مجید جاننثاری، شهریور ۹۷
تاکنون سه مقاله در راستای خلقیات طوایف محترم کوشکستانی، لبافی، و پلویی براساس ویژگیهای شخصیتی و تئوریهای جامعهشناسی به رشتهی تحریر درآمده است
و در آنها از عامل مهم و تاثیرگذار که زیربنای فرهنگی و شخصیتی هر یک از طوایف بوده و منشا و منبع بروز رفتار و کردار آنها تحت خلقیات است اشاره نمودیم. همانطور که ذکر گردید یکی از پایههای مهم و زیرساخت و شکلگیری فرهنگ و شخصیت هر طایفه، شغل اولیه اجداد آنهاست، چنانکه شغل اولیه در
طایفه کوشکستانی: گلهداری،
طایفه لبافی: پیشهوری، و
طایفه پلویی: کشاورزی بوده است.
اکنون میخواهیم به شغل اولیه اجداد طایفه محترم اثباتی بپردازیم. برای دستیابی به این مهم نظر خوانندگان محترم را به نقل قول جناب آقای آذریمهر(سبدار) که طی مصاحبه آقای علیاکبر لبافی با ایشان انجام دادهاند و در تاریخ آذرماه ۱۳۹۴ در سایت برگجون منتشر شده است معطوف میدارم.
در گزارش این مصاحبه درخصوص اجداد طایفه اثباتی به کتابی تحت عنوان “تاریخ بیتاریخ” یعنی موضوع تاریخ بدون ورود به جزییات و نقل تاریخ وقوع آنها، اشاره شده است. وی در این کتاب قیام سربداران و شیخ حسن جوری را به صورت داستانگونه به رشتهی تحریر درآورده است و تا تهماندههای سربداران در برگجهان با بیان داستان زندگی شیخ حسن حمدالهزاده به پایان برده است.
آقای آذریمهر طایفه محترم اثباتی را به سلسله سربداران در روستای باشتین سبزوار منتسب میداند و معتقد است تعدادی از آنان در دوران تیموریان به برگجهان مهاجرت کرده و طایفه سربدار (با سکون “ر” و “ب”) یا سبدار را تشکیل دادهاند.
این اتفاق بسیار خوشایندی است، چون انتساب این طایفه به یک قیام معروف که دارای تاریخ مدون بوده و منابع بسیار غنی در این خصوص وجود داشته، کار نویسندهی این سطور را سهلتر مینماید. بنابراین شرح مختصری از این قیام را بازگو کرده و هدف از بیان آن پی بردن به شغل اولیه و خلقیات آنهاست که تاثیر مهمی هم در روند حکومت نیم قرن سربداران داشته و هم موثر در خلقیات طایفه اثباتی میباشد که به قول آقای آذریمهر تهماندههای آنها در برگجهان هستند.
شرح کوتاه از واقعهی قیام سربداران
نام روستای باشتین یادآور تاریخ ایران در دورهی مغولان میباشد که سربازان ایلخانی مغول را از دم شمشیرهای خود گذراندند و شعار دادند: “سر به دار میدهیم ولی تن به ذلت نمیدهیم”.
باشتین روستایی است در دهستان باشتین از توابع بخش داورزن در شهرستان سبزوار استان خراسان رضوی. این روستا نقطهی آغاز قیام سربداران بود و نخستین حاکم سلسله سربداران عبدالرزاق باشتینی نام داشت.
یکصدوبیست سال قوم تاتار و مغول بر ایران و بسیاری از مناطق آسیا استیلا داشت، که بعد از آن قیام مردمی در باشتین و سبزوار علیه این ظلم و تعدی حاکمان مغول و آمران آنها به وقوع پیوست. این نهضت که به قیام سربداران شهرت یافته است از لحاظ وسعت بزرگترین و از نظر تاریخی مهمترین جنبش آزادیبخش خاورمیانه در قرن هشتم هجری قمری است.
نقطه شروع قیام از خانه حسن و حسین حمزه
طبق نوشتهی مورخان پنج تن از ایلچیان و ماموران صاحبدیوان علاءالدین محمد هندو وزیر خراسان در سال ۷۳۶ هجری به منظور گرفتن مالیاتهای جنسی برای چندمین بار به قریه باشتین که مرکز یکی از دوازده بلوک ولایت بیهق بود، آمدند و در منزل برادران حسن و حسین حمزه که گویا از معتمدان سرشناس آنجا بودند مسکن گزیدند و از آنان شراب و شاهد طلبیدند. حسن و حسین حمزه که مردانی غیرتمند بودند و از یاران و هواداران شیخ حسن جوری رهبر فکری سازمان جنبش ناراضیان شیعه از خراسان به شمار میرفتند، پس از آوردن شراب از بابت شاهد عذرخواستند ولی آن میهمانان اصرار کردند و با بیشرمی خواستار دختران و زنان آن خانه یا محله شدند.
کار این هوس و میل شهوانی به جایی رسید که خود در صدد دست یافتن به شاهد در آن خانه برآمدند. با توجه به آماده بودن محیط اجتماعی و اینکه مردم آن سامان از ستمگری و بیداد و بیحرمتی و رسوایی حکام بیدین و بیانصاف ایلخان مغول و مالکان و ماموران به جان آمده بودند، این دو برادر به زبان آمده و میگویند: “اگر سرمان به دار رود حاضریم ولی زیر بار چنین ننگ و ذلتی نمیرویم”.
پس آنگاه بیدرنگ به اندرون خانه هجوم برده و برای حفظ ناموس خود پنج تن ایلچی را که به عنوان مهمان ناخوانده در آنجا مسکن گزیده بودند از دَمِ تیغ بُرّان گذراندند. دو برادر از خانه بیرون آمده و گفتند: “ما سر به داریم” و قیام سربداران علیه مغول از روستای باشتین آغاز گردید.
ویژگیهای دولت سربداران
قیام سربداران دارای ویژگیهای متعددی میباشد، اما فقط دو ویژگی را که ارتباط با موضوع مقاله دارد، در اینجا میآوریم:
- رهبری سیاسی و فکری سربداران
- روستاییان خردهمالکی سربداران
۱-رهبران سیاسی و فکری سربداران
رهبران فکری جنبش سربداران از صوفیان روشنضمیر و مردمگرای شیعهمذهب عصر خود بودند. حکومت سربداران دارای دو نوع رهبری بودند:
- رهبری سیاسی یا سربداران و عیاران
- رهبری فکری یا صوفیان و شیخیان
۱-۱-رهبری سیاسی یا سربداران
اولین رهبر سیاسی و نظامی سربداران پهلوان عبدالرزاق باشتینی بود. عبدالرزاق مامور مالیات ابوسعید در کرمان بود و پس از دریافت مالیات چون مردی عیاش بود پولها را خرج کرد و دست خالی ماند و برای آنکه مالیات خرج شده را تامین کند به سوی باشتین حرکت کرده تا با فروش زمینهای پدری مالیات را به ابوسعید پرداخت نماید و در بدو ورود خود به باشتین مصادف با مرگ ابوسعید و مواجه با قیام حسن و حسین حمزه میگردد.
