علیاکبر لبافی، آبان ۹۷
کهوگردی ما در تاریخ ۱۹ آبان سال ۹۶ بود،
حدود یک سال قبل، من و داود طوسی. این بار دوستان دیگر همراهمان نبودند.
کوههای کهو چهار کوه کوچک و همرنگ در کنار هم هستند که غرب روستا را محصور کردهاند. افرادی تنها دو کوه از چهار کوه را کهو مینامند. دو کوه دیگر به نام شترگردنی لیمادر و پشت لیمادر گفته میشوند.
وجه تسمیهی کهو چیست؟
شاید سه دلیل برای این نامگذاری بتوان گمان کرد. من معتقدم کوه کهو چون نه چندان مرتفع هست که کوه نامید و نه چندان کوچک که تپه نامید، کهو گفته شده است. یعنی شاید بتوان کهو را “کوه کوچک” تلقی یا معنا کرد. گمان دوم منتسب به رنگ کوه است. رنگ کاملا متفاوت این کوه با دیگر کوههای روستا ممکن است دلیل انتخاب این نام باشد. البته رنگ غالب کهو به رنگ کاه است. براین مبنا کهو را میتوان “کاهگون” یا مشابه کاه تلقی و معنا کرد. گمان سوم آن است که آقای مجید جاننثاری در مقاله روستای چشمهساران بیان کردند. معتقدند چون کهو به رنگ کبود است نام این کوه کبود بوده و به غلط در محاوره و با گذشت زمان کهو گفته شده است.
شروع کوهپیمایی
در جاده پایین (جاده نیکنامده) بعد از کیلهگشاد، راهی به طرف غرب از جاده منشعب میشود که به باغهای لیمادر میرود. این راه به تازگی تعریض و سنگچین شده تا ماشین هم بتواند وارد آن بشود. این راه در انتها به دره لیمادر میرود. در این نقطه ما دامنه کوه را به سمت قله در پیش گرفتیم.
به این ترتیب از باغهای لیمادر وارد کوه سوم کهو شدیم که برخی آن را کوه پشتلیمادر مینامند. اما کوه اول کهو که به شترگردنی لیمادر معروف است، از سمت غرب در بالای باغهای پولک و جیروا قرار دارد و از جنوب و شرق در بالای منطقه زیادآباد قرار دارد. راه قدیم روستای برگجهان که مسیر پیاده از تلو به لتیان و زیادآباد بود، از دامنهی این کوه وارد جیروا و سپس شیرون و برگجون میشد.
کهو اصولا برعکس مازهون، کوهی بیخیر و برکت از نظر وجود آب و چشمه در آن است. چشمههای این کوه معدود و اغلب بیرمق بوده و آب نه چندان گوارا دارند. ولی با این وجود در محدودهی لیمادر چندین چشمه در دامنه یا سینهکش این کوه وجود دارد که هماکنون با خشکسالیهای اخیر هم خشک نشدهاند. باغهای دامنهی کهو توسط دو نهر به نامهای کیله شیرون و کیله زیادآباد آبیاری میشوند.
کوههای کهو علی رغم اینکه کوتاه و نزدیک هستند، اما امروزه تقریبا کمتر افرادی آن را پیموده و بر قلهاش رفتهاند. شاید یکی از دلایل این مهجور بودن، فقدان چشمهسار و درخت و گرمای تابستان در این کوه باشد. اما همانطور که در عکسها مشاهده میکنید مناظر مختلف و زیبایی از روستا را میتوان با پیمودن این کوهها مشاهده کرد.
بجز روستای برگجهان و کوههای آن، باغهای بالانجو، دلموسی، پولک، جیروا، روستای نیکنامده، باغهای گندممجه، باغهای سینکی، منطقه دیوارلنگه، کوه پلگدین، سد لتیان، شهر لواسان و کوههای افجه از این کوه مشاهده میشوند. اگرچه ورود به کهو و رسیدن به قله آن از مسیری که ما رفتیم برای افرادی که اهل کوهپیمایی نیستند، خستهکننده است؛ اما علاقمندان میتوانند از جاده افجه وارد این کوه شوند. برای این منظور باید ماشین خود را در دامنهی قله چهارم پارک کنند و ابتدا به دامنهی کوه چهارم خود را برسانند و سپس با طی مسیری هموار روی خطوط تراز خود را به “تخت کهو” برسانند. تخت کهو به منطقهای گفته میشود که خطالراس کوه کاملا افقی و تخت است. این مسیر از دامنه قله چهارم شروع شده و با حرکت به سمت جنوبِ شرق تا نزدیکی قلهی کوه سوم ادامه دارد. این مسیر برای کودکان و خانمها هم قابل پیمودن است و میتواند مسیری جذاب برای کوهپیمایی خانوادگی در بهار یا غروب تابستان باشد.
در انتهای کوههای کهو درهای هست به نام دره سمنکوه و کوه دیگری که بعد از دره قرار دارد و از نظر ظاهر شبیه کوههای کهوست، سمن کوه نام دارد. بعد از آن کوههای سینک قرار دارند.
پایان کوهپیمایی
در انتهای مسیر کوهپیمایی، بدون آنکه بر فراز قله چهارم (مرتفعترین قلل کوههای کهو) برویم، وارد جاده افجه به سمت تهران شدیم. کوهپیمایی با ۳٫۵ کیلومتر مسیر و ۳۸۰ متر تغییر ارتفاع از لیمادر تا جاده بین خاکپاشون و پادارمهدی پایان یافت. در ادامه راه در مسیر جاده از درختان و چشمهی پادارمهدی گذشتیم. اگرچه با شنیدن نام پادارمهدی، موضوع دار و دار زدن به ذهن متبادر میشود، اما پادارمهدی به معنای کنار درختان مهدی است. احتمال دارد روزگارانی فردی به نام مهدی در این مکان دار و درختانی داشته است و این نام یادگار آن زمان است.
جادهپیمایی ما تا سرگردن ادامه یافت. آنجا جناب اسماعیل کوشکستانی (اهل روبار) ما را سوار کرد و در سه راه باغخان پیاده کرد. کوچهای که به تازگی آسفالت شده بود. پس از خداحافظی از آقای داود طوسی به بالابا رفتم و از پاییز زیبای باغهای گیلاس بالابا عکس گرفتم. اینجا بود که وجه تسمیه روستای بلگیجان را در ذهنم مرور کردم: جایی که برگ فراوان است.
با درود و خسته نباشی دوستان
یادم هست در کودکی با سایر دوستان برای کندن جارو به این نقطه ها رفتیم
ممنون و همیشه سالم و پاینده
سلام
کهوی پر از خاطره شیرین و بیاد ماندنی
نام کهو را که می بینم زحمات پدر بزرگم برایم تداعی می شود که در آنجا نخود می کاشت و ما هم برای او از چشمه پادار مهدی آب خنک و گوارا می بردیم.
سپاسگزارم آقای لبافی
با تشکر از شما سفرنامه کوتاه ولی دقیق و جذابی بود