مجید جاننثاری، مهر ۱۳۹۶
بخش نخست این مجموعه مقالات به کلیات موضوع و خلقیات طایفه کوشکستانی اختصاص داشت.
در این بخش به خلقیات طایفه لبافی میپردازیم.
مقدمه
همانطور که در مقالهی قبلی بیان شد، فرهنگ یک قوم یا طایفه از شغل آنها سرچشمه میگیرد؛ شغلی که بزرگان آنها در پیش گرفتهاند. فن و حرفه تاثیر بسزایی در شکلگیری فرهنگ یک طایفه دارد.
اکنون میخواهیم یک قدم جلوتر برویم و ریشهیابی کنیم که چه عاملی باعث شده تا بزرگان یک طایفه شغل بهخصوصی را برای خود انتخاب نمایند. آیا امکان انتخاب برای آنها وجود داشته و یا اینکه شغل مربوطه برحسب تصادف و اتفاقی برای آنها ایجاد شده و یا برخلاف این نظر، انتخاب شغل بر اساس یک روند علمی و از روی آگاهی صورت گرفته است. برای پاسخ به این سوال به دانش عصبشناسی مراجعه میکنیم.
دانش عصبشناسی(۱) در ده سال اخیر، با شتاب روزافزونی در پیشرفت این دانش در زمینهی یافتههای مغز همراه بوده است و میتوان به جرات گفت که نود درصد پیشرفت این دانش طی همین ده سال اخیر بوده است. این دانش به سوال مطرح شده با دیدگاه علمی پاسخ میدهد.
فیلتر یا صافی مغز (تعریف هوشمندی)
در مغز انسان یک صافی یا فیلتری وجود دارد که همانند اثر انگشت عمل میکند، یعنی فیلتر یا صافی هرشخص براساس ساختاری که دارد، مخصوص به همان فرد است و با دیگران تفاوت میکند.
این صافی پدیدههای بیرونی را فیلتر و غربال کرده و نسبت به بهترین پدیده (از منظر خود) انعکاس نشان میدهد. این صافی به ما میگوید که به کدام پدیده یا محرک واکنش نشان داده و کدام پدیده یا محرک را فرموش کنیم، به چه چیز عشق بورزیم و از چه نفرت داشته باشیم.
این فیلتر یا صافی همانند اتوبان چهاربانده عمل میکند و کلیهی یادگیریهای انسان، مانند علایمی است که در این اتوبان نصب شدهاند. هر اتوبانی که بیشتر در آن رفت و آمد انجام شود، ترمیم و بازسازی آن اتوبان و علایم آن بیشتر صورت خواهد پذیرفت و اگر به جای تردد در اتوبان اصلی از کوره راههای مسیر استفاده شود، اتوبان و علایم آن راکد مانده و ترمیم و بازسازی نمیشوند.
اگر از اتوبان چهارباندهی مهربانی استفاده شود، شخص مهربان میشود و رفتارش در ارتباط با دیگران بسیار خوب است. اما اگر از کورهراههای مسیر مهربانی استفاده شود، شخص در ارتباط با دیگران با مشکل مواجه میشود. همینطور اگر از اتوبان چهارباندهی احساسات استفاده شود، شخص با احساس میشود. در غیر اینصورت شخصی بیاحساس خواهد شد.
پس صافی مغز به فرد میگوید به چه محرکی پاسخ دهد و در برابر کدام محرک، سکوت کند. به سبب این صافی است که خصلتهای انسان در پارهای حوزهها “سرآمد” و در پارهای دیگر “معمولی” است. خصایصی همچون بابرنامه بودن یا بیبرنامگی، خوشبینی یا بدبینی، آرام یا آتشین بودن، گرم و مهربان یا سرد و بیتفاوت بودن، علاقمندی یا بیعلاقگی و… تمام از این صافی ناشی میشود.
اینکه منظم هستیم یا سهلانگار؟ به صافی مغز مربوط میشود که نسبت به نظم تحریک میشود یا نسبت به بینظمی. همینها الگوی اندیشیدن، احساس کردن، و سایر وجوهات رفتار بیرونی انسان را میسازند.
این صافیها یا فیلتر مغز را میتوان هوشمندی نامید. اشتباه نشود، آدم هوشمند لزوما برابر با آدم باهوش نیست. همهی افراد دارای هوشمندی خاص خود هستند، اما درصد بخصوصی از افراد باهوش میباشند.
هر کاری که با شایستگی انجام شود، هوشمندی نامیده میشود. هر رفتار تکراری (مانند نتیجه کار ناشی از شغل افراد) که به بهرهمندی منتهی شود، هوشمندی است.
مثال: رانندهی کامیون که به اقتضای شغل خودکار تکراری رانندگی در جادهها را انجام میدهد، اگر طی ۴۰۰ ساعت رانندگی و طی مسافت طولانی، کمتر تصادف کند یا اصلا تصادف نکند، او یک رانندهی هوشمند است. چون بر سر هر پیچی او چندین احتمال را در مغز خود پیشبینی میکند، که رانندهی معمولی به آن توجهی نخواهد داشت.
یک خانهدار برجسته، هوشمند است. یک مهماندار شایسته، هوشمند است. یک پرستار خوب، هوشمند است. بنابراین فرد هوشمند کسی است که کاری را که به او محول میکنید به شایستگی انجام میدهد، که از کارهای دیگران بهتر است.
لذا تمام انسانها توسط صافی مغز خود، دارای هوشمندی هستند و مهم آن است که بتوان تشخیص داد که هر فرد، هوشمندی انجام چه کاری را دارد. انتخاب شغل و انجام آن به شایستگی، رابطه مستقیم با هوشمندی افراد دارد.
کاستی هوشمندی:
دانش و تجربه را میتوان به آسانی از طریق آموزش به دیگران منتقل نمود، اما هوشمندی را نمیتوان با آموزش به دیگران انتقال داد. این یکی از کاستیهای مهم هوشمندی است. از طریق آموزش نمیتوان کسی را صاحب دیدگاه ارزشمند نمود یا از طریق آموزش فرد را دارای احساس نمود. اگر کسی همیشه نیمهی خالی لیوان را میبیند، نمیتوان به او گرایش دیدن نیمهی پُر لیوان را آموخت. شما نمیتوانید در دیگران روح انگیزه داشتن را بدمید. شکیبایی را نمیتوان به یک فردی که ناشکیباست آموخت. به فرد آتشین نمیتوان با آموزش آرام بودن را آموخت. فردی را که سرد و بیتفاوت است نمیتوان گرمی و مهربانی آموخت چون هوشمندی او نسبت به سردی و بیتفاوتی تحریک میشود نه با گرمی و مهربانی. فردی که سهلانگار است را نمیتوان نظم آموخت، زیرا هوشمندی او نسبت به سهلانگاری تحریک میشود نه نظم و …
همانطور که پیش از آن گفتیم، رابطهی هوشمندی و آموزش مانند رابطهی اتوبان چهاربانده و علایم آن است. علایم صرفا میتوانند در استفاده بهینه از اتوبان کمک کنند و هرگز نمیتوانند نقش خود اتوبان را ایفا کنند. رابطهی هوشمندی و کسب تجربه در کار نیز مانند رابطهی اتوبان چهاربانده و استفاده از آن و ترمیم و بازسازی آن است که سبب جلوگیری از بلااستفاده ماندن و فرسوده شدن اتوبان میشود.
فرهنگ طایفه لبافی
فرهنگ یا خلقیات طایفه محترم لبافی دارای چند ویژگی شاخص است که من آنها را تحت عنوان شاخص برشمردهام:
شاخص اول- هوشمندی طایفه لبافی:
هوشمندی طایفه لبافی بر محور “اقتصاد” بنا گردیده است. یعنی صافی و فیلتر مغزی آنان بر روی محرک اقتصادی انعکاس نشان میدهد و در واقع یک هوشمندی کوششی است. یعنی اصل و عقیدهی این طایفه بر “کوشش” و فعالیت “فردی” استوار است و نه چیز دیگر.
آنان تعریفی که از اقتصاد و تولید سرمایه دارند با تعریف جامع این موضوع متفاوت است. به این مفهوم که اگر عوامل تولید عبارت از چهار عنصر ۱٫ سرمایه، ۲٫ کار، ۳٫ منابع طبیعی، و ۴٫مدیریت باشد، در تئوری اقتصادی طایفه لبافی عامل تولید یک عنصر بیشتر نیست، و آن هم عنصر “کار فردی” است. چون با کار و فعالیت زیاد میتوان سرمایهاندوزی کرد، اعتقاد آنان بر این است که با کوشش هرچه بیشتر حتی در مقام یک کارگر ساده و بدون سرمایه و سایر عوامل تولید، میتوان میلیاردر شد.
این تئوری بارها و بارها توسط افراد این طایفه به اثبات رسیده است. آنها برای رسیدن به سرمایه مادی، هیچ نیازی به چک و سفتهبازی و دلالی ندارند، بلکه با اتکا به نیروی کار فردی، پا در مسیر اقتصادی قرار داده و موفق هم میشوند.
حکایت بلدرچین و برزگر جهت اثبات اهمیت کار فردی:
خیلی سال که دانشآموز بودیم در کتاب فارسی، درسی داشتیم به نام “بلدرچین و برزگر”. داستان از این قرار بود که دو بلدرچین با سه جوجهی خود در کشتزاری لانه داشتند. چون فصل درو شد، یکی از جوجهها پیش مادرش آمد و گفت: “مادر شنیدم کشاورز به زنش میگفت فردا همسایگان به کمک میآیند و کشتزار را به کمک آنها درو خواهیم کرد”. مادر گفت: “راحت باشید. هیچ اتفاقی نمیافتد”. فردا رسید و هیچ اتفاقی نیفتاد.
شب یکی دیگر از جوجهها پیش مادر آمد و گفت: “مادر امروز شنیدم که کشاورز به زنش گفت فردا پسر عموهایم به کمک میآیند و با کمک آنها کشتزار را درو خواهیم کرد”. مادر گفت: “راحت باشید فردا مزرعه درو نخواهد شد”. و چون دوباره شب فرارسید، جوجهی سوم پیش مادر آمد و گفت: “امروز کشاورز به زنش گفت فردا خودمان با هم آستین را بالا میزنیم و مزرعه را درو میکنیم”. بلدرچین مادر گفت: “فردا حتما لانهی ما خراب میشود و باید اینجا را ترک کنیم”.
این حکایت بیانکنندهی همان کوشش برمبنای فرد میباشد که خوشبختانه طایفه محترم لبافی از آن بهرهمند میباشند.
مثالی برای اثبات شاخص هوشمندی:
یکصد سال پیش، در روستای برگجهان، که اهالی روستا پس از گذار از شغل چاربداری به گلهداری و زراعت روی آورده بودند، ساخت و ساز خانهها از خشت و گل با در و پنجرههای چوبی و یک ایوان (که در واقع نمای بیرونی ساختمان محسوب میگردید) رونق یافت. توجه ویژه به نقش ایوان از نظر زیبایی و کارکرد اصلی چوب در برپایی ایوان مشتمل بر ستونهای چوبی و تیرها و پردوها و نعلدرگاهها به همراه معجرهای چوبی نقش و اهمیت چوب و نجاری را در ساختمان تعیین میکرد. بجز نقش چوب و نجار در بنای خانهها، وسایل و ابزارهای مهمی مانندکرسی (که گرمای منازل در شش ماه یا بیشتر از سال راتامین میکرد) و گهواره و برفرون (برفروب) و نردبان و جعبهی میوه و صندوق خانه و بسیاری دیگر یا تماما از چوب بوده یا بخشی از آنها چوبی بود.
با توجه به این حجم بسیار زیاد کار با چوب، نیاز مبرم و ضروری به یک متخصص در زمینه نجاری در برگجون مشهود بود، بطوریکه “باشی” یا محمدصادق طوسی برای ساخت ایوان خود که شاخص اصلی معماری ساختمان محسوب میشد مجبور شد نجار از شمال کشورآورده تا پس از چندین ماه استقرار در ده توانستند ایوان با عظمت و با شکوه منزل او را در محله باشی بسازند. ساختمانی متناسب با مقام و منزلت و ثروت باشی.
موضوع تقاضای بالای خدمات نجاری در ده برگجهان، در هوشمندی هیچ یک از افراد آن زمان قرار نگرفت، به جز فردی به نام حاج محمد لبافی. چون این هوشمندی سهم بزرگی از این طایفه است و حاج محمد به واسطهی اینکه هوشمندیش بر مبنای اقتصاد استوار بود، نسبت به محرک تقاضا در روستای برگجهان و حتی روستاهای اطراف انعکاس نشان داده و دو فرزند خود (حاج حسن و حاج حبیباله) را برای کسب آموزش و تجربهی حرفهی نجاری به روستای جَورد نزد دوستان خود که با آنها رفت و آمد خانوادگی داشتند، گسیل نمود.
حال چرا از پنج پسر فقط دو پسر خود آن هم حاج حسن و حاج حبیباله را انتخاب نمود و علت عدم انتخاب سایر فرزندان (مشعلیمحمد، مش خیراله و حاج نوراله) چه بوده است؟
در اینجا باز هم هوشمندی حاج محمد به کمک او آمده است:
علت اینکه از پنج پسر فقط دو فرزند را برگزیده نیز دلیل اقتصادی داشته چون از یک سو، یک نجار جوابگوی تقاضای روستا و همسایگان نبود، و از سوی دیگر اگر بیش از دو نجار در ده باشد مطلوبیت مناسبی برای کسب و کار آنها وجود نداشت. بنابراین انتخاب دو نفر از میان پنج فرزند سقف مطلوبیت نهایی بود.
اما چرا حاج حسن و حاج حبیباله برگزیده شدند. حاج حسن در ایجاد روابط عمومی فردی بسیار قوی بود و در ضمن زمینه فراگیری کار صنعتی را دارا بود. حاج حبیباله نیز فردی بسیار زرنگ و پر انرژی بود که توان یادگیری کار صنعتی را هم داشت. مش خیراله فردی که در زمینه چاربداری “سرآمد” بود، ولی زمینهی مناسب را برای کسب وکار صنعتی نداشت. مش علیمحمد هم در کار کشاورزی “سرآمد بود، ولی استعداد فراگیری کار صنعتی را نداشت. حاج نوراله البته در زمان حیات پدر خردسال بود.
حاج محمد بر اساس بررسی که به عمل آورد حاج حسن و حاج حبیباله را برگزید. لذا بر روی این دو نفر سرمایهگذاری کرده و عملکرد این دو فرزند در طول زندگی کاریشان موید انتخاب صحیح حاج محمد بوده است.
حاج محمد طبق تعریف هوشمندی، راه بهتری را نسبت به دیگران انتخاب کرد و حاج حسن و حاج حبیباله که استعداد کسب و کار صنعتی را داشتند در محضر استاد خود کسب تجربه نموده و دو نجار قابل در روستای برگجهان و روستاهای همسایه شدند.
حاج محمد و دو فرزندشان نمونههایی برای اثبات هوشمندی طایفه لبافی بر محور “اقتصاد” و سعی و “کوشش فردی” هستند.
همانطور که گفتم کاستی هوشمندی در این است که آن را نمیتوان به دیگران آموخت. در قرن ۲۱ دانشمندان مدیریتِ سازمانی به این نتیجه رسیدند که اگر فردی را در پستی قرار دادند و او نتوانست مسئولیت محوله را به خوبی انجام دهد، اشتباه ناشی از آن شخص نیست، بلکه اشتباه از مدیر اوست که نتوانسته هوشمندی آن فرد را بخوبی تشخیص دهد. لذا اعتقاد بر این نیست که بیایند صرفا به او آموزش بدهند و با آموزش در او تغییر ایجاد کنند، بلکه باید به نوع هوشمندی او پی ببرند و او را در مسئولیتی متناسب با هوشمندیاش به کار گمارند.
این اصل تغییرناپذیری انسان در داستان زیبایی از حضرت سعدی آمده است:
حکایت قورباغه و عقرب:
روزگاری عقربی میخواست از رودخانه عبور کند تا به دیدار خانوادهاش در آنسوی رودخانه برود. وقتی عقرب دور و بَرش را خوب نگاه کرد، قورباغهای را دید و فکری به ذهنش رسید. عقرب به قورباغه گفت: “سلام، من میخواهم از رودخانه بگذرم تا به دیدار خاانوادهام بروم. لطف میکنی مرا پشت خود سوار کنی و به آنسوی رود ببری؟ این تنها راه عبور از رودخانه است”.
قورباغه نگاهی به عقرب کرد و گفت: “شرمندهام، نمیتوانم چنین کاری بکنم”. عقرب پرسید چرا؟ قورباغه پاسخ داد: ” برای اینکه تو عقرب هستی و عقربها قورباغه را نیش میزنند. هنوز نیمی از راه را طی نکردهام که مرا نیش خواهی زد و مرا در آب غرق خواهی کرد”.
عقرب نگاهی به قورباغه انداخت و گفت: “اما آقای قورباغه، تو با آن مغز کوچک فکر نمیکنی که اگر من در بین راه تو را نیش بزنم، خودم به همراه تو در آب غرق خواهم شد؟ بنابراین من هرگز چنین کاری نخواهم کرد”. قورباغه که کمی گیج شده بود ناچار پاسخ داد: “بسیار خوب بیا پشت من سوار شو”.
لازم به گفتن نیست که هنوز نیمی از راه طی نشده بود که عقرب قورباغه را نیش زد. قورباغه که از این کار عقرب شگفتزده شده بود، و در حالی که در آب غوطه میخورد به سوی عقرب بازگشت و گفت: “اصلا نمیتوانم باور کنم چرا این کار را کردی؟ تو که میدانستی با مرگ من خودت نیز از بین خواهی رفت”.
این داستان نشان از آن دارد که اگر فردی دارای هوشمندی خاص خود است، دیگر نمیتوان در آن تغییری ایجاد نمود و قورباغه این اشتباه را کرد و گمان کرد شاید تغییری در عقرب ایجاد شده و برای حفظ جان خود از غرق شدن در رودخانه به او نیش نمیزند. ولی این تفکر اشتباه است.
شاخص دوم- درونگرا بودن طایفه لبافی
طایفه لبافی درونگراست. یعنی از نظر جغرافیایی در محدودهای که املاک لبافی قرار دارد سیر میکند و نه بیشتر. همچنین از نظر “اقتصادی” به علت آن که هوشمندی او بر اساس “کوشش فردی” است و ثروت را انفرادی و با مشقت و رنج زیاد به دست آورده است، و نه به واسطهی کار گروهی و دستهجمعی، بنابراین دوست ندارند که ثروت از محدوده شخصی خود و سپس از طایفهی خود خارج گردد. زیرا آنها فاقد هوشمندی هنجاری هستند. چون این هوشمندی هنجاری است که فراشخصی و فراطایفهای و به صورت برونگرایی(نه درونگرایی) عمل میکند.
همین ویژگی سبب شد که آنها سالیان زیاد محدوده املاک تنگهشیرون و تنگهمرغ و دهمشای پایین را در تصرف خانواده خود داشته باشند هر چند بارها این املاک بین آنها خرید و فروش شد. حتی چارتهایی که آقای علیاکبر لبافی درخصوص این طایفه نگاشتهاند موید این ادعا میباشد؛ چارتهایی که با پیوندهای درونطایفهای همراه است.
خصلت درونگرایی اما به این طایفه آرام بودن در مقابل هیاهو را نیز داده است. زمانیکه با افراد این طایفه برخورد میکنید بسیار آرام هستند و آرامش درونی آنها را میتوان احساس کرد. هیاهوگر نیستند و با سیاست هرکاری و مشکلی را از پیش رو برمیدارند.
مثال در مورد آرامش بجای هیاهو: برخورد مشهدی خیراله با قهوهچی
در یک سفر به مازندران، مشهدی خیراله با دوستان همراه خود به منطقه یالرود میرسند. قبل از آن که وارد قهوهخانه محمدقلی شوند با یکدیگر در مورد چای مانده محمدقلی – که معمولا هفت روز میماند و چای جدید دم نمیکرد و آن را به خورد مسافران و چاربداران میداد- صحبت میکردند.
مشهدی خیراله به دوستان میگوید من امروز ایشان را به سر راه میآورم تا دیگر چای چندین روزه را به خورد ما و دیگران ندهد. وی پس از ورود به قهوهخانه رو به محمدقلی کرده میگوید:
- مدقلی!
محمدقلی گفت:
- جانِ بِرار
- چای هفت روز دم دارنی(مش خیراله میگوید)
- نه(پاسخ محمدقلی)
- یکی از چاربدارهای ما دلَدرد کهنه داره و چای هفتروزه دَم باید بخوره تا حالش خوب بشه.
- مش خیراله، سهروزَهدم دارم. هفتروزَهدم نارم.
- عیبی نداره مدقلی. همان سهروزهدم کدام قوری است؟
محمدقلی قوری سه روزهدم را نزد مشهدی خیراله میآورد و ایشان هم قوری چای را از محمدقلی گرفته و روی زمین خالی میکند و به محمدقلی میگوید:
- حالا برو چای تازه دم کن و برای من و دوستانم بیاور.
شاخص سوم- کار انفرادی و عدم اعتقاد به کار گروهی
چون هوشمندی طایفه لبافی بر پایه “کوشش فردی” نهاده شده است، لذا ضرورتی به کار دستهجمعی یا گروهی نمیبینند. آنها هیچگونه تمایلی برای انجام کار گروهی ندارند. اگر هم کاری را برای مدت زمانی بهصورت گروهی انجام میدهند، سرانجامی ندارد و منحل میشود. نمونهی آن شرکت تعاونی خانوادههای لبافی است که پس از ۲۵ سال فعالیت در سال ۹۴ منحل گردید. شرکتی که شاید در آن زمان که ما از دور شاهد آن بودیم و چون اطلاعات از درون آن به بیرون به سختی درز میکرد، به نظر میرسید در بالاترین سطح اقتصادی فعالیت دارد.
آنها هیچوقت “سرآمد” در تشکیل یک هیات مذهبی حول محور طایفه لبافی نبودند، در صورتی که بزرگترین و شاخصترین افراد مذهبی و مدیر در این امور را با خود همراه داشتند. آنها بهترین قرآنخوان و تعزیهخوان را داشتند و اولین طایفه بودند که یک روحانی به جامعه روستا تحویل داد.
به طور قطع میتوان گفت در این طایفه اکثریت افراد “سرآمد” هستند. یعنی افرادیکه دارای هوشمندی بوده و کارهای محوله را به بهترین شکل انجام میدهند. اما “سرآمد” در مسیر انفرادی خود و نه در مسیر همراه دیگران. چون هوشمندی “هنجاری” در آنها کمتر به چشم میخورد.
البته استثنا همیشه هست و یک استثنا در این طایفه آقای علیاکبر لبافی هست که همزمان دارای دو هوشمندی است:
۱٫هوشمندی “اقتصادی” بر مبنای “فرد” که از پدر خود به ارث برده است.
۲٫هوشمندی “هنجاری” که از مادر خود (طایفه پلویی) کسب نموده است. هنگامیکه مسئولیت سنگین یک کار فرهنگی در قالب سایت برگجون را میپذیرد، ناشی از هوشمندی “هنجاری” ایشان است.
هوشمندی “هنجاری” در یک کلام: هر آنچه برای خود میخواهید برای دیگران هم بخواهید. این یک هوشمندی هنجاری است. همانطور که یک فرد ملک خود را وقف میکند تا موسسهی خیریه آن را برای مداوای بیماران اختصاص دهد، این یک هوشمندی هنجاری است.
شاخص چهارم- خود مصرف بودن:
چون این طایفه کلیه فعالیتهای اقتصادی از مرحله صفر تا صد را خودشان انجام میدهند، بنابراین تمایل دارند تا جاییکه در توانشان هست تولید را برای مصرف خود انجام دهند و باقیمانده محصول را به بازار ارایه نمایند. از منظر دیگر، آنها سعی میکنند تمام کارها و نیازهایشان را خودشان انجام داده و برآورده کنند.
مثال برای خود مصرف بودن:
مدتی پیش (قبل از موقع متعارف برداشت سیب در روستای برگجهان) که همراه دوستان به کوهپیمایی رفته بودیم آقای علیاکبر لبافی به همراه خود سیب فراوانی آورده بود و به همراهان داد. وقتی از او سوال شد که این سیبها را خریدهاند یا متعلق به برگجهان است؟ ایشان جواب زیبایی دادند: پسر حاج حیواله و خریدن سیب؟!!
حکایتی از سه نوع هوشمندی رهبران جهانی
سه رهبر و نمایندهی قدرتهای جهانی زمانی استالین از شوروی، چرچیل از انگلستان و روزولت از آمریکا بودند. روزی این سه رهبر قدرتمند جهانی در کنار حوض آبی که چند ماهی در آن وجود داشت ایستاده بودند. خبرنگاری از استالین سئوال کرد که اگر شما بخواهید ماهی درون برکه را بگیرید چه شیوهای را در پیش خواهید گرفت؟
استالین جواب داد: “من درون آب شیرجه زده و ماهی را با قدرت تمام با دستم میگیرم”. این یک هوشمندی است که تنها به قدرت فیزیکی متکی است و عقل را کنار میگذارد. در جهان مشهور است که روسها برای پیشبرد کارشان بیشتر از قدرت فیزیکی استفاده میکنند تا قدرت فکری.
خبرنگار از چرچیل سئوال میکند که شما برای گرفتن ماهی چه کار میکنید؟
چرچیل گفت: “من با یک ظرف، آب حوض را کمکم خالی کرده و ماهی به ناچار به گوشهی حوض پناه برده و راه دیگری ندارد و من آن را در گوشهی حوض خواهم گرفت”. این هوشمندی است که بر فکر و کوشش فردی استوار است و طایفه لبافی از این هوشمندی برخوردارند.
درنهایت خبرنگار همین سئوال را از روزولت میپرسد. او جواب داد: “من پول میدهم تا برایم ماهی را بگیرند”.
نکته پایانی
در پایان باید این نکته اساسی را بگویم که اگر چه هوشمندی “اقتصادی” آنهم بر اساس “کوشش فردی” موفقیتهای روزافزونی برای افراد این طایفه به ارمغان آورده است و افراد “سرآمدی” را در این طایفه خلق نموده است، اما این رویه در درازمدت به علت استفاده بیش از حد از توان فیزیکی، باعث تحلیل رفتن بدن آنها شده و مدت زمان سرآمدی آنها را کاهش خواهد داد.
افراد سرآمدی همچون مرحوم حاج ذبیحاله و اسماعیلآقا که در اوج رشد و توسعه فکری و تجربی دارفانی را وداع گفتند، افرادی بودند که در گذشت آنان بیتاثیر از آثار کوشش فردی و انجام کارهای سخت در سنین بالا و به کارگیری توان بیش از حد خود نبوده است. افراد دیگری در این طایفه هستند که با وجود دوری از هر گونه سیگار و حتی عدم همنشینی با افراد سیگاری، رگهای قلبشان گرفته است و قلبشان یا اعضای دیگری از بدن را جراحی کردهاند و کماکان از تلاش و کوشش فردی و کار سخت دست برنداشتهاند.
جناب آقای جاننثاری
با سلام و سپاس از زحماتی که کشیدهاید. در پاسخ به درخواست شما و باز شدن فضای گفتگو و تبادل نظر لازم است چند مورد را خلاصه بیان کنم:
۱٫ باز هم جسارت شما را در باز کردن چنین موضوعی در سایت که در معرض دید و توجه همگان است تحسین میکنم. اگرچه شما مدبرانه بیانات خود را به نحوی بیان کردهاید که موجب دلخوری مخاطبان نمیشود.
۲٫ تا اینجای کار که شما تنها به ۲ طایفه پرداختهاید موارد جالب توجهی از خلقیات این دو طایفه بیان کردهاید که در کل به نظر من هم درست هستند. لذا به این باریکبینی شما و توجه به رفتار طوایف باید احسن گفت. مضافا روشی که در پیش گرفتهاید نشان از آن دارد که شما به هر ۱۰ طایفه خواهید پرداخت. این موضوع دامنهی دقت و وسعت دید شما را نشان میدهد.
۳٫ موضوعات اجتماعی در این سطح قطعا استثناهایی دارد که نمیتوان نسخهای واحد برای تمام اعضای طایفه نوشت. به فرض که خلقیات هر طایفه به دلایل مختلف با خلقیات طایفه دیگر متفاوت باشد و از سوی دیگر افراد هر طایفه خلقیات مشابه با سایر افراد همان طایفه داشته باشند، اما با ازدواجهای مکرر بین طوایف این تمایزات به مرور کمرنگ شده و یا کمرنگ خواهند شد. از سوی دیگر ممکن است خصوصیات طایفهای در طایفهی دیگر رسوخ کند. خلاصه آنکه شاید نتوان در پارهای خلقیات مرز مشخصی بین طوایف ترسیم کرد.
۴٫ در مقاله بالا فیلتر یا صافی مغز را با عنوان هوشمندی مطرح کرده و بلافاصله توضیح دادهاید هوشمندی با هوش متفاوت است. اصولا برای چیزی که ارتباط مستقیم با ژن و عصب دارد چرا از واژه هوشمندی استفاده شده است. آیا برای جلوگیری از ربط دادن اشتباه خلقیات ارثی به هوش، بهتر نبود از همان واژهی صافی مغز یا ژن استفاده میشد؟ خوانندگانی که یادشان میرود تعریف هوشمندی چیست تصور میکنند فردی که هوشمندی اقتصادی ندارد یعنی فردی که در زمینه اقتصادی فاقد هوش و توانایی ذهنی است.
۵٫ موضوعات اجتماعی به عوامل متعددی وابسته هستند. خلقیات هم از این دست است. در مقاله شما برای یک موضوع اجتماعی ساده سازی زیادی شده است. البته منظورم این نیست که ساده سازی کار درستی نیست. اتفاقا این ساده سازی سبب شده است که موضوع پیچیدهای مانند خلقیات یک طایفه به راحتی درک شود. مثالها و داستانهایی هم که به درستی گلچین کردهاید سبب شده است این موضوع به خوبی درک شود. به نظرم مقاله شما بیش از آنکه بتواند خلقیات طایفه لبافی را تبیین کند، در فهماندن موضوعات کتاب “رهیدن از قانونهای کهنه” موفق بوده است. شما یک موضوع نسبتا پیچیده را به سادگی تشریح کردهاید.
۶٫ با این وجود، چون موضوع انتخابی شما یک موضوع تخصصی در زمینه جامعهشناسی است، امیدوارم افراد متخصص در این زمینه هم ارایه طریق و رهنمود بفرمایند.
۷٫ در مقاله شما باید تصریح شود که هر هوشمندی به معنی موفقیت نیست. همچنین موفقیت در کار اقتصادی به تنهایی واجد ارزش نیست و اگر فرد دیگری در زمینه اقتصادی موفق نبود از او به عنوان فرد با ارزشِ کمتر یاد نمیشود. چرا که موفقیت یک امر نسبی است و چه بسا فردی که گره از کار یک فامیل یا همولایتی باز میکند یا دست کم گرهی در کار دیگران ایجاد نمیکند، ارزشی به مراتب بیشتر از موفقیت اقتصادی داشته باشد. من میتوانم مرحوم حاج اسماعیل لبافی را مثال بزنم که نسبتا (در مقایسه با پست اداری ایشان) فقیر بود. اما به گمان من ایشان به مراتب موفقتر از افراد ثروتمند طایفه بودند که تعدادشان هم کم نیست. شما البته چنین منظوری را در مقاله ندارید اما خواننده محترمی که به سرعت مطلب را میخواند ممکن است چنین برداشت نادرستی داشته باشد.
۸٫ در این مقاله به نظر میرسد تنها در خانواده حاج محمد متمرکز شدهاید. در شجرهنامه طایفه لبافی ملاحظه کردهاید که خانواده حاج محمد تنها بخش کوچکی از طایفه لبافی است. آیا شما سایر خانوادههای این طایفه را هم میشناسید و اعتقاد دارید همین احکام درمورد آنها هم مصداق دارد؟
۹٫ اما آنچه در خانواده حاج محمد گفتهاید از نگاه کلی درست است. بخش مهمی از انتقاداتی که همسرم درباره من دارد همینهایی است که شما در مقاله بیان کردهاید. لذا امیدوارم او این مقاله را نخواند! اما صفاتی را که به افراد خاصی (با اشاره نام آنها) نسبت دادهاید ممکن است قابل بحث باشند. به این ترتیب شاید بهتر بود از افراد نام برده نمیشد، اما از سوی دیگر نام بردن و مثال زدن سبب ملموس شدن موضوع و خروج از وجه تئوری و نظری و درک سریعتر موضوع شده است.
۱۰٫ درخواست شما در پایان مقاله نشان میدهد که شما هم باور دارید کارتان نهایی نیست و بحث و تبادل نظر و چکشکاری را طلب میکند. موفقیت شما و همراهی سایر دوستان را آرزو دارم.
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت آقای جان نثاری
واضح است که برای این مطلب مثل همه مقالاتی که تا به حال از شما خوانده ایم زحمت بسیار کشیده اید.
نکته نخست این که به نظر می رسد آن چه شما از آن به عنوان هوشمندی یاد کرده اید همان ” شم ” است مثلا می گوییم فلانی یا (در اینجا ) فلان خانواده شم اقتصادی دارد. چیزی فرای هوش و بیشتر شبیه به غریزه.
بعضی از مواردی که بیان فرمودید برای من به عنوان یک برگجهانی آشنا بود یعنی از زبان سایرین شنیده بودم اما برخی دیگر خیر ولی با توجه به این که طایفه لبافی شاخه های متفاوتی دارد صفات دیگری هم هست که در خانواده های دیگر لبافی به شکل تکراری دیده می شود و صفات خانواده حاج محمدی که آن خانواده ها تماما فاقد آن هستند.
تصور من این است که شما در شناسایی الگوهای رفتاری طوایف بیشتر بر روی فرد یا افراد شاخص یا به اصطلاح فرد مشهور آن طایفه تمرکز کرده اید ( در این جا حاج محمد لبافی) و چون در روستا بیشتر رفتار این قبیل افراد زیر ذزه بین اهالی بوده و بیشتر در یادها مانده همان ها را نیز بازگو کرده اید.
و اما نکته ای دیگر٬ این که فردی مثل آقای سعید لبافی که نوه خاله اینجانب و باعث افتخار کل خانواده ماست٬ فرد موفقی در تجارت است سریع آن را به نوه حاج محمد بودن نسبت می دهیم ٬ موفق نبودن بر فرض آقا یا خانم ایکس در تجارت را که او نیز دست بر قضا نوه حاج محمد است چطور باید تحلیل کنیم . او فرزند نا خلف است یا به قول قدیمی ها لابد سر حموم عوض شده !!! یا بینوا بدون این ژن متولد شده !
واقعیت این است که شاید بتوان رفتارها را بر شمرد اما چرایی و تحلیل رفتارها کار دشواری است که فرضیه یا حتی نظریه ای علمی به تنهایی از پس آن بر نمی آید.
به هر سو از این که سبب اندیشیدن دوباره دربارۀ شماری از سوال های همیشگی بشر شدید ممنونم.
راستی منتظرم ببینم خانواده اثباتی را چطور تحلیل می کنید…. چه افرادی زیر ذره بین خواهند بود و چه رفتارهایی…
با آرزوی تداوم نوشته ها.
پیرامون خُلقیّات ما برگجونی ها بخش دوّم به قلم آقای مجید جان نثاری مهر ماه ۱۳۹۶ که اختصاص به خُلقیّات طایفه لبّافی دارد:
جناب آقای مجید جان نثاری با درود به شما و سپاس از نوشته علمی و زیبایتان پیرامون فرهنگ طایفه لبّافی وهوشمندی آن و استدلال ها و نمونه های بیان شده
برای من و همه هم ولایتی ها در هر کجای این کره خاکی که زندگی می کنند بی گمان پیشرفت علمی و اقتصادی و کار بُردِ درست آن افتخارآمیز است امّا عوامل و بُردارهایی که آنان یا دیگران را در راستا و هم سویی با این پیشرفت قرار داده اند جملگی آشکار و قابل دید و تجزیه و تحلیل و بررسی نیستند و می توان پذیرفت پلّه هایی که این عزیزان بالا رفته اند قدم های آغازین است و چه بسا اگر در جستجوی راه دیگری بودند یا در راستای بزرگراه دیگری قرار می گرفتند آسان تر و با صرف انرژی کمتر و بیشتر پیش می رفتند.
دیدگاه دیگرِ من این است که در بروز و ظهور یک پدیده عوامل بی شماری دخیل است که نه می توانیم آنها را ببینیم و نه در بروز آن دخیل باشیم یا روند آن را تند یا آهسته کنیم امّا به ناچار تحت تاثیرخوب یا بد آن قرار می گیریم. برای نمونه اگر جنگ ناخواسته عراق و ایران در نمی گرفت که گمان ندارم برای مردم قابل پیش بینی یا خواست بود، بخش گسترده ای از مردم جنوب با هر ضریب هوشی و استعداد آواره نمی شدند و به اصفهان و شیراز و جاهای دیگر کوچ اجباری و ناخواسته نمی کردند یا خانه و زندگی و جانشان را از دست نمی دادند. آدم هایی که استعداد و نبوغ و امکانات رشد نهفته و آشکارِ بسیاری داشتند که سوخت و خاکستر شد و جبران آن هم ناممکن.
آنچه شما با دیدی روشن و متّکی به علم و مبانی علمی پذیرفته شده بیان کردید جایگاه والای خود را دارد امّا تنها بخشی از نیروی محرّک یا بازدارنده است و نمی توان و کافی نیست که به آنها کلیّت تمام دهیم. پس به عنوان یکی از عوامل تاثیرگذار مناسب تر است.
شما با مثالی که آوردید و نمونه ای که برای اثبات آن بیان کردید کار را ساده کردید و تعیین کننده دانستید و این استدلال را کردید که چون یک نجّار جوابگوی تقاضای همسایگان و روستا نبود و یا ورود نجّار دیگری را می طلبید پس برادر دیگرِ او هم به خواست پدر در این راه قدم برداشت، اینها درست و بجاست امّا به نظر من این گزینش به تنهایی فرهنگ ساز در راستای تحوّل یک قوم یا طایفه و در سطح گسترده تر یک ملّت نیست.
می توا ن به عکس قضیّه هم فکر کرد و توجّه داشت که چون تقاضا برای استفاده از دانش و فنِّ نجّار زیاد شد و یک تن پاسخگوی تقاضا و نیاز طایفه و همسایه و روستا نبود ناگزیر نجّار و بنّا و کارگر و مصالح نوین و بیشتری را طلب کرد که حاصلِ آن دگرگونی بافت و ساخت و ساز اماکن روستا و در نهایت خودِ روستا شد و می شود.
سخن نهایی اینکه هوشمندی و کوشش فردی یا طایفه ای و شهری به تنهایی عامل بروز یک پدیده نیست و بُردارهای پنهان و آشکار بسیاری در این رُخداد و رُخدادهای دیگر دخیل است که به سادگی قابل درک و لمس و دیدن و پیش بینی کردن همه آنها نیست و نیستیم.
گویند: همه چیز را همِگان دانند و هَمِگان از مادر نَزاده اند. متظور این است که اگر دانش و مهارت و نبوغِ همه مردم روی زمین را گِرد آوریم همه چیز می شود امّا هنوز همِگان از مادر زاده نشده اند و کسانی زاده می شوند که بر خرمن و انبار دانسته ها می افزایند.
سپاس بی کران از شما برای مقاله ارزشمندتان. با احترام محمّد تقی اثباتی
با سلام خدمت همه دوستان
جناب آقای جانثاری به نظر بنده فرهنگ و خلقیات هر کسی به پیشینه، فرهنگ، سطح سواد، نحوه احترام به خود و بقیه و طرز رفتار با دیگران به شدت وابسته است. من به واسطه دوستان زیادی که چه در سطح کارشناسی و چه ارشد و هم در محیط کار داشتم به این نتیجه رسیدم که شهر و خانواده بسیار در سطح فکری آدمها موثر هستند. مثلا اصفهانی ها که معروف به خسیس بودن هستند به هیچ عنوان این خصیصه را ندارند، به نظر من اونها هستند که مغز اقتصادی دارند چون هم پولدارند و هم به خودشون اهمیت می دهند و خوب برای محل زندگی، ماشین خوب، مسافرت خوب و درخور، تحصیلات و … خرج می کنند. بنابراین به قشری از آدمها که پول دارند ولی خرج نمی کنند و درواقع احترامی برای خود قایل نیستند دارای مغز اقتصادی نمی گویند دوست عزیز.
در ضمن امیدوارم از کسانی که اسمشان در این مقاله برده شد، کسب اجازه شده باشد.
سلام آقای جان نثاری , متن شما برام خیلی جالب بود . شما کلیات اخلاق طایفه لبافی رو عنوان کردین .. البته همانطور که همه می دونن در این بین استثنا هم زیاد هست .. ولی باید بگم در طول متن مدام به این نکته فکر می کردم که چقدر این خصوصیات برام آشناست . خودم .. خانواده ام .. فامیل پدری ..
خصوصیاتی مثل درون گرا بودن , کار و تلاش فردی , فرار از کار گروهی .. و البته از نظر خانم بهاره خوشپور عزیز آینده نگری ( فقط از دید لبافی ها :)) )
این ها خصوصیات تعداد زیادی از طایفه لبافی هست . حداقل اون تعدادی که من می شناسم 🙂
به نظر من لبافی ها در زمینه آینده نگری و پس انداز کردن , تا حدی زیاده روی کردن ولی میشه اون رو به حساب سختی های زندگی گذاشت . آنها اموالشون رو با زحمت زیاد و کار فردی و تلاش بدنی سخت به دست آورده اند پس سخت تر می تونن اون رو خرج کنن. همچنین خیلی به فکر فرزندان و نگران آینده آنها هستن بطوریکه حاضرن خودشون سختی بکشن و از تفریحات دوری کنن ولی آینده فرزندانشون تامین باشه. ناگفته نماند که این ها صرفا نظر منه و تنها آنچه در اطراف خودم و خانواده و فامیل دیدم رو عنوان کردم.
فقط امیدوارم فرزندان ما یاد بگیرند که بیشتر از زندگی و داشته هاشون لذت ببرن .
از زحماتتون ممنون و براتون آرزوی موفقیت دارم .
تینا لبافی
با سلام خدمت همه دوستان
البته آقای جان نثاری در پوشش تعریف طایفه لبافی ها رو زیر سوال برده و آنها رو مادی گرا معرفی کرده ولی سیاست اقتصادی با مادی گرایی فرق میکند
خانواده حاج محمد سیاست اقتصادی خوبی دارند و میدانند چطور سرمایه گذاری کنند و منبع درآمد کسب کنند و این هیچ ربطی به طایفه ندارد
اگر کار فردی انجام میدهند این موضوع برای این دوران است که کار دسته جمعی هیچ وقت جواب نمیدهد و سرانجامی ندارد چون سلیقه ها و افکار مختلف است در زمان قدیم بسیار شنیدم که همین طایفه باهم متحد بودند و فعالیت ها داشتند.
این مطلب در تمام طایفه ها صادق است . کدام طایفه الان باهم متحد هستند و کار دسته جمعی انجام میدهند . فقط در صندوقهای خانوادگی آن هم آنقدر نظرها بسیار است که همیشه عده ای معترض هستند.
اگر هم اشخاصی را میخواهید زیر سوال ببرید در مورد یک طایفه سخن نگوئید . اگر یک نفر که نسبتی با جان نثاری ها دارد کاری انجام میدهد میشود گفت طایفه جان نثاری ها این کار را انجام داده؟
شما در مورد خانواده حاج محمد هم نمیتوانید اظهار نظر کنید چون همه یکی نیستند.
اگر میخواهید در خصوص طایفه لبافی ها اظهار نظر کنید پیشنهاد میکنم تا تحقیق نکردید و درجه علم خود را بالا نبرده اید مطلبی ننویسید
با تشکر
مصطفی لبافی
با سلام
به ذکر چند موضوع می پردازم.
-طرح چنین موضوعاتی جدای برانگیختن اعتراضات ، در جای خود می تواند بسیار جالب توجه باشد.
-همانند نظر علی اکبر خان، عموی گرامی، معتقدم که شما بر طایفه ی و یا شخص حاج محمد متمرکز بوده اید و نتایج از درک عمومی می آید تا پژوهشی علمی.
– قابل توجه خانم خوشپور که اصفهانی ها برای خودی ها خرج می کنند ، این هم بسیار قابل تامل است . اما در هر صورت با بقیه نظر شما موافقم که خانواده و شهر بسیار موثرتر از موارد دیگر است آن هم به دلیل قوت ژنتیک .
– و فرمایش تینا جان هم بسیار بسندیده ست مبنی بر تلاشگر بودن افراد و اندوختن به سبب این تلاش و کوشش بی وقفه ، به خصوص در نسل های قبل با آن همه مسایل برگجهان.
-نکته ی خانم ارمغان درباره ی آقا سعید بسیار جالب بود. یعنی فکر می کنید ژن لبافی نبوده ؟ ?? مزاح می کنم. ژنتیک بسیار پیچیده ست. چه بسا موفق نبودن عده ای از طایفه ی لبافی هم منسوب شود به دیگر خلقیات شان !
-با فرمایش آقا مصطفی در مورد شرکت تعاونی خانواده های لبافی بسیار موافقم. در ضمن جمع شدن همچین موضوعاتی به نظر من به نسل های بعدی ربط داشت و تفاوت اندیشیدن در نسل های گوناکون طایفه و بی حوصلگی و جمع گریزی که کل اجتماع به آن دچار است و دامان این شرکت را هم گرفت .
بنده هم مانند سایرین ، از روانشناسی طوری مقالات در مورد سایر طوایف استقبال می کنم،
پیروز باشید.
با عرض سلام، نمیدونم مدیریت این سایت با طایفه شاهانی چه مشکلی دارد چونکه درمورد تمام طوایف برگجهانی مطلب و تاریخچه قرار دادید جز طایفه بزرگ شاهانی، ممنون میشم اگه پاسخگو باشید.
جناب آقای شاهانی عزیز
سلام
یکی از نقاط ضعف جدی سایت برگجون همین نکته ای است که شما می فرمایید. یعنی به طرز روشنی سایت برگجون درباره محلات روبار و شاهان و اهالی آن مطلب کم دارد. اما این موضوع به مشکل مدیریت سایت با اهالی محترم این محله ها مربوط نیست. اتفاقا از برخی جهات که شاید در خلقیات شاهانی ها به آن پرداخته شود از جهاتی تحقیق درباره اهالی به قول ما اون دست آسان تر از افراد این دست است. کم کاری ما در این باره به دلیل عدم آشنایی مدیران و نویسندگان فعلی سایت با آن محله هاست. نه تنها مدیران سایت بلکه معدود افرادی به عنوان نویسنده با سایت همکاری می کنند اهل سرده و پاده بودند. به همین دلیل مطالب مربوط به سرده و پاده است.
نویسندگانی که تاکنون برای سایت مطلب فرستاده اند اگر فردی از قلم نیفتد عبارتند از: علی اکبر لبافی- مجید جان نثاری- محمدتقی اثباتی- مهدی اثباتی- سعید اثباتی- ارمغان اثباتی- هما اثباتی- علیرضا اثباتی- عباس اثباتی- عذرا لبافی- حجت سیف محمدی- حسین فریدافشین- تیمور طوسی- قاسم طوسی- داود طوسی- داود کوشکستانی- سمیرا کوشکستانی. بنابراین باید گلایه کرد که چرا نویسندگانی از محله های روبار و شاهان با ما همکاری نمی کنند؟!
گفتنی زیاد است ولی مختصر بیان کنم که بخش عمده مطالبی که در این سایت نوشته می شود یا دانسته های خود نویسندگان است یا از دوستان و نزدیکان خود شنیده و یا می پرسند لذا فضای تحقیق و موضوع مطالب منحصر به فامیل و آشنایان و محله های خود یعنی سرده و پاده شده است. حتی اگر مختصر درباره محله شاهان تحقیق شده است به واسطه آشنایان در محله شاهان و روبار بوده مثلا مقاله ای که در گفتگو با خانم مریم علیمردانی(مادرش اهل سرده است) یا محمود پلویی(که اصالتا سرده ای و ساکن محله شاهان) یا زلفی بلگیجانی(طایفه مجاوری روبار) نوشته شده با واسطه آشنایی نویسندگان با آن افراد بوده است.
برای رفع این مشکل دو راه حل وجود دارد. یکی اینکه عزیزان شاهانی و روباری که به نوشتن علاقه دارند مطالب مورد نظر خود راجع به محله ی خود و فامیل بزرگ علیمردانی و شاهانی و مقدس و کوشکستانی را مانند سایر نویسندگان فعلی (که پادهی و سردهی هستند) بنویسند و برای ما بفرستند که روش سریع و دقیق تری خواهد بود و ما نیز بارها از اهالی این محله ها درخواست چنین کمکی را کرده ایم و بسیار مشتاق این اتفاق هستیم.
اما روش دوم این است که منتظر بمانید تا نویسندگان فعلی به سراغ این محله ها بیایند. به طور مثال وقتی خلقیات طایفه های سرده و پاده را مکتوب کردیم حتما به سراغ محله های روبار و شاهان هم خواهیم آمد. درمورد تبارنامه هم همینطور خواهد شد.
منتظر یاری و همکاریتان هستیم. لطفا شماره تماس خود را به شماره ۰۹۱۲۳۰۵۷۵۵۸ پیامک بزنید. دیر یا زود برای تبارنامه طایفه شاهانی مزاحمتان خواهیم شد.
سلام، ممنون از توجه و توضیحات شما بنظرم برای تهیه تاریخچه و گزارش از محله شاهان و روبار بهتره با بزرگ طایفه شاهانی یعنی حاج حبیب اله شاهانی صحبت کنید اگر خواستید ادرس ایمیل تون رو بدید تا شماره ایشون و اگه شد یکسری مطالب برای شما ارسال کنم، یاعلی
حتما. بسیار مشتاقم هم با ایشان دیدار کنم و هم از مطالبی که خواهید فرستاد بهره ببرم. a.labbafi48@gmail.com
از همکاریتون سپاسگزارم.
در راستای مشارکت طایفه محترم شاهانی طی دو مرحله اقدام صورت پڌیرفته است. یکی توسط اینجانب که از حاج احمد شاهانی فرزند حاج علی بابا رستم درخواست نمودم تا کار گروهی متشکل از افراد طایفه خود که علاقمند به فرهنگ برگجهان بوده اقدام نمایند، که موضوع فوق مورد استقبال ایشان قرار گرفت ولی اقدامی تاکنون صورت نگرفته است. دومین مورد با توجه به آشنایی که با جناب حاج حبیب داشتم با ایشان تماس گرفتم تا به منظور مصاحبه خدمت ایشان حضور یابیم که ایشان هم با روی باز پڌیرفتند لکن در روز موعود زمانیکه با موبایل ایشان تماس گرفتم همسرشان گوشی را جواب دادند و گفتند به علت بیماری و بستری شدن ایشان در بیمارستان امکان گفتگو میسر نمی باشد.
شایان ڌکر است مورد دوم به اتفاق جناب آفای علی اکبر لبافی انجام شد و قرار بود که هر دو نفر خدمت حاج آقا حبیب حضور یابیم.