علیاکبر لبافی، شهریور ۹۷
طایفه کوشکستانی یکی از طوایف دهگانه روستای برگ جهان است.
این طایفه یکی از دو طایفهی ساکن در محلهی پاده و همچنین یکی از سه طایفهی محله روبار است. در زمان تعیین نام فامیل برای طوایف روستا، این طایفه از محلهی روبار به دلیل مالکیت اراضی زراعی در محدودهی کوشکستان به این واژه منتسب میشوند. سپس طایفه نسبتا کوچک پاده نیز برای ملاحظاتی مانند کاستن از اعزام تعداد سرباز، پس از موافقت طایفه محله روبار، همان نام کوشکستانی را انتخاب کردند. بدین ترتیب دو طایفه که ریشهی مشترکی نداشتند همنام شدند.
اغلب افراد این طایفه چاروادار و گلهدار بودند. ولی در دورهای که فرزندان کربلایی حسن چاواردار بودند کسب و کارشان چنان رونق یافت که املاک زیادی را در روستا خریداری کردند و همزمان به کشاورزی نیز اشتغال یافتند. آن زمان مردم میگفتند فرزندان کلبسن بعد از هر وعده چاروداری (حمل برنج و نمک و زغال بین شمال و تهران) یک ملک میخرند!
آقایان علیمحمد و آیتاله از این طایفه چند مرحله کدخدا بودند و آقایان عزیزاله و اصغر از همین طایفه نیز در یک دوره عضو شورای اسلامی روستا بودند. نخستین دهیار برگجهان نیز جزو این طایفه است.
اینکه طایفهی کوشکستانی پاده از کجا به برگجهان مهاجرت کردهاند برای من مشخص نیست، اگرچه گمانهزنیهای وجود دارد. در این میان نقل قولهای عجیبی هم وجود دارد که اگرچه غیرواقعی به نظر میرسد اما میتواند گوشهای از حقیقت را در خود نهفته داشته باشد. بسیار شنیده میشود که طایفه اثباتی و کوشکستانی پاده با هم فامیل بودهاند. بنده از افرادی شنیدهام که گفتهاند مردی در گذشتهی دور دو همسر داشت. فرزندان یکی از همسرانش در پاده و فرزندان همسر دیگرش در سرده اقامت گزیدند. فرزندان پاده طایفه کوشکستانی و فرزندان سرده طایفه اثباتی را شکل دادهاند.
رخدادهایی نیز سبب تشدید این گمانهزنیها مبنی بر فامیل بودن طایفه کوشکستانی پاده و اثباتی سرده شده است. مهمترین آن همپیمان شدن آنها برای کاهش افراد اعزامی برای سربازی بود.
در گذشته اعزام سرباز به خدمت وظیفه طایفگی بود و تعداد سربازها ارتباط نزدیکی با تعداد افراد طایفه نداشت. لذا طایفه کوشکستانی پاده برای اینکه سرباز نفرستد تصمیم میگیرد با طایفه اثباتی ادغام شود. به این ترتیب افرادی از این طایفه نام فامیل خود را اثباتی کردند. برخی از این افراد از فرزندان عزیز کوشکستانی هستند که هم اکنون با نام فامیل اثباتی هستند.
ادغام دو طایفهی کوشکستانی و اثباتی به دلیل مخالفت در همان ابتدا از هم پاشید و به این ترتیب طایفه کوشکستانی پاده با طایفه کوشکستانی روبار ادغام شد. نام فامیل کوشکستانی نیز از طایفه روبار اخذ شده است.
فرزندان میرزامحمد
در تحقیقات خود به منظور شناسایی تبار طایفه کوشکستانی پاده به فردی به نام میرزامحمد رسیدم. از فرزندان میرزامحمد تنها نام علیاصغر را میدانیم. علیاصغر دست کم دو پسر داشت:
- طاهرقلی
- عباسقلی
در مقاله حاضر به شاخهی طاهرقلی میپردازیم.
