مجید جاننثاری، تیرماه ۹۸
دوست عزیز جناب آقای لبافی، با سلام
از جنابعالی به خاطر منّتی که بر بنده نهادید و مقاله مذکور را مطالعه و نقدی بر آن نوشتید، بسیار تشکر میکنم. در خصوص نقد شما چند نکته را برای روشن شدن اذهان در میان خواهم گذاشت.
الف- تاریخ شفاهی
تاریخ شفاهی به شرح و شناسایی وقایع، رویدادها و حوادث تاریخی براساس دیدگاهها، شنیدهها و عملکرد شاهدان و ناظران و نقالان آن ماجراها میپردازد. بنابراین وظیفه اینجانب جمع آوری مطالب براساس قولها از شاهدان و واکاوی و شکافتن واقعیتهای تاریخی میباشد.
ب- هر حادثه تاریخی را باید در زمان و مکان خودش تحلیل نمود.
در دوران گلهداری ادعا بر تملک مراتع و آب صورت میگرفته است زیرا مراتع و آب امری حیاتی برای گلهداران محسوب میشد. چند نمونه از این ادعاها را که قبلا در مقالات گذشته آوردهام در اینجا بازگو مینمایم.
۱-درگیری پلگدین (ادعای مالکیت مرتع)
منطقه “پلگدین” از مراتع بسیار خوب در آن زمان بود و با توجه به حرفهی اصلی اهالی بلوکات اطراف این مرتع با موضوع گلهداری، این منطقه همیشه باعث نزاع بین گروههای محتلف میگردید.
اما این منطقه به دو دلیل متعلق به برگجونیها بود:
- دریافت مالیات (باج کوه) که از برگجهان تا “لوارک” به برگجون پرداخت میشد.
- مالکیت زمینهای لوارک در رودخانه “میلارد” که به اهالی روستای برگجون تعلق داشت.
با توجه به این مدارک و نبود اسناد معتبر نزد اهالی سینک، با این وجود آنها داعیه مالکیت بر این مراتع را داشته که باعث درگیری شده و در نهایت دولت این مراتع را ملی و تبدیل به جنگلکاری مینماید.
۲- ادعای مالکیت مراتع تا منطقه سلوسینک
براساس این ادعا مرز روستای سینک در سلوسینک واقع بود که شامل دو مرتع بسیار مهم برگجون یکی “کهوبالا” (در سمت پایین جاده فعلی) و دیگری “مازهون” (در سمت بالای جاده) میگردید. این ادعا در سال ۱۳۳۷ که محمدخان همایون تصمیم به احداث جاده افجه به برگجهان را میگیرند، باز هم مطرح شد. اهالی روستای سینک عنوان نمودند زمانی که جاده از کوههای متعلق به آنها عبور میکند، قسمت بالای جاده دیگر به آنها تعلق نخواهد داشت. بنابراین یک دستنوشته در این خصوص از برگجونیها مطالبه مینمایند تا رضایت به ادامه کار بدهند.
محمدخان همایون عنوان نمودند تا جایی که جاده عبور میکند مربوط به حریم جاده است و الباقی آن متعلق به خود شماست ولی اهالی سینک قبول نکردند و اظهار داشتند که این مطلب را میبایست مکتوب کرده و در اختیار آنها گذاشت. در این مورد محمدخان اعلام میدارد که این قضیه جاده دیگر مثل کوه پلگدین نیست و شما این بار با من طرف هستید. زمانی که این سخن از سوی ایشان ابراز شد، آنها سکوت کرده و اعتراض به پایان رسید.
انتقال مرز سینک از سلوسینک به خاکپاشون
بزرگان و ریشسفیدان برگجون که به صورت یک نهاد عرفی بوده و همیشه حافظ منافع عموم مردم بودند بر اساس عقلانیت قراردادی خود و مشورت با یکدیگر تصمیم میگیرند که زیادهخواهی و ادعای تملک بر مراتع برگجون توسط اهالی سینک را یک بار برای همیشه خاموش کنند و بنابراین در غرب “خاکپاشون” منطقهای که کهوی بالا به آن منتهی میشود به عنوان “سامان” (مرز) سرزمین برگجون و سینک قرار داده و به ارتفاع یک متر آنجا را کنده و زغالهایی را به عنوان مشخصکننده مرز بین دو روستا قرار دادند.
۳- درگیری برای تصرف آب با نیکنامده
مرحله اول:
قبل از سال ۱۳۰۰ اهالی نیکنامده برای دو نهر “بندنسُم” و “بندگاهک” شکایت کردند که سیدهاشم وکیل برگجون اهالی نیکنامده را محکوم میکند و دادگاه را متقاعد میکند که نهرهای رودخانه به ترتیب از بالا به پایین آب گرفته میشود و هر نهری که آب آن را بالا میگیرند باید نهر دیگر بعد از آن آب گرفته شود و اهالی نیکنامده حق گرفتن آب را از بالای نهر ندارند. مشکلی که امروز برای زایندهرود به وجود آمده و آب را از بالادست زایندهرود (کوهرنگ) به یزد انتقال دادهاند.