بنابراین از موقعیت استفاده کرده به خیل قیامکنندگان میپیوندد. فرستادگان علاءالدین محمد هندو (متصدی امور مالیاتی طوغای تیمور) برای دستگیری حسن و حسین حمزه به باشتین آمدند و عبدالرزاق به ماموران گفت برگردید و به این صورت عبدالرزاق رهبری قیام را برعهده گرفت. علاءالدین که انتظار چنین قیامی را از مردم قصبهای کوچک نداشت، هزارتن مامور را برای سرکوب آنان فرستاد. اما این عده شکست خوردند و علاءالدین مورد تعقیب قرار گرفت و نزدیکی گرگان دستگیر و کشته شد.
عبدالرزاق در اندیشه ازدواج با دختر بیوهی علاءالدین محمد هندو شد و برای این کار برادر خود وجیهالدین مسعود را برای دستگیری دختر فرستاد و چون مسعود خواست دختر را دستگیر کند با التماس شدید او مواجه شد. در نتیجه از برگرداندن دختر منصرف شد و دست خالی پیش برادر برگشت. عبدالرزاق از حرکت برادر ناراحت شد و به او حمله کرد، اما مسعود پیشدستی کرده و برادر را به قتل رساند و رهبر سربداران شد.
نتیجه:
رهبران سیاسی سربداران از میان عیاران و پهلوانان بودند که عنوان سربداران را به خود داده بودند و اندیشهی قیام را از رهبران فکری یا صوفیان و شیخیان میگرفتند.
۲-۱-رهبری فکری یا شیخیان
اولین رهبر فکری این قیام را میتوان شیخ خلیفه مازندرانی نام برد که به دلیل شرایط قیام در سبزوار از مازندران به آنجا کوچ کرد و در مسجد جامع سبزوار اقامت گزید و در اندک مدتی پیروان زیادی به دور او جمع شدند و گرایش مردم به او باعث نگرانی فقهای شهر شده لذا او را مهدورالدم دانسته و شبانه وارد مسجد شده و او را به دار آویختند.
بعد از او شاگرد شیخ خلیفه به نام شیخ حسن جوری که در قریه “جور” از توابع نیشابور به دنیا آمده بود رهبر فکری قیام گردید که این رهبر فکری در زمان وجیهالدین مسعود به علت آنکه نفوذ زیادی بین مردم پیدا کرده بود در میدان جنگ و به دستور یکی از نزدیکان مسعود به قتل رسید.
نتیجه:
وجود رهبران سیاسی و فکری یا صوفیان و سربداران و یا شیخیان و عیاران علت اصلی فروپاشی حکومت سربداران طی پنجاه سال گردید.
۲-روستاییان خردهمالکی سربداران
مهمترین ویژگی که مدنظر ما در بحث خلقیات طایفه اثباتی میباشد این است که سربداران از میان خردهمالکان روستایی باشتین بوده که تحت تاثیر آموزشهای شیخ حسن جوری قرار گرفته بودند. چنانکه طوغای تیمورخان آخرین ایلخان مغول، لشکریان سربدار را “مُشتی روستایی” خوانده است.
با توجه به مطالب تاریخی که بیان گردید، میتوان به این نتیجه رسید که پایگاه طبقاتی و یا شغل اولیه و همچنین پایگاه فکری اجداد طایفه اثباتی و یا سبداریها و یا به قول آقای آذریمهر “تهماندهی سربداران” در برگجهان عبارت است از:
- پایگاه طبقاتی و یا شغل اولیه، از خرده مالکان روستای باشتین
- پایگاه فکری، درویشان و صوفیان شیعه پیرو طریقت شیخ حسن جوری
ویژگیهای خردهمالکان
ابتدا باید اذعان داشت که در ایران خردهمالکی به علت کوچک بودن زمین و یا کمبود زمین نبوده است. بلکه خردهمالکی به علت کمبود آب بوجود آمده است. در ایران آب نسبت به زمین از اهمیت بیشتری برخوردار بوده، چنانکه زمینهای آبی به اربابان و زمینهای دیمی به خردهمالکان تعلق داشته است.
۱-۲-عدم همکاری بین خردهمالکان
یکی از مهمترین ویژگی خردهمالکان روح عدم همکاری بین آنهاست. این ویژگی باعث میشود تا عملا ۲۰ تا ۳۰ درصد زمینها در فواصل و مرز بین خردهمالکان از دست برود. آنها حاضر به همکاری با یکدیگر نیستند چون هرکدام توجیه خود را دارد و به علت تفاوت حاصلخیزی تکههای مختلف زمین یا سازگاری بهتر قسمتهای مختلف زمین با محصولات متفاوت، هر خرده مالکی میگوید زمین من یا محصولات من بهتر از زمین یا محصولات دیگران است.
این مشکل حتی زمانیکه اصلاحات ارضی به وجود آمد و زمینهای بزرگمالکان گرفته شد و به خردهمالکان داده شد نیز بروز یافت و پس از مدتی که متوجه این مشکل شدند به تاسی از کشاورزی استرالیا مجبور شدند که شرکتهای زراعی را به وجود آورند تا بتوانند خردهمالکان را زیر یک سقف نگه دارند.
همین ویژگی خردهمالکی در قیام سربداران باعث گردید که آنها حکومت خود را بر پایههای خردهمالکی به شیخیان و عیاران یا رهبران فکری و رهبران سیاسی و یا جبهه تندرو و جبهه معتدل تقسیم نمایند و طی نیمقرن حکومت سربداری، یازده رهبر حکومت کرده که به جز یک نفر از آنها که از قدرت کنارهگیری کرد، هر ده نفر به دست دیگری به قتل رسیدند که به طور تیتروار از آنها یاد میکنیم:
- خواجه عبدالرزاق باشتینی(۷۳۸-۷۳۶): عبدالرزاق تندرو به دست برادرش وجیهالدین مسعود معتدل به قتل رسید.
- وجیهالدین مسعود (۷۴۴-۷۳۸): به دست ملک رستمدار مازندرانی به قتل رسید. شیخ حسن جوری رهبر فکری و تندرو به دست وجیهالدین مسعود به قتل رسیده بود.