۱٫شاخه طاهرقلی
طاهرقلی نوادهی میرزامحمد و فرزند علیاصغر با زنی ویژه ازدواج میکند که متاسفانه هنوز موفق به یافتن نام این زن یگانه نشدهام. آیا کسی نام او را میداند؟ شاید به جرات بتوان گفت نسل قریب به اتفاق اهالی پاده به طاهرقلی و همسرش باز میگردد. چرا که از طاهرقلی و این زن گمنام دست کم سه فرزند به نامهای کربلایی حسن، اصغر و کربلایی سکینه حاصل شد. از کربلایی حسن فرزندان بسیاری متولد شده و بخش عمده جمعیت محله پاده را شکل دادهاند. از سوی دیگر پس از مرگ طاهرقلی همسر بیوهاش به ازدواج مردی درآمد که فرزندشان کربلایی محمدعلی منشا طایفه بزرگ جاننثاری پاده شدند. به این ترتیب جمعیت عمدهی محله پاده از فرزندان کربلایی حسن کوشکستانی و کربلایی محمد جاننثاری شکل گرفت که از مادر برادر بودند.
با فرزندان کربلایی حسن در ادامه آشنا خواهیم شد، اما از فرزندان برادر او اصغر اطلاعی نداریم و احتمال دارد واقعه کشته شدن او قبل از ازدواجش بوده است. کشته شدن اصغر داستانی شگفت دارد:
در یک نزاع بین دو برادر در زمین تادر، کربلایی حسن با تاشهی تبریزی(بریدهای از تنهی درخت تبریزی) بر سر برادرش اصغر کوفت و در اثر این ضربه وی کشته شد. گفته شده است باشی کدخدای وقت روستا همان زمین را به عنوان خونتاوان از کربلایی حسن گرفت و این زمین پس از مرگ باشی به آحبیب رسید. در زمانی که کسب و کار فرزندان کربلایی حسن رونق گرفت فرزندان کربلایی حسن این زمین را از آحبیب خریداری کردند چرا که معتقد بودند این زمین به نسل طاهرقلی تعلق داشت. این واقعه خوشحالی ننجونملک همسر کربلایی حسن را درپی داشت چرا که نقل است وی پس از شنیدن خبر خرید زمین توسط فرزندانش گفت: “حق به حقدار رسید…یاهو.” اکنون این زمین در اختیار ورثه حاج علیبابا است.
اینکه چرا باشی زمین را از فرزندان طاهرقلی گرفت صرفا به موضوع کدخدا بودن ایشان مربوط نبود. بلکه دلیل دیگر آن ادعای او به عنوان ولیدم بود. چرا که مقتول برادرزن باشی بود. کربلایی سکینه دختر طاهرقلی همسر نخست باشی بود. آحسین و آنبی(کربلایی نبی) فرزندان ارشد باشی از این زن بودند. فرزندان بعدی باشی مانند آحبیب از همسر سوم باشی(معروف به زن رشتی) بودند. به این ترتیب باشی به عنوان وکیل ولیدم – بین نزاع دو برادر قاتل و مقتول- این زمین را برای همسرش کربلایی سکینه خواهر این دو نفر برداشت.
تا اینجای کار به نظر میرسد مشکلی وجود نداشت اما چون پس از مرگ باشی این زمین که حق همسر باشی بود و قاعدتا باید به آحسین و آنبی تعلق میگرفت نه آحبیب، سالیان سال نارضایتی قلبی فرزندان و همسر کربلایی حسن را درپی داشت که پس از بهبود اوضاع اقتصادی خانواده تصمیم به خریدن زمین گرفتند و این موضوع محقق شد و موجب شادی آنان گردید.
کربلایی سکینه دختر طاهرقلی جزو زنان خاص روستا بود. همین که زنی در روستا با نام کوچک بین مردان و زنان روستا مشهور باشد نشان از قدرت و نفوذ و احترام و استقلال وی است. در طول تاریخ مردسالارانهی روستا کمتر با اسامی زنان مواجه هستیم. کلسکینه به معنای کربلایی سکینه یکی از این زنان است.
محمدصادق باشی یکی از مردان توانمند روستا از طایفه طوسی وی را به همسری برگزید. محمدصادق به سرعت مراحل رشد و ترقی خود را طی کرد و به خانی متمول در روستا تبدیل شد. فردی که در میان روستاییان از نظر اموال و ثروت در صدر قرار گرفت و افراد دیگری در حد او در روستاییان نمیتوان یافت. ثروت و شهرت در آن زمان مردان را به توسعه افراد خانواده سوق میداد و این دلیلی بود بر تعدد ازدواج این افراد. مردان در این حد، قطعا برای ازدواج مجدد در آن زمان نیازی به کسب اجازه از همسر خود نداشتند اما کلسکینه زنی نبود که بدون اجازهی او بتوان دوباره ازدواج کرد هر چند این مرد محمدصادق باشی باشد.
