟
من در سنین دوره بازگشت به خویشتن هستم. افراد معمولا در سن و سالی که من دارم به گذشته خودشان برمی گردند. چندی قبل به برگجون رفتیم. وقتی از کوچه باغ بالابا رد میشدم افسوس گذشته را میخوردم. کف کوچه و آن سربالایی سیمان و بتن ریزی شده بود. باغها دیوار داشتند و از آن فضای روستایی و بکر خبری نبود.
جالبه بگویم یکبار به روستای واریش در انتهای منطقه ۲۲ رفتیم. مسیر را بر روی افراد غریبه بسته اند. حتی برای رفتن به دستشویی حاضر نشدند ما را به داخل روستا هدایت کنند. البته برخورد مناسب و محبت آمیزی با غریبهها به خاطر بکر ماندن روستایشان ندارند. البته روستایشان تا حدودی بکر مانده. خیلی از روستای برگجهان عقب ماندهتر است در حالی که چسبیده به تهران است. روزهایی را به یاد دارم که تنگهمَرغ پر از چشمه آب بود. وقتی خانه مادربزرگم میرفتیم مامور میشدیم برویم و از چشمه آب بیاوریم. داخل مسیر رود که میشدیم چندین چشمه زلال وجود داشت که از دسترسترین آنها ظرف آب را پر میکردیم. زلالی آب و نسیم خنک و روحبخش و صدای دلنشین پرندهها، الان برایم خاطرهای از یک بهشت برین است که دیگر نیست. این خاطره مربوط به ۵۰ سال قبل است که مادربزرگم در قید حیات بودند و با پدرم و به وسیله موتور وسپا آخر هفته به برگجون میرفتیم. با چهرهای خندان میرفتیم و در پایان تعطیلات با چهرهای غمگین باز میگشتیم. الان از آن تصاویر بهشتگونه چیزی باقی نمانده است.
رونق برگجون امروز به ویلاسازی و تبدیل زمین کشاورزی و باغ به زمین مسکونی است. گردش اقتصادی برگجهان بر این محور است. اما ساخت و ساز در برگجون نمیتواند و نباید به این سرعت ادامه پیدا کند. شما راه برون رفت از این مشکل رو چه میدانید؟
برگجون مغلوب تحولات تهران است و نمیتواند مستقل از آن و حتی مستقل از تحولات کشور برای آن نسخهای داد. تا در ایران، زمین ابزارِ سرمایه است این وضع ادامه دارد. دیر یا زود بلایی که بر سر باغات و روستاهای شمالی تهران مانند تجریش آمد و همهی باغها از بین رفت، بر سر برگجون هم خواهد آمد و در صورتی این تجربه به وقوع نمیپیوندد که اقتصاد جامعه سالم شود و منابع به سمت تولید برود و زمین وسیلهای برای سرمایهگذاری و کسب منفعت نباشد.
با تشکر از وقتی که به من دادید و به امید همکاریهای بیشتر
با تشکر از آقای حجت سیفمحمدی برای هماهنگی این قرار مصاحبه و در اختیار گذاشتن دفتر کارشان برای این دیدار.
با درود فراوان
تلاش آقای مهندس لبافی در جهت شناساندن اشخاص توانمند جامعه مانند آقای حسن خوشپور این سود را دارد که ما به سرمایههای اجتماعی و سرمایه های نمادین خود واقف و با الگو قرار دادن آنها در پیروی از قوانین اجتماعی و یا بهره بردن از دانش و تجربه آنها در پیشبرد اهداف اقتصادی جامعه و تلاش برای خروج از وضعیت کنونی گامی به جلو برداریم.
“سرمایه اجتماعی چیزی نیست جز اعتماد مردم به همدیگر، احترام به قانون توسط مردم و یا هر چیزی که زندگیمان را کمهزینهتر کند. وقتی به هم اعتماد داریم راحتتر معامله میکنیم.
وقتی یک پزشک سرمایه نمادین میشود، خیلیها میکوشند اطراف او جمع شوند و او را حمایت کنند تا بیمارستانی مدرن بسازد، وقتی یک فوتبالیست نمادین برای کمک به زلزلهزدگان اقدام میکند، هزاران نفر با او همراهی و مشارکت میکنند.
اینکه درحال حاضر هرچه التماس میکنند که اوضاع خوب است و نگران نباشید و جامعه باور نمیکند، به خاطر این است که هیچ سرمایه نمادین نداریم که با مردم صحبت کند وآنان سخنش را باور کنند.
جامعه ما یک جامعه مثالزدنی درتخریب سرمایههای نمادینش است. هنوز متوجه نیستیم که وقتی یک سیاستمدار برجسته و یا یک هنرمند و یا یک فوتبالیست را تخریب میکنیم چه برسرخودمان میآوریم و اگر کمی واقعبین باشیم شاید بتوان گفت که ما خودکشی میکنیم. فوتبالیستمان را به خاطر مدل مویش یا نحوه صحبت کردنش تخریب میکنیم، هنرمندمان را به خاطر مواضع سیاسیاش تخریب میکنیم، سیاستمدار رتبه جهانیمان را به خاطر آنکه دوستش نداریم تخریب میکنیم و از همه فجیعتر وقتی است که مریم میرزاخانی به عنوان نخستین زن ایرانی بزرگترین جایزه جهانی ریاضیات را دریافت کرد و بخاطر نداشتن روسری او را مخفی و به جوانان معرفی نکردیم وهیچ دانشگاهی به کشور دعوتش نکرد.”(۱).
از محتوای مصاحبه با آقای خوشپور میتوان این برداشت را کرد که ایشان هم به نوعی نگران فروپاشیدن جامعه به دلیل حذف سرمایههای نمادین واجتماعی میباشند که خود ایشان هم از زمره سرمایههای نمادین هستند که در برنامه حذف قرارگرفتهاند وامیدوارم که ما همشهریها بتوانیم از تجربیات و موقعیت اجتماعی ایشان در راستای پیشرفت اجتماعی بهرهمند گردیم.
(۱) دکتر محسن رنانی