- آقا محمد آیتیمور (۷۴۷-۷۴۵): از جناح معتدل و به دست طرفداران تندرو شیخ حسن جوری به قتل رسید.
- کلو اسفندیار (۷۴۸-۷۴۷): توسط جناح تندرو به قتل رسید.
- خواجه شمسالدین ابن فضل(۷۴۸-۷۴۸): به مدت ۷ ماه که خودش خودش را خلع کرد و تنها رهبری که با دست شستن از قدرت جان سالم به در برد.
- خواجه شمسالدین علی(۷۵۳-۷۴۸): توسط جناح تندرو کشته شد.
- خواجه یحیی کراپی(۷۵۹-۷۵۳): توسط جناح معتدل کشته شد.
- پهلوان حیدر قصاب (۷۶۱-۷۶۰)
- خواجه لطفاله باشتینی (۷۶۲-۷۶۱)
- پهلوان حسن دامغانی (۷۶۶-۷۶۲)
- خواجه علی موید (۷۸۸-۷۶۶)
۲-۲- عدم همبستگی در چرخهی تولید
دومین ویژگی خردهمالکی عدم همبستگی در چرخه تولید است.
خلقیات طایفه اثباتی
ویژگیهای خردهمالکی از باشتین تا برگجهان ادامه پیدا نموده و در طایفه محترم اثباتی تبلور یافته است. اما این بار نه در مقام سربداران حکومت باشتین، بلکه در سبداریهای برگجهان ظهور یافته و منتج به خلقیات آنها گردیده که به چهار ویژگی شاخص این خلقیات میپردازیم:
- شیخیان و عیاران
- درونگرا
- اهل مدارا، نه رقابت (مشاهدهگر)
- خودمدار
۱-شیخیان و عیاران نخستین ویژگی خلقیات طایفه اثباتی
همانطور که در سطور قبلی آمد، قیام سربداران براساس پایگاه اجتماعی خردهمالکی از همان ابتدای حکومت به دو جبهه تقسیم گردید:
جبههی فرهنگی – جبههی سیاسی یا با عناوین دیگری مانند: جبههی صوفیان – جبههی سربداران یا جبههی شیخیان- جبههی عیاران.
پرچمدار جبههی صوفی/فرهنگی/شیخیان، شیخ خلیفه مازندرانی است که مدتی در محضر شیخ “بالوزاهد” در آمل تلمذ کرد، اما چون روحش با آموزشهای ضداجتماعی زاهد آملی سیراب نشد به سمنان آمد و در محضر شیخ زینالدین علاءالدوله سمنانی قرار گرفت و روزی استاد پرسید که: شیخ خلیفه شما به کدام مذهب از مذاهب اربعه مقید هستید؟ و شیخ خلیفه مازندرانی پاسخ داد که: آنچه من میجویم از این مذهبها بالاتر است.
علاءالدوله دواتی را که در پیش روی داشت برداشت و به سر شیخ خلیفه کوفت و او به سبزوار آمد و در مسجد جامع سبزوار سکونت گزید. به علت افزایش گرایش مردم سبزوار به شیخ خلیفه، فقهای سبزوار نگران شده و او را مهدورالدم و قتل وی را واجب دانسته و شبانه او را در مسجد به دار آویختند. پس از وی شیخ حسن جوری جانشین او گردید.
شیخیان و عیاران اگرچه دو قطب مقابل یکدیگر بودند، اما در مجموع یک حکومت دموکراتیک بوجود آوردند. به طوریکه هیچ یک از امیران سربدار برای خود کاخی نساخت و در جلسات آنها همهی مردم به راحتی میتوانستند رفت و آمد داشته و پرسش نمایند.
به قول ابن بطوطه: “آیین عدالت چنان در قلمرو آنان رونق گرفت که سکههای طلا و نقره در اردوگاه ایشان روی خاک میریخت تا صاحب آن پیدا نمیشد، کسی دست به سوی آنها دراز نمیکرد”.
این رویهی شیخیان و عیاران در طایفه اثباتی در برگجهان استمرار یافته و چندین دهه ادامه داشته است که به ذکر نام و زندگینامه آنها که حاوی علاقه و شیفتگی به مذهب و رواج آن با شیوههای دموکراتیک، در جبهه شیخیان طایفه اثباتی و روحیه جوانمردی و ماجراجویی و پهلوانی و سخاوتمندی در جبهه عیاران وجود داشته را برای خوانندگان محترم بیان مینماییم.
شیخیان | عیاران |
۱-حاج حمزه
۲-ملاعبداله ۳-شیخ محمد ۴-کربلایی علیاصغر ۵-داش حسین ۶-شیخ محمدعلی |
۱-اسماعیل بک
۲-کریم ۳-محمداسماعیل
|
شخصیتهایی مانند حاج حمزه، کربلایی علیاصغر، شیخ محمدعلی، داش حسین و اسماعیلبک قبلا در مقالات زیر در سایت برگجون معرفی شدهاند. خوانندگان علاقمند میتوانند برای اطلاع بیشتر از خلقیات و سرگذشت آنها به این مقالات مراجعه کنند:
- حاج حمزه و کربلایی علیاصغر(اثباتی)، نویسنده: مجید جاننثاری، اردیبهشت ۱۳۹۵، منتشر شده در بخش کتاب برگجهان.
- محمدعلی اثباتی، نویسنده: علیرضا اثباتی، اردیبهشت ۱۳۹۴، منتشر شده در بخش برگجونیها.
- محمدحسین اثباتی، نویسنده: محمدمهدی اثباتی، اردیبهشت ۱۳۹۴، منتشر شده در بخش برگجونیها.
- اسماعیلبیک (اثباتی) مردی از تبار لوطیها و جاهلها، نویسنده: مجید جاننثاری، فروردین ۹۶، منتشر شده در بخش کتاب برگجهان.
فرازهایی از مقالات فوق به شرح زیر ارایه میشود:
الف- گزیدهای از خلقیات شیخیان طایفه اثباتی
الف-۱- حاج حمزه:
نمادی از فروتنی و درویشی:
برخی از اهالی لواسانبزرگ معتقد بودند که حاج حمزه بهقدری خودساخته و پاک بود که کفشهای ایشان در جلوی پایشان جفت میشد.
نمادی از پایبندی به مسائل فقهی:
حاج حمزه آنقدر احتیاطکار بود که هیچگاه کود مصرفی در مزارع و باغات را بهصورت خیس در زمین پخش نمیکرد، چون اعتقاد داشت که کودِ تَر زمین را نجس میکند. بنابراین کود را مدتی در معرض هوا و آفتاب قرار داده تا خشک شود و پس از آن پای درختان و گیاهان میریخت.