کلسکینه زنی مذهبی و مقید به آداب و سنن مذهبی بود و در میان مردم و اهالی پاده قدر و منزلتی والا داشت تا جایی که پاقدمش را بابرکت دانسته و او بود که نوروز در منازل پسران برادرانش (هفت برادر مشهور طایفه کوشکستانی و هفت برادر مشهور طایفه جاننثاری) و افراد دیگر این محله پا مینهاد. اما محمدصادق باشی در این حد مذهبی نبود و ظواهر برخی شعایر اسلامی را رعایت نمیکرد و همسرش از این وضع چندان راضی نبود. با این وجود وقتی محمدصادق برای ازدواج دوم و سوم خود از کلسکینه کسب اجازه میکند کل سکینه گفته است: “اسمت روی من باشه، برو زن بگیر!”
فرزندان کربلایی حسن
کربلایی حسن فرزند طاهرقلی با خانمی به نام ملکنسا دختر قربان (احتمالا از طایفه جاننثاری) ازدواج کرد. ملکنسا در بین نوادگان خود به ننجونملک مشهور شد. کربلایی حسن در سفر به مکه درگذشت و گفته میشود در بصره دفن شده است. همسفران او در این راه حاج رستم و کربلایی کریم (شاهانی) بودند. عدهای معتقدند کربلایی حسن در مکه درگذشت و آنجا دفن شده است که صحیح به نظر نمیرسد. کربلایی حسن صاحب هفت پسر و یک دختر شد. طاهرقلی، علیاصغر، علیاکبر، دوقلوهای علیمیرزا و علیآقا، سپس علیاوسط، و علیبابا نام ۷ پسر کربلایی حسن بود. یگانه دختر کربلایی حسن به نام کلفاطمه همسر کربلایی میرزاعلی جاننثاری شد. شایان ذکر است نام پسران کربلایی حسن – بجز طاهرقلی که اشاره به نام پدر کربلایی حسن هست- بقیه مرکب از نام علی است و نشان از توجه کربلایی حسن به این نام است. به نظر میرسد کربلایی حسن نام دومین پسرش علیاصغر را به احترام و یاد برادر مقتولش انتخاب کرده است.
نسل حاج حسن به سرعت رشد میکند و جمعیت بزرگی را در محلهی پاده شکل میدهد. در حالی که وی ۷ فرزند داشت، نوادگان او بیش از ۵۰ و نتیجههای او در حدود ۱۲۰ نفر هستند.
سال درگذشت کربلایی حسن حدود سال ۱۳۴۶ قمری برابر با سال ۱۳۰۶ خورشیدی بوده است. که احتمال دارد در آن زمان علیبابا آخرین فرزندش به سن قانونی نرسیده بود. آن گونه که حاج حجت برایم نقل کرد پس از مرگ وی در راه رفتن به مکه، در سال بعد فرزند ارشدش طاهر قلی به جای پدرش به مکه رفت تا سفر ناتمام او را تمام کند.
هفت برادر (فرزندان کربلایی حسن) به لحاظ اقتصادی با هم شریک بودند. آنان هم دامداری داشتند، هم کشاورزی و هم چاربداری(قاطرداری). قاطرداری مثل کامیونداری الان بود و کسانی که توان مالی داشتند ۴ تا ۵ قاطر داشتند و میرفتند از شمال برنج و زغال میخریدند و در سرچشمهی تهران میفروختند. یا از تهران نمک میبردند شمال. از این برادرها حاج علیاکبر و حاج علیبابا چاربداری میکردند. تعداد قاطران فرزندان کربلایی حسن گاهی به ۲۴ راس میرسید. حاج طاهرقلی برادر بزرگتر خرید و فروش را به دست داشت.
سپس برادران از هم جدا شده و سه برادر بزرگ با هم و چهار برادر کوچک با هم مشارکت کردند. این شراکت جدید نیز ۷-۸ سال ادامه یافت تا اینکه برادران به کلی از هم جدا شدند. پس از این جدایی تعدادی از برادران نتوانستند کسب و کار را مثل قبل پیش ببرند و درآمد داشته باشند. این موضوع سبب شد برخی از زمینها توسط برادران (مانند مشدآقا) فروخته شود. اما دیگران زمینها را نفروختند و افرادی مانند علیاکبر و علیبابا با ادامه دادن کار چاربداری باز هم زمین بیشتری خریدند.