مرحله دوم
در سال ۱۳۱۹ که برابر است با تاسیس اداره ثبت توسط رضاشاه، حاج عباس و نصرالهخان از اهالی نیکنامده در صدد ثبت یک پنجم از سهم آب برگجون میگردند که با ارایه دلایل محکمهپسند در حضور قاضی توسط کربلایی عبدالعظیم، رای به نفع اهالی برگجون صادر میشود.
درباره نقد دوم شما باید متذکر شوم که در مقاله مذکور با تیتر آوردهام: “حمام سرده، حمام شخصی که به عموم تعلق گرفت”. حمام سرده تا زمانی که حمام واقع در “تلحموم” دایر بود، به عنوان حمام خصوصی حاج اسماعیل استفاده میشده است. اما از تاریخی که تلحموم تخریب گردید، حمام سرده به عموم تعلق گرفت و به احتمال قوی وقف عموم شد. چون حاج اسماعیل سابقه خوبی در وقف داشتند. چنانکه بهترین زمین خود (یونجهزار) را که به قول برگجونیها در “ماموره” بود، برای تاسیس تکیه وقف نمود.
در ضمن کربلایی عبدالعظیم زمانی زمین آبک را وقف نمودند که حمام سرده عمومی بوده، زیرا سن کربلایی عبدالعظیم به زمان حیات حاج اسماعیل نمیرسیده است. حاج اسماعیل به دو نسل قبل از کربلایی عبدالعظیم تعلق داشته است.
علاوه بر این، اگر حمام به همان وضعیت قبلی زمان حاج اسماعیل شخصی باقی مانده بود، در هنگام تخریب این حمام و ساخت حمام جدید، وارثان حاج اسماعیل که در واقع نسل سوم محسوب میشدند میبایست بیشتر تعصب داشته و مانع این کار میشدند و ادعای مالکیت حمام را میکردند. در صورتی که این اتفاق حادث نگردید و حمام با کمک عموم مردم برگجون ساخته شد.
اما در مورد ناهنجاریها و ناکارآمدی نهادها از یک طرف و واکاوی و شکافتن و بیان تاریخ واقعی از طرف دیگر که در پاراگراف نقد آخر شما بیان گردیده است، مطالب زیر ارایه میگردد.
عقلانیت ماکسوبر
ماکسوبر اعتقاد به سه نوع عقلانیت داشت:
۱- عقلانیت اقتصادی: این عقلانیت به سود بیشتر در مقابل هزینه کمتر میپردازد. بنابراین افرادی که در این دسته قرار میگیرند انجام هر کاری را براساس سود و هزینه ارزیابی میکنند و اگر بررسی آنها به این نتیجه رسید که انجام کاری موجب سود کمتر و هزینه بیشتر میشود یا به نقطه سر به سر یعنی درآمد و هزینه با هم برابر میشوند دست به آن کار نمیزنند.
۲- عقلانیت قراردادی: انسان در زندگی اجتماعی با مشکلاتی مواجه گردید که برای حل آن قراردادهایی را تنظیم نمود. مثل قرارداد حفظ حقوق شهروندی و یا مثال بارز آن تثبیت مرز بین برگجون و سینک توسط افراد بزرگ و ریشسفیدان برگجون. آنها در ردیف افرادی بودند که دارای عقلانیت قراردادی بودند.
۳- عقلانیت هنجاری: افرادی هستند که برای حل مشکلات اجتماعی اموال خود را به اشتراک عموم قرار میدهند مثل بیل گیتس که دویست میلیارد دلار را در اختیار امور خیریه قرار میدهد یا در روستای خودمان افرادی بودند که اموالشان را درجهت بهره برداری عموم وقف میکردند.
در کاربرد این نظریه ماکس وبر ما امروز مشاهده میکنیم که کفه ترازوی عقلانیت اقتصادی نسبت به کفه عقلانیت قراردادی وهنجاری افزایش پیدا کرده است. عقلانیت قراردادی برای املاک موقوفه اعتبار وحرمت خود را از دست داده است که به راحتی و آسودگی خاطر افراد نسبت به تصرف آنها اقدام میکنند. قبل از آن که کارکرد این عقلانیت را در جامعه بیان کنم میپردازم به نهادهای زیرساخت در ۱۵۰ سال پیش برگجون.
در ۱۵۰ سال پیش، ۸۰ درصد جمعیت ایران در روستاها زندگی میکردند. بنابراین هیاهو بیشتر در روستاها بود. روستاها زیرساختهای خود را داشتند و یکی از مشخصههای روستا شلختگی بود. به این صورت که کوچههای باریک و ناهمگون و خانههایی که از گل و خشت با سقف چوبی و “لوسی”هایی از گون پوسیده بود. پشت بام خانهی پایین، حیاط خانه بالا بود.
این شلختگی زیبایی خاصی به روستا میداد که در بدو ورود افراد به آن تفاوت فضای روستا با شهر احساس میشد. اما زمانی که شلختگی از روستا گرفته شد و خانهها به سبک شهر ساخته شد و سوپرمارکت به جای بقالی صفرعلی جایگزین شد و رستوران در آن احداث گردید، همهی ما اذعان داریم که دیگر روستایمان –برگجون- صفای قدیم را ندارد، زیرا بافت روستا از بین رفته است.
در روستا نهادهایی عرفی (و نه رسمی و قانونی) شکل گرفته بود که کارکردهای اثرگذاری را در نظم و ساماندهی روستا داشت:
- نهادی به نام نهاد ریشسفیدی که حل کنندهی اختلافات بین اهالی روستا بود.
- نهاد وقف که بسیار قوی بوده و بیشتر براساس باورهای انسانی و خدمت به همنوع بوده و مردم هم به آن اعتقاد و باور داشتند و علاوه بر آن زمینهای وقفی متولی داشت. مردم به قدری اعتقادشان به زمین وقفی زیاد بود که یک تکه چوب بیارزش از زمین وقفی را از زمین برنمیداشتند و یا بدون اجازه متولی در آن زمین تردد نمیکردند.
صفر عباس (از طایفه جاننثاری) که به عموصفر معروف بود، متولی زمینهای وقفی بود. یک درخت توت در زمین وقفی “جیروا” قرار داشت و چون در آن زمان درختان میوه در برگجهان زیاد نبود، لذا در زمان رسیدن توت، این درختان مشتریان زیادی داشت. صفر نقل میکرد هنگامی که توت درختان میرسید من عموصفر بودم اما زمانی که توت تمام میشد من همان صفر معمولی میشدم.
حال میخواهم کارکردهای عقلانیت ماکسوبر را بگویم. متاسفانه در جامعه امروزی ما این نهادها یا دیگر وجود ندارد و یا اگر وجود دارد دیگر کارکردی ندارند. نهادی به نام ریشسفیدی دیگر وجود ندارد. نهادی مانند خانواده که بزرگ خانواده دارای کارکرد بود، دیگر وجود ندارد. نهادی مانند وقف که در گذشته به صورت عرفی در جامعه بود و امروز با تشکیلات عریض و طویل وجود دارد، دیگر کارکردی ندارد.
از طرفی عقلانیت اقتصادی نسبت به عقلانیت هنجاری گسترش یافته است. امروز افراد براساس سود بیشتر و هزینه کمتر فکر میکنند. افراد با عقلانیت هنجاری کمتر شدهاند.
جناب آقای لبافی بنده تا اینجای قضیه یعنی از بین رفتن نهادهای عرفی و اثرگذار جامعه و ناکارآمدی نهادهای رسمی و نبود متولی بر آنها با شما موافق و همسو هستم. اما، این ناکارآمدی نهادها را نمیتوان با مسئولیت و رسالتی که افراد به عنوان بازگوکنندهی تاریخ واقعی دارند مرتبط دانست.
حوادثی که در حال اتفاق افتادن در برگجون است، از جمله تصرف زمین وقفی جیروا و فروش آنها به غیر که امروز دور آن را همانند دیوار چین محصور کردهاند و در آینده نزدیک قرار است در آن آلاچیق نصب کنند و محل تفریح و تفرج افرادی با ژن خاص باشد، مورد قبول و تایید میباشد. اما این حوادث همه ناشی از ناکارآمدی نهادهای موجود است و نه بیان واقعی تاریخ و واکاوی آن. اگرچه امروز افراد از آنها سواستفاده مینمایند.
بیان واقعی و واکاوی و شکافتن وقایع تاریخ یک موضوع است و ناهنجاری و ناکارآمدی نهادها چیز دیگری است و نباید به خاطر ناکارآمدی نهادها تاریخ را تحریف کنیم. نباید به خاطر ناکارآمدی نهادها، صورت مساله را پاک کنیم. اگر حمام سرده یک زمانی شخصی بوده (که طبق وقایع تاریخ بوده است) و بیان آن باعث سواستفاده دیگران میگردد، تقصیری بر بازگوکننده تاریخ شفاهی نیست. مقصر ناکارآمدی نهادهای مسئول است.
سلام
نوشته بسیار خوب و جذابی بود ممنون جناب اقای جانثاری
یکی از مشخصه های روستا شلختگی بود . کوچه ها باریک پشت بام خانه پایین حیاط خانه بالا بود بقالی صفر علی توت وقفی جیروا
دیگر برگیجون برگیجون نیست ؟ …………….