نمادی از مدیریت و رهبری:
حاج حمزه بدون داشتن سمت رسمی، به طور عرفی ریاست و مدیریت روستای برگجهان را برعهده داشت و نزد اهالی روستا از چنان منزلت و جایگاهی برخوردار بود که بالای سخن او کسی حرفی برای گفتن نداشت.
یکی از مدیریتهای بارز ایشان را میتوان در برگزاری کشتی بین پهلوان آقبابا از برگجهان و پهلوانی از سینک نام برد.
بزرگان نقل میکنند که پهلوانی از روستای سینک در بیست روستای پیرامون با پهلوانان مختلف کشتی گرفته و پشت همه آنها را به خاک میمالد. وی و اهالی سینک یک حریف را از برگجهان طلب میکنند. حاج حمزه تقاضای اهالی سینک را اجابت نموده و آنها را به روستا دعوت میکند.
روز موعود، مرحوم حاج حمزه قاصدی را برای دعوت آقبابا به میدان مبارزه روانه شاهان میکند. اما آن قاصد بدون آقبابا نزد حاج حمزه برمیگردد و باعث تعجب و نگرانی وی و اهالی روستای برگجهان میشود. حاج حمزه علت حاضر نشدن آق بابا را جویا میشود. قاصد میگوید آق بابا به علت نداشتن لباس مناسب در این مراسم حاضر نمیشود.
حاج حمزه بلافاصله دستور میدهد تا قاصد به منزل ایشان رفته و یکدست لباس نو که شامل شلوار مشکی و قبا بود و درون بقچهای قرار داشت، برای آق بابا بیاورند. پس از زمانی انتظار همراه با اضطراب و نگرانی، اهالی برگجهان به همراه ۲۰ تن مهمان از ده سینک و پهلوان نامدار سینکی، شاهد ورود آق بابا، مرد پهلوان و بیادعا و بینام و نشان میشوند.
کشتی آغاز میشود و در یکی از فرصتهای پدیدآمده، ناگهان آق بابا مچ دست پهلوان نامآور سینکی را گرفته و با یک حرکت او را به طرفی پرتاب میکند و به این ترتیب در اندک زمان کوتاهی پهلوان نامدار سینکی مغلوب آق بابای گمنام میشود.
در این هنگام که اهالی سینک انتظار یک چنین شکستی را نداشتند و انگشت حیرت به دهان گرفته بودند با ناراحتی از جای برخاسته و بهسمت سینک راهی میگردند. هرچه حاج حمزه از آنان تقاضا میکند که برای صرف ناهار بمانند، آنها قبول نکرده و حاج حمزه که برای ۷۰ تن غذا تهیه دیده بود، تنها از اهالی ده برگجهان پذیرایی میکند.
الف-۲- کربلایی علیاصغر
نماد رهبری فرهنگی:
هر عالم دینی که به روستا میآمد و با کربلایی علیاصغر آشنا میشد، اعتراف میکرد که با وجود چنین شخصیت مذهبی در ده، دیگر نیازی به اعزام عالمان دینی به این روستا نیست.
رویه دموکراتیک در رواج دین:
مردان روستای برگجهان در معابری که کربلایی علیاصغر حضور داشتند با احتیاط و تواضع از مقابل ایشان عبور میکردند و همیشه ترس و واهمه داشتند که ایشان ممکن است پرسشی را مطرح کنند که از عهدهی پاسخ آن برنیایند. اما زنان به احترام وی اغلب از عبور در مقابل ایشان در معابر روستا پرهیز میکردند و زمانی که او در کنار دروازه محلهی منزل خود ایستاده بود، مسیر خود را تغییر داده یا تعلل نموده تا وی از آنجا برود.
حاج طهماسب پلویی گفته است یک روز که کربلایی جلوی در منزلشان روی سکو نشسته بود، وی از بیجیور به طرف منزل خود در حال حرکت بود، کربلایی علیاصغر را از دور مشاهده میکند. او پیش خود در حال صحبت و تفکر بودند که چطور به کربلایی علیاصغر سلام کند که اشکالی نداشته باشد و یا اگر ایشان سوالی کرد در جواب با مشکل مواجه نشود. لذا شروع کردند به گفتن ذکر بسمالله الرحمن الرحیم تا به نزدیک کربلایی میرسند و چون در یک حالت اضطراب و نگرانی قرار داشتند، ناگهان بجای آن که به کربلایی سلام کنند با ترس و عجله میگوید: ” بسم الله الرحمن الرحیم”. در این موقع کربلایی که متوجه مشکل ایشان شده بود، در پاسخ میگوید: علیکالسلام دایی جان.
نمونه بارز دوری کربلایی علیاصغر از تعصبات مذهبی، آموزش کودکان روستا توسط دختران او بود. در زمانی که سوادآموزی دختران خالی از اشکال نمینمود، نه تنها دختران او به کسب سواد پرداختند، بلکه دختران او به دختران و پسران به صورت همزمان آموزش میدادند. جالب توجه است که متعصبان دینی به بهانههای مختلف بر وی و دختران وی خرده میگرفتند، اما هربار کربلایی به شیوه خود این فشارها را دفع مینمود.
تعامل رهبر فرهنگی با جبهه سیاسی:
کربلایی رفت و آمد نزدیکی با میرزا حبیب (منتصر لشکر) داشت و بیشتر اوقات به همراه ایشان برای اقامه نماز جماعت به لواسان بزرگ میرفتند.
حل مشکلات از طریق تعامل:
یک سال که کربلایی علیاصغر در زمینهای خود در شیرون اسپرس کاشته بود، و این علوفه رشد کرده، گل داده و زمان جمعآوری بذر آن فرا رسیده بود، فردی از اهالی روستا گوسفندان خود را برای چرا به زمین ایشان آورده و گوسفندان مشغول خوردن اسپرس بودند که کربلایی رو به فرد میکند و میگوید:
مشهدی هر وقت چریدن گوسفندان تمام شد و خوب سیر شدند، آنها را از زمین ببر بیرون. وی چند شب بعد تعدادی از بزرگان روستا را دعوت کرد که در میان آنها حاج طاهرقلی مرد پرنفوذ و قابل احترام از محله پاده نیز حضور داشتند. پس از صرف شام، حاج طاهرقلی از کربلایی میپرسند که این شام به چه مناسبتی بود. کربلایی با احترام زیاد رو به فردی که گوسفندان خود را در زمین او چرانده بود و در مجلس حضور داشت کرد و گفت: این شام ولیمهی چراندن گوسفندان این مشهدی در زمین شیرون بود. پس از پایان مجلس، کربلایی مهمانان را بدرقه کرد. در راه بازگشت میهمانان، شخصی که گوسفندان خود را در زمین کربلایی چرانده بود رو به حاج طاهرقلی کرده و میگوید:
“چوبی که کربلایی برای تنبیه ما بَزی از هر چوبی بدتر با؛ هم شُم هادا، هم علفش رِه از دست بَدا، هم مارِه تا دَم تَکیه بدرقَه کُرد.”
نماد فروتنی و درویش مسلکی:
شایان ذکر است کربلایی علیاصغر اعتقاد راسخ داشت که زمین از آن خداست. لذا در جملات خود هیچوقت از عبارت “زمین من” استفاده نمیکرد.
الف-۳- شیخ محمد و ملا عبداله
نمادی از فرهنگ دینی یا رهبری دینی:
آنها از واعظان و افراد مذهبی روستا بودند و بنای مسجد سرده را در زمین خود نهاده و با وقف یکی از زمینهای زراعی خود پرداخت هزینه روشنایی (مهمترین هزینه نگهداری مسجد در آن زمان) را برعهده گرفتند.
ب- گزیدهای از خلقیات عیاران اثباتی
ب-۱ اسماعیل بک
نماد عیاری و پهلوانی:
صفات ماجراجویی و نترس بودن وی در مواجهه با حوادث باعث گردیده بود تا شخصیت اسماعیلبک مورد توجه دستگاه حکومت وقت قاجار قرارگیرد. به طور مثال والیان شیراز به مدت هفت سال به دولت وقت مالیات نپرداخته بودند. اسماعیلبیک همانطور که در سطور قبل آمد چون شناخته شدهی دربار بود، مسئولیت دریافت مالیات از شیراز را به عهده میگیرد و با دو نفر از نوچههای خود به سمت شیراز حرکت میکنند. این نوچهها یکی به نام رجبعلی که از اهالی محله بالاشاهون بود و دیگری کلغلامحسین اهل محلهی پاده بود. هر دو نفر افرادی تنومند و قدرتمند و قلدر در زمان خود بودند.
آنان پس از رسیدن به شیراز نزد خانِ شیراز رفته و خود را با مهر حکومتی که همراه داشتند به عنوان مأمور حکومت معرفی میکنند. خان شیراز رو به اسماعیلبیک کرده و میگوید: “ما در پرداخت مالیات به حکومت مرکزی حرفی نداریم، اما مشکل اساسی شهر کازرون است که خان این شهر مالیات پرداخت نمیکند. اگر شما موفق به دریافت مالیات از خان کازرون شدید ما هم با کمال میل مالیات هفتساله را به شما پرداخت خواهیم کرد. اما اگر آنها از پرداخت سرپیچی کنند ما هم مالیات را پرداخت نخواهیم کرد”. خان شیراز این حرف را به دلگرمی از اینکه خان کازرون فردی بسیار سرکش در منطقه بود و در واقع یک حکومت مستقل برای خود تشکیل داده بود، میزند.
اسماعیلبیک شرط خان شیراز را میپذیرد و به سمت کازرون حرکت میکنند. هنگامی که وارد شهر کازرون شدند آنها به خان میگویند که مسافر هستند و قصد رفتن به جنوب ایران را دارند و از وی میخواهند چند روزی در سرای خان باشند. آنها پس از چند روز اقامت و جلب اطمینان، خان را گرفته و تهدید به مرگ میکنند. خان از اسماعیلبیک امان میخواهد و دستور میدهد که مالیات هفتساله را آورده و به اسماعیلبیک تحویل دهند.
نماد تندروی و خشونت:
در مأموریتی که اسماعیلبیک در قزوین داشت و دو نوچهی خود را به همراه برده بود، وارد شهر قزوین میشوند. شب همان روز در شهر قزوین عروسی یک خانوادهی ثروتمند برپا میشود. اسماعیلبیک و نوچهها خود را در آن عروسی دعوت کرده و صاحب مجلس هم آنها را چون غریبه بودند به عنوان میهمان میپذیرد. به رسم آنجا همان شب مقدار زیادی طلا و جواهر برای عروس و داماد جمع آوری گردید. این مقدار هدایا یکی از نوچههای اسماعیلبیک را وسوسه کرد و بدون اینکه با اسماعیلبیک هماهنگی کند نقشهی دستبرد به طلا و جواهر را برای خود میکشد. اسماعیلبیک و دو همراه صبح خیلی زود بلند شده و به سمت تهران راهی میشوند. صبح وقتی اهالی منزل بلند میشوند متوجه میشوند که مقدار زیادی از طلا و جواهرات نیست. اسماعیلبیک و همراهان بین راه گروهی را از دور میبینند که شتابان به سمت آنها میآیند. اسماعیلبیک چون فردی باهوش و با تدبیر بود، متوجه میشود که ممکن است خطایی از نوچههای خود سرزده باشد. لذا بیدرنگ دو نوچهی خود را به زیر سؤال میبرد که آیا دیشب از شما خطایی سر زده یا خیر. غلامحسین چون از اخلاق اسماعیلبیک آگاهی داشت، میگوید که من مقداری از طلا و جواهرات را برداشته در داخل خورجین قرار دادم.
در همین هنگام گروه افراد قزوین به اسماعیلبیک میرسند. قبل از آنکه آنها سخن بگویند، اسماعیلبیک برای آن که خونی به ناحق ریخته نشود و در ضمن نوچهی خود را که بدون هماهنگی او و سرخود کاری را انجام داده تنبیه کند، رو به آنها کرده و میگوید من میدانم شما برای چه کاری آمدهاید و این رسم جوانمردی نبود که ما به جای تشکر از شما اموالی از شما برداریم. این اشتباهی بوده که توسط یکی از نوچههای من سرزده است. لذا عین اموال را به شما برمیگردانم و برای تنبیه ایشان در مقابل شما او را نعل میکنم. اسماعیلبیک غلامحسین را در مقابل قزوینیها نعل میکند و به این صورت غائله را ختم بهخیر مینماید.
نماد سخاوتمندی:
پس از برگشت از قزوین و عزیمت به برگجهان، رجبعلی که از اهالی بالاشاهون بود رو به اسماعیلبیک کرده و میگوید من قصد ازدواج دارم و میخواهم به طور ثابت در برگجهان بمانم. اسماعیلبیک تقاضای او را اجابت نموده و برای پشتیبانی مالی از او، بخشی زمینهای اشهمَرغ خود را به عنوان هدیه یا زَنَخرج به رجبعلی میبخشد. علاوه بر این، اسماعیلبیک زمینهای لَزیمبَره را به غلامحسین میدهد و اینها نمونهای از سخاوتمندی این مرد هوشمند بود.
ب-۲- محمداسماعیل
نمادی از پهلوانی و رهبری:
پنج روز مانده به محرم، اهالی روستا جمع شده و طی مراسم خاصی و با سردادن شعارهای مذهبی که در آن روزگار مرسوم بود، و به رهبری کربلایی محمد اسماعیل (کل مداسماعیل-پدر عبدالرزاق) کار بالا کشیدن پوش تکیه آغاز میشد. ابتدا دو تیر چوبی بزرگ را به عنوان ستون در وسط پوش قرار داده، به هر ستون طنابی بسته و آن را یکی به ساختمان قهوهخانهای که در روبروی سرقبرستانی (زیر خانه فعلی آقانوری) قرار داشت بسته و دیگری را به منزل استاد غفور در کنج مقابل تکیه مهار میکردند.
برای استوار کردن ستون، مد اسماعیل به عنوان فرد هماهنگکننده با صدای بلند میگفت: یولی بَکَشین – یولی بَکَشین. طنابها از چهار سمت کشیده شده و ستون اصلی در وسط استوار شده و طنابها محکم در هر سمت بیرون تکیه بسته میشد.
ب-۳- کریم
وی ادامه دهندهی راه اسماعیلبک در مقام یک نوچه و در مقیاس کوچکتر بود.
۲-درونگرایی درومین ویژگی خلقیات طایفه اثباتی
رهبران فکری قیام سربداران افرادی درونگرا بودند، زیرا در زمان مغولها صوفیهای شیعه احترام خاصی نزد آنها داشتند و رهبران فکری سربداران از این موقعیت به دست آمده استفاده کرده و در پنهانی شروع کردند به آمادهسازی بستر اجتماع برای قیام.
شیخ خلیفه مازندرانی و شیخ حسن جوری با گروهی از درویشان و در پوشش تبرزین و کشکول خود، پنهانی به جنگ تاتارها رفتند و مردم را آماده قیام علیه جور و ستم مغولان کردند. آنها بستری بوجود آوردند که به قول بزرگان “سربداران این ادعا را داشتند که میخواهند کاری کنند که یک تاتار حتی تا قیام قیامت خیمه در خاک ایران نزند”.
رهبران فکری قیام، تعالیم صوفی را با شیوهی عیاری و جوانمردی درآمیخته تا بتوانند مساوات و دموکراسی را به وجود آورند.
با توضیحات فوق باید اضافه کرد که:
طایفه اثباتی: درونگرا با درجه خلوص بالا هستند، چنانکه:
طایفه کوشکستانی: برونگرا،
طایفه پلویی: برونگرا، و
طایفه لبافی: درونگرا با درجه خلوص پایینتر از طایفه اثباتی هستند.
طایفه اثباتی به علت درونگرا بودن، حضور کمتری در مجامع عمومی دارند و اگر چه همهی امکانات را برای تشکیل گروههای عمومی داشتند و دارند، ولی هیچگاه اقدام به این کار نکردند و برخلاف آن طایفه پلویی برونگرا بوده و در زمینهی تاسیس هیات و گروههای عمومی فعالند. زیرا برونگراها حضور بیشتری در زندگی عمومی داشته و به همین خاطر آنها را تسخیر میکنند.
ویژگی درونگرایی باعث میگردد تا مشاغلی مانند روابط عمومی، مسئول دفتر بودن، و یا بازاریابی از مشاغل نامناسب برای طایفه اثباتی تلقی گردد، ولی شغل مدیریت مالی برای آنها بسیار مناسب است، چون فعالیت مالی نیاز به تمرکز بالا و ارتباط کمتر دارد و به طور کلی کارهایی که نیاز به تمرکز بیشتر و استفاده کمتر از کلمات و ارتباط گرفتن با دیگران داشته باشد برای آنها مناسب است. زیرا آنها ضرورتی به استفاده کلمات و ارتباط گرفتن با دیگران ندارند.
اشتباه نشود. طایفه اثباتی منزوی نیستند و همانطور که ذکر گردید آنها میتوانند مدیران خوب مالی باشند زیرا به ارتباط خود با دیگران را به عنوان یک دارایی ارزشمند نگاه میکنند. یک دارایی ثابت و نه یک دارایی جاری، چون تفاوت است بین دارایی ثابت و دارایی جاری!
معیار شناخت دارایی جاری و ثابت در سرعت تبدیل شدن دارایی به پول نقد است. هر چه دارایی سریعتر به پول نقد تبدیل شود به آن دارایی جاری میگویند. به طور مثال وجه نقد یا اسکناس یک دارایی جاری است چون شما آن را همیشه در دسترس خود داشته و هر زمان که لازم داشته باشید بلافاصله از آن استفاده میکنید. اما ماشین، ملک، مسکن در ردیف دارایی ثابت هستند. زیرا شما برای تبدیل آنها به وجه نقد میبایست مراحلی را طی نمایید تا این دارایی را تبدیل کنید.
بنابراین ارتباط از دیدگاه طایفه اثباتی یک دارایی ارزشمند ثابت است که آنها بزودی و یا آسانی آن را مانند دارایی جاری خرج یا هزینه نمیکنند. بلکه آنان با وسواس زیادی افرادی را که قرار است در حلقه روابطشان وارد شوند، انتخاب میکنند. دقیقا برخلاف برونگرایان که به راحتی تعاملات اجتماعی خود را گستردهتر میکنند.
اگرچه طایفه اثباتی حضور گسترده در زندگی عمومی – برخلاف برونگراها- ندارند و در واقع سیاستمداران خوبی نمیتوانند باشند ولی اگر مدیریت دنیا به دست آنها قرار گیرد به طور قطع میتوان گفت جهان جای آرام و عاقلانهتر و صلحآمیزتری خواهد بود. فقط یک مشکل وجود دارد؛ و آن عبارتست از اینکه شما نباید از اثباتیها بخواهید که دنیا را تغییر بدهند، بلکه آنها باید خودشان بخواهند.
نمونهی بارز و شاخص را میتوان در کربلایی عبدالعظیم اثباتی مشاهده نمود.
او خودش خواست تا کدخدای روستا شود، علی رغم همهی موانع و مشکلات موجود و حضور کدخدایی مقتدر که چندین سال متمادی کدخدای ده بود، او کدخدا شد بدون آنکه یک ریال حق سفره دریافت کند. او خودش خواست تا مشکل آب با نیکنامده را در حضور قاضی حل کند و این کار را کرد. او خودش خواست تا خود را با شال به نردههای مجلس شورای ملی ببندد تا نمایندگان را وادار نماید که از او بخواهند مشکلش چیست؟
بنابراین شاخص درونگرایی طایفه اثباتی کسی نیست به جز کربلایی عبدالعظیم. در سرگذشت ایشان را بار دیگر در اینجا میآورم تا دلیلی باشد بر ادعای درونگرایی این طایفه محترم. در یک مورد ایشان کاری را خودشان خواستند ولی موفق به اجرا نشدند و به هدف خود نرسیدند. به این ترتیب این کارشان به صورت یک حکایت طنزگونه در آمد و از آن به بعد به یک مثل معروف در روستا تبدیل شد.
حکایت طنز کربلایی عبدالعظیم
در یک روز گرم تابستان که زمان برداشت گندم بود، کربلایی عبدالعظیم برای برداشت گندم زمین خود عدهای از اهالی روستا را برای کمک دعوت مینمایند. در آن زمان رسم بر این بود که اهالی روستا در دورههای کاشت، داشت، و برداشت به کمک یکدیگر میشتافتند ولی دستمزدی از یکدیگر دریافت نمیکردند. در عوض میزبان موظف بود از افرادی که به کمک او آمدهاند پذیرایی نماید و معمولا غذا چلو و خورش بود.
وقت ناهار فرا رسید و سفره پهن و غذا بر روی سفره نهاده شد. کارگران که عموما از جوانان قدرتمند و غذاخور بودند، شروع به غذا خوردن کردند. کربلایی عبدالعظیم در گرماگرم غذا خوردن کارگران متوجه شدند که اگر به همین سرعت پیش برود، به قول معروف “نه از تاک چیزی باقی خواهد ماند، نه از تاکستان”. لذا براساس شمهی خلقیات اثباتی خود تصمیم گرفت برای کاهش و یا قطع خوردن غذا توسط کارگران سیاستی بیندیشد. به این ترتیب به صورت مصلحت آمیز از سر سفره کنار رفت تا شاید میهمانان با مشاهدهی قطع غذا خوردن میزبان خجالت کشیده و به احترام میزبان، آنها هم کنار بروند. اما این اتفاق که هدف کل عبدالعظیم بود نیفتاد و نقشهاش کارساز قرا نگرفت و کارگران که پس از یک کار طاقتفرسا تازه به پلو و خورش رسیده بودند و داشتند دلی از عزا در میآوردند، با کنار رفتن میزبان توجهی نکرده و با همان سرعت به خوردن خود ادامه دادند و کل عبدالعظیم که تاکتیکش به نتیجه نرسید و شکست خورده بود، برای آنکه بیش از این از قافله عقب نماند، دوباره به سر سفره برگشت و شروع به خوردن غذا کرد!
وقتی اهالی روستا از ایشان پرسیدند که کربلایی چرا دوباره سر سفره برگشتی؟ گفتند: من دوبارَه گُسنِم گَردی!
این حکایت به ضربالمثلی در روستا تبدیل شد و هرگاه فردی از سفره کنار رفته و دوباره به سر سفره برمیگشت یا به سفره یا غذا اصطلاحا ناخنک میزد اطرافیان میگفتند: اَمرو کل عبدالعظیم گردییِه!
فرازهایی از خلقیات و خدمات کربلایی عبدالعظیم
گزیدهای از خلقیات درونگرایی کربلایی عبدالعظیم و نمونههای از خودخواستن وی در زیر آمده است:
کدخدایی روستا در مقابل عدم دریافت حق سفره:
در سال ۱۳۰۰ هجری شمسی مبلغ دویست تومان در سال از طرف دولت به کدخدا پرداخت میشد. این مبلغ به عنوان حق سفره بود. زیرا هر فردی که وارد ده شده اعم از کشوری، لشکری یا معمولی، در منزل کدخدا مستقر میگردید.
کربلایی عبدالعظیم به اهالی روستا اعلام مینماید که در صورت انتخاب او به سمت کدخدایی، قول میدهد که از بابت حق سفره یاد شده دیناری دریافت نخواهد کرد و با شعار انتخاباتی «بدون اجرت»، رقیب توانمند زمان خود را از دایره سمت کدخدایی خارج نموده و به کدخدایی برگزیده میشود.
حضور ۶ نفره تحریککنندگان درگیری پلگدین:
پس از درگیری پلگدین افرادی که از تهران با اتوبوس به محل درگیری رفته بودند با همان اتوبوس و در حالی که چوبهای خود را زیر صندلی ماشین قرار داده بودند قصد برگشت به تهران را داشتند. با توجه به نفوذی که سینکیها و به ویژه سرهنگ پرتوی در پاسگاه ژاندارمری گلندوک داشتند، ماشین مذکور از سوی پاسگاه متوقف شده و تمامی افراد که ۵۵ نفر بودند دستگیر و از آنجا به دادسرای تهران منتقل میشوند. ۶ نفر نیز به نامهای کربلایی عبدالعظیم، حاج عیسی طوسی، حاج اصغر علیمردانی، علی آقا حاج عزیز، کربلایی محمد پلوی و حاج علیاکبر طوسی به عنوان تحریککنندگان درگیری پلگدین شناخته شده و دستگیر و به مدت ۳۶ ساعت قرار بازداشت برای آنان صادر میگردد.
دادخواهی از مجلس شورای ملی:
کربلایی عبدالعظیم پس از آزادی از بند بیکار ننشسته و یک روز به تهران آمده و با شال خودش را به ستون محل ورودی نمایندگان به ساختمان مجلس شورای ملی بهارستان بسته، فریاد برمیآورند سرهنگ پرتوی میخواهد زمینهای ما را تصاحب کند اما کسی به داد ما نمیرسد. نمایندگان مجلس از او میخواهند نامهای به همراه استشهاد محلی تهیه و به مجلس بدهد تا به کار ایشان رسیدگی شود. متعاقب آن استشهادیهای تهیه و توسط ایشان به مجلس تحویل میشود که در اسناد مجلس موجود است.
دلیل محکمهپسند در دادگاه:
ابتکاری که در دادگاه اختلاف میان نیکنامده و برگجهان، کربلایی عبدالعظیم به عنوان کدخدای برگجهان از خود بروز داد، گفتگوی ایشان با قاضی دادگاه بود. هنگامی که قاضی پشت میز خود قرار گرفت، کربلایی عبدالعظیم رو به قاضی نموده و به ایشان میگویند: «جناب قاضی یک سوال از شما دارم». قاضی جواب میدهد که مطلب خودتان را بیان کنید. ایشان میگویند: «جناب قاضی آن لیوان آب که روی میز شما قرار دارد و تازمانی که شما به نوشیدن آب آن نیاز دارید، آیا جرعهای از آن را به دیگری میدهید؟» قاضی جواب دادند که: خیر. کربلایی عبدالعظیم میگوید که آب برگجهان برای اهالی آن حکم همان لیوان آب شما را دارد. تا زمانی که مردم برگجهان به آب نیاز دارند و از آن استفاده نکردهاند، روستای سفلی که نیکنامده است نمیتواند از آن استفاده کند. قاضی دلیل محکمهپسند ایشان را میپذیرد و با استدلال این مرد بزرگ، رای را به نفع اهالی برگجهان صادر میکند.
تعیین سنگ یا پلاک ثبتی زمینهای کناررود:
با درایت و پیگیری مرحوم کل عبدالعظیم در سال ۱۳۱۹ برای شمارهگذاری پلاک ثبتی زمینهای کناررو برخلاف سایر آبادیهای پیرامون و متعلق به اهالی برگجهان، از سنگ اصلی جداگانه استفاده نشد. با توجه به سابقه ادعا و تلاش اهالی لواسانبزرگ برای هدایت آب چشمه گووینی به سمت لواسانبزرگ، کدخدای وقت برگجهان برای تثبیت تملک برگجهان بر زمینها و چشمه گووینی استفاده از پلاک فرعی برای این زمینها را پیشنهاد میکند و سنگ یا پلاک اصلی این زمینها را همان شماره ۱۲۲ یعنی سنگ اصلی زمینها و باغهای بافت اصلی روستا قرار دادند.
تقابل او در مقابل منفعتطلبان در جریان قند و شکر:
در سال ۱۳۲۲ هجری شمسی قند و شکر گران و کوپنی (سهمیه بندی) شد و سهمیه روستا، از طریق اداره قند و شکر در اختیار کدخدایان قرار میگرفت تا بین مردم توزیع نمایند. در آن دوره، کربلایی عبدالعظیم کدخدای برگجهان و حاج عباس کدخدای نیکنامده بود. حاج عباس کمتر از آنچه که اداره قند و شکر از سهمیه برگجون به او داده بودند تحویل کل عبدالعظیم داده بود.
این موضوع باعث ناراحتی کربلایی عبدالعظیم شده و نزد مرتضی خان (داماد منتصر لشکر) که در اداره قند و شکر شاغل بود رفته، از ایشان کمک خواسته، شکایتی را به آن اداره تسلیم مینماید. بار دیگر، هنگامی که حاج عباس برای دریافت سهمیه قند و شکر به اداره مذکور میرود، از سوی این اداره به وی اعلام میشود تا رضایتنامه از کدخدای برگجهان نیاورد، از سهمیه جدید خبری نیست.
حاج عباس به سرچشمه میرود و اتفاقا کربلایی عبدالعظیم را میبیند و از او میخواهد رضایتنامه بدهد. کربلایی عبدالعظیم میگوید در کاغذی بنویسید که دفعه قبل کمتر از سهمیه تحویل دادهاید و بار دیگر جبران خواهید کرد. ایشان همین مطلب را نوشتند و امضا کرده تحویل کربلایی عبدالعظیم میدهند.
برای آشنایی بیشتر با شخصیت و خدمات کربلایی عبدالعظیم به مقاله زیر که در سایت برگجون منتشر شده است مراجعه فرمایید:
- کربلایی عبدالعظیم – کدخدایی بیمزد، و مدیری توانمند، نویسنده: مجید جاننثاری، فروردین ۱۳۹۴، منتشر شده در بخش کتاب برگجهان.
*این مقاله ادامه دارد.
منابع:
-
جنبشهای شیعی در تاریخ ایران با نگاهی ویژه به سربداران، امین زاده
-
نهضت سربداران خراسان، پتروشفسکی، مترجم: کشاورز
-
سفرنامه این بطوطه، مترجم: محمدعلی موحد
با درود و عرض سپاس و خسته نباشید
در خصوص این شیوهی نگاه شما به طوایف قبلا زیاد بحث شده است. اینکه شاید با نگاه به تک تک افراد طایفه نتوان خلقیات مورد اشاره شما را انطباق کامل داد ولی وقتی از افراد طوایف فاصله گرفته و همه آنها را ذیل یک مجموعه واحد بنگریم ملاحظه میکنیم که قضاوت شما چقدر جالب و انطباقپذیر است.
جالب است من در زمان مطالعه مقاله شما نه تنها افراد طایفه اثباتی و اعمال آنها را با نامبردگان در قیام سربداران مقایسه میکردم(البته نه لزوما منطبق بر یکدیگر)، بلکه گاهی اسامی آنها را نیز مشابه مییافتم و در این حال و هوا اسامی حسن و حسین حمزه یا عبدالرزاق مرا به اسامی مشابه در طایفه اثباتی رهنمود میساخت.
اما نکتهی دیگر آنکه آقای آذریمهر در کتاب تاریخ بی تاریخ بجای دوگانهی شیخیان و عیاران یا صوفیان و سربداران از دوگانهی دین و سیاست استفاده کرده است و از آغاز تا سرانجام کتاب این دو را درکنار هم، گاه مکمل هم و گاهی همسان و هم ریشه و دارای هدف واحد دانسته است و بر همین اساس حتی به لحاظ کالبدی براساس این نظریه استقرار مسجد سپهسالار و مجلس شورای ملی را در کنار یکدیگر توجیهپذیر یافتهاست. دو بنایی که حضورشان در کنار یکدیگر و تناسبشان با هم را به عنوان یک پرسش بزرگ از کودکی در ذهن خود داشته و اکنون به پاسخ و تحلیلشان پرداخته است.
مقاله جالب و هوشمندانه ای نوشته شده است.
کمابیش هرکسی در بخشی از این طبقه بندی قرار میگیرد . ?
علاقه مند شدم یک کیت دی آن ای بگیرم .
بالاخره رگ و ریشه باید معلوم شود.
درود برشما جناب آقای جان نثاری
کنکاش در ریشه طایفه اثباتی از بعد تاریخی آن، از زمان ایلخانان مغول تاکنون، برایم بسیار جالب بود و این تحقیق و زحمت شما مرا در شناخت پاره ای از ابعاد فرهنگی و رفتاری جامعه ایران و دربعد کوچکتر روستایمان یاری رساند. امیدوارم تلاشتان موجب روشن شدن زوایای تاریک فرهنگ این دیار کهن باشد.
مانا باشید