۱-۱- طاهرقلی
نخستین فرزند کربلایی حسن به رسم دیرین اهالی برگجهان به نام پدربزرگ نامگذاری شد. اگرچه افرادی او را دومین پسر کربلایی حسن میدانند اما اسناد موجود دال بر فرزند نخست بودن ایشان است. طاهرقلی فردی بود که پس از مرگ پدرش در راه مکه (بصره) سال بعد با نیت به پایان رساندن حج پدر با قاطر به مکه رفت به حاجطارقلی معروف شد. میگویند برخی از فرزندان طاهرقلی همسن با برادران او بودند که نشان از اختلاف سن طاهرقلی با برادرانش بود. طاهرقلی با حدیقه دختر کربلایی حسینعلی از طایفه لبافی محله سرده ازدواج میکند.
حاج حجت فرزند میرزا برایم تعریف کرد که عمو طاهرقلیاش به پدرش گفته بود:
“میرزا، میرزا .!.. پنجاه ساله حدیقه سردهای زن منه ولی باز از این سردهیها باید ترسید!”
حاج طاهرقلی و حدیقه دارای دو پسر به نامهای حسینقلی و نجفقلی و دو دختر به نامهای حلیمه و خانم بودند. حلیمه با اصغر شاهانی و خانم با محمدابراهیم اثباتی ازدواج میکند. به نظر میرسد مصادف با قحطی ایران، خانواده طاهرقلی نیز با فقر دست و پنجه نرم میکرد و مرگ طاهرقلی این مشکل را تشدید کرد. لذا کودکان او به ویژه حلیمهی دو ساله نزد عمویش علیبابا بزرگ شد.
۱-۱-۱- حسینقلی
حسینقلی فرزند حاج طاهرقلی با محترم جاننثاری (معروف به طوطی) ازدواج کرده و صاحب دو پسر به نامهای عیدیمحمد و مهدی و دو دختر به نامهای صغرا و زری میشود. عیدیمحمد یک دوره عضو شورای اسلامی روستا بود. صغرا با یداله جاننثاری فرزند رمضان ازدواج کرد.
یکی از مثلهای معروف روستا با عنوان “عمله حسینقلی” منتسب به مرحوم حسینقلی کوشکستانی است. داستان از این قرار است که وی مردی خوشمشرب و اهل گفتگو بود و زمانی که صبح با هدف رفتن به سر کار خودش یا به همراه کارگر(عمله)ای از خانه به سمت باغ و مزارع به راه میافتاد در بین راه و در برخورد با افراد مختلف به سلام و احوالپرسی و گفتگو مشعول میشد و عملا از کار مورد نظرش بازمیماند. این موضوع به اصطلاح یا مثل “عمله حسینقلی” در بین روستاییان مشهور شد و زمانی به کار میرفت که به دلیل موانع و موضوعات غیر قابل پیشبینی یک فرد وقت و زمانش هدر برود و نتواند کار مورد نظرش را به انجام برساند. یعنی افرادی که از نتیجه کار خودشان به دلیل بروز موانع بیاهمیت ناراضی بودند میگفتند امروز عمله حسینقلی بودم یا چنانچه میدیدند فردی خود را به کارهای بیهوده و کم اهمیت مشغول کرده و از کار مهمتری غافل شده است میگفتند فلانی عمله حسینقلی است.
۱-۱-۲- نجفقلی
نجفقلی فرزند حاج طاهرقلی با عذرا جاننثاری فرزند کربلایی جعفر ازدواج میکند. فاطمه، خدیجه و رقیه دختران و محمدتقی و محمدرضا پسران آنان هستند. فاطمه همسر مرحوم اسماعیل کوشکستانی است. محمدرضا در ۱۵ خرداد سال ۶۲ در دریا غرق شد.
۱-۲- علیاصغر
علیاصغر فرزند کربلایی حسن با املیلا – یگانه دختر کربلایی محمدعلی- ازدواج میکند و صاحب چهار دختر به نامهای زینتخاتون(یا زینبخاتون)، خاتونجان، بیگمجان و صدیقهخاتون و دو پسر به نامهای علیمحمود، علیمحمد میشود. علیاصغر سپس با خانمی اصالتا اصفهانی و از بستگان مخملباف معروف ازدواج میکند و محمدابراهیم حاصل این ازدواج بود. صدیقهخاتون با حسین جاننثاری فرزند قربان، بیگمجان با محمد پلویی فرزند خلیل، زینبخاتون با حاج عیسی طوسی و خاتونجان با رمضانعلی جاننثاری (ثانی) ازدواج میکنند. پس از مرگ رمضان، خاتون همسر حسن اثباتی فرزند هاشم میشود.
علیاصغر در سال ۱۳۵۱ قمری (۱۳۱۱ خورشیدی) و زمانی که محمدابراهیم و علیمحمد و صدیقه کودک بودند و مادرش ملکنسا هنوز زنده بود از دنیا رفت. قیومیت محمدابراهیم را که از زن دوم علیاصغر بود، مرحوم حاج جده و قیومیت علیمحمد و صدیقهخاتون را برادرشان علیمحمود برعهده داشت.
۱-۲-۱ علیمحمود
علیمحمود فرزند علیاصغر با رقیه اثباتی فرزند علیاصغر استادغفور ازدواج میکند و صاحب چهار دختر به نامهای مولوک، عشرت، کوچک(فاطمه)، و عفت و سه پسر به نامهای احمد، رحمت و ابوالقاسم(حسن) میشوند. مولوک همسر آیتاله کوشکستانی، عشرت همسر عزیزاله کوشکستانی و کوچک(فاطمه) همسر احمد مقدس و عفت با محمد(علیاکبر) طوسی ازدواج میکند.
احمد
حاج احمد فرزند محمود معروف به احمد مشمحمود به دلیل داشتن مغازه بقالی و خواروبار برای عموم مردم شناخته شده بود.
وی با نورجهان(حاج خانم) پلویی فرزند حاج ایوب ازدواج کرد. حاصل این ازدواج سه دختر به نامهای توران(زهرا)، پوران(فاطمه) و معصومه و دو پسر به نامهای حمید و سعید هستند.
رحمتاله
وی با خانم صغرا پلویی فرزند مرحوم حاج اباصلت ازدواج میکند. رحمت مشمحمود متاسفانه در اثر سقوط از بالایی درخت دچار ضایعه قطع نخاع شد و پس از سالها زندگی روی ویلچر، از دنیا رفتند.
ابوالقاسم
ابوالقاسم یا حسن با خانم مهناز (فاطمه) طوسی فرزند حسین(ابوالقاسم) طوسی ازدواج میکند.
۱-۲-۲- علیمحمد(کدخدا)
علیمحمد فرزند علیاصغر معروف به علیمحمد کدخدا بود. او نه تنها چند دوره کدخدا بود بلکه چون آخرین کدخدای روستا بود این لقب به ایشان چسبید و تا پایان عمر با او بود. علیمحمد با خانم امالبنین جاننثاری فرزند الهداد ازدواج کرد و حاصل این ازدواج چهار دختر به نامهای آمنه، زهرا، سکینه و فاطمه و سه پسر به نامهای محمد، علی و حسن بود.
آمنه با اصغر جاننثاری فرزند شعبان، زهرا با فضلاله پلویی فرزند صدراله و سکینه با مرتضی اثباتی فرزند منوچهر ازدواج کرد.
محمد با فاطمه پلویی فرزند اصغر(صدراله) ازدواج میکند. همسران سایر فرزندان علیمحمد اهل برگجون نیستند.
۱-۲-۳- محمدابراهیم
محمدابراهیم کوچکترین پسر علیاصغر که مادرش برگجونی نبود پس از مرگ پدر کمتر به برگجهان آمدوشد داشت و به تدریج املاک خود در برگجهان را فروخت. او دارای دو پسر به نامهای ناصر و خسرو و سه دختر شد. آنها نیز آمدوشدی در برگجهان ندارند.
۱-۳- علیاکبر(حاج جده)
علیاکبر پسر سوم کربلایی حسن به حاج جدّه معروف بود. در زمان حیات حاج علیاکبر که برای طوایف نام فامیل انتخاب میکردند، فرزندان میرزامحمد تصمیم به ادغام با طایفه اثباتی میگیرند. وقتی نوبت به اعزام سرباز از طایفه اثباتی شد که مصادف شده بود با صدور شناسنامه، خانواده میرزامحمد باز هم برای فرار از اعزام سرباز با طایفه کوشکستانی روبار هماهنگ کرد و با جلب موافقت آنان اعلام کردند که جزو طایفه اثباتی نیستند و از آنها جدا شدند. با این وجود افراد معدودی از خانواده کوشکستانی با همان فامیل اثباتی باقی ماندند.
به این ترتیب، خانواده میرزامحمد با طایفهای از محله روبار که قبلا نام کوشکستانی را برای خود انتخاب کرده بودند ادغام شد و بدینسان طایفه کوشکستانی متشکل از خانوادههای روبار و پاده (که هیچ نسبتی با هم نداشتند) شکل گرفت. چند سالی به همین شکل سپری شد و نوبت سربازی به این ۷ برادر نرسید.
پس از مرگ همسر اول حاج علیاکبر (دختر حاج علی) ثروت زیادی به وی میرسد و او علاوه بر شراکت معمول با برادران، دو سه قاطر خودش میخرد و به چاربداری که به کار میگیرد میسپرد و همزمان و همراه با کاروانهای شراکتی برادران کار موازی را آغاز کرد. این باعث شد که درآمد او بیشتر شود و زمینهای زیادتری بخرد که جدا از زمینهایی بود که از سود چاربداری به صورت مشترک با برداران میخریدند.
حاج علیاکبر ۴ زن عقدی (عقد دایم) داشت و ۶ زن غیرعقدی (صیغهای). سه نفر از این شش زن افرادی برگجهانی بودند که شوهرشان فوت شده بود (نقل از حاج علیمحمد کوشکستانی). اگرچه آماری دقیقی از همسران صیغهای مردان روستای برگجهان نمیتوان یافت ولی به نظر میرسد از این نظر مرحوم حاج علیاکبر رکورددار باشد. اما از نظر تعداد زنان دایمی ۴ زن رکورد نیست. در این خصوص دست کم تاکنون اطلاع دارم که مرحوم صفرعلی اثباتی ۵ زن اختیار کرده بود. با این وجود از نظر تعداد فرزندان چنانکه بیان خواهد شد، گمان من این است که مرحوم حاج علیاکبر رکورددار روستا باشد.
زن عقدی اول حاج علیاکبر (دختر حاج علی) که در حدود ۳۰ سالگی درگذشت، دارای چهار دختر به نامهای ماهسلطان، خانجی(خانمباجی)، خدیجهسلطان و قمرسلطان و یک پسر به نام رمضان شد. رمضان در سن ۷-۸ سالگی درگذشت. ماهسلطان (متولد ۱۲۸۲) همسر قربان جاننثاری، خانجی (خانم بیبی) همسر جهانگیر طوسی (مادر جهانسوز)، خدیجهسلطان همسر حاج علیاکبر طوسی و قمرسلطان همسر حاج حیدر جاننثاری میشوند. خانجی پس از تولد جهانسوز از دنیا میرود و این کودک نزد پدربزرگش آحبیب بزرگ میشود.
حاج علیاکبر کوشکستانی پس از مرگ همسر اول در سن ۶۵ تا ۷۰ سالگی، با خانمی به نام ثریا اهل روستای کُند – که به بیبی کُندی مشهور شد – ازدواج میکند. بیبی کندی ۱۶ بچه به دنیا میآورد که تنها ۶ نفرشان ماندگار شدند و بقیه از دنیا رفتند. این ۶ فرزند، ۴ پسر به نامهای عیدیمحمد، ولیمحمد، اسماعیل، علی و ۲ دختر به نامهای طلعت (متولد ۱۳۱۱) همسر حاج علیمیرزا اثباتی و حوری همسر حاج یزدان کوشکستانی هستند.
حاج علیاکبر پس از ازدواج با بیبی کندی با خانم ملون اهل روستای نیکنامده ازدواج میکند. به این ترتیب حاج جده هم زمان دارای دو زن عقدی است که به دلیل ناسازگاری با همسر جدید این ازدواج به جدایی منتهی شد.
در آمدوشدی که حاج جده در تهران با رحمتاله پلویی (رحمت بانکی) داشته است با خواهر او به نام طوبی (دختر قاسم) آشنا شده و با وی ازدواج میکند. در حدود ۶ سال ازدواج طوبی، وی صاحب ۵-۶ فرزند میشود که دو تن به نامهای اصغر و اقدس باقی مانده و دیگران از دنیا میروند. اقدس با ذبیحاله پلویی ازدواج میکند.
۱-۳-۲- عیدیمحمد
عیدیمحمد پسر ارشد حاج جده با صنمبر کوشکستانی فرزند آحسن نوه عموی خود ازدواج میکند. حاصل این ازدواج … دختر به نامهای ناهید و … و دو پسر به نامهای پرویز و … است.
۱-۳-۳- ولیمحمد
ولیمحمد با خانم کوشکستانی اهل محله روبار ازدواج میکند و سعید و … پسران و …دختران ایشان هستند. ولیمحمد با راهاندازی نخستین چایخانه یا سفرهخانه در دشتاها فردی آشنا برای مردم روستا است. سعید سال گذشته از دنیا رفت.
۱-۳-۴- اسماعیل
سومین فرزند حاج جده و مشهورترین آنها مرحوم اسماعیل بود. دلیل شهرت ایشان اغلب به واسطه سالهایی بود که ایشان راننده مینیبوس عمومی روستا بود. این مینیبوس تقریبا در تمام روزهای سال بین محله پاده روستا و میدان سرآسیاب تهران در آمدوشد بود. اسماعیل با فاطمه کوشکستانی دختر نجفقلی نوه عموی خود ازدواج کرد و یک پسر و دو دختر حاصل این ازدواج بود.
۱-۳-۵- اصغر
آقای اصغر کوشکستانی با خانم پروین قربانینژاد ازدواج میکند و حاصل این ازدواج سه فرزند به نامهای سمیرا، میثم و سحر است. آقای اصغر کوشکستانی در دوره چهارم عضو شورای اسلامی روستا بود. مهندس سمیرا کوشکستانی دختر بزرگ ایشان جزو افراد و شرکتی است که با موضوع سیستم کاشت حلزون شنوایی در کودکان ناشنوا فعالیت دارند و اختراعی نیز در این موضوع به ثبت رساندهاند.
۱-۳-۶- علی
علی کوچکترین پسر حاج جده نیز مانند برادر بزرگش اسماعیل سالهای زیادی راننده مینیبوس روستاست و هم اکنون نیز به این کار مشغول است. او با کبری زمزدی ازدواج کرد و …. حاصل این ازدواج است.
۱-۴- علیمیرزا
علیمیرزا پسر چهارم کربلایی حسن بود که با مشهدی اوسط دوقلو متولد شدند. وی مشهور به مشمیرزا بود. همسر مشمیرزا بگمخانم دختر مرحوم کربلایی اماناله از طایفه پلویی بود.
مشمیرزا صاحب ۷ پسر و ۲ دختر شد. جالب است بدانیم هر ۷ پسر در نامشان پسوند الله دارد: حجتاله، عطااله، آیتاله، سیفاله، صفوتاله، عزیزاله و اسداله. صفوتاله در کودکی در گذشت. دختران نیز به نامهای خانم (همسر جهانگیر طوسی) و سکینه (همسر حاج حسین پلویی) هستند.
مش میرزا یک روز که در باغهای آبک داشت با دازگ کار میکرد، دازگ در رفت و خورد به عروسگ زانوش. پای وی دیگر خوب نشد و در اثر این مشکل نمیتوانست پایش را جمع کند و در راه رفتن میلنگید. خانم کوشکستانی دخترشان برایم نقل کرد:
“بابام زانوش که از کار افتاد کارگر و نوکر گرفت تا کارهایش را بکنند. تا اینکه حجت به ثمر رسید. او لب پشت بام به کوه سووگ نگاه میکرد و میگفت میخواهم ببینم این حجت اینقدر گندم قرمز از سنگ سووگ میآره که آرد کنم شکم شماها را سیر کنم یا خیر! “
شایان ذکر آن سالها مصادف با قحطی سختی بود که بسیاری از مردم روستا و از جمله خانواده پرجمعیت مشمیرزا را زمینگیر کرده بود. اما همانطور که در بالا اشاره شد طولی نکشید که مشارکت مشمیرزا و برادران در چاروداری سبب بهبود سریع وضع اقتصادی آنان شد. بجز چاربداری مش میرزا بیشتر به دامداری مشغول بود و تعداد گوسفندان وی گاهی به ۳۰۰ راس میرسید. به زودی خانوادهای که برای مشتی گندم سیاه چشم به اشهمرغ داشت، شاهد روزهایی بودند که هر صبح ۲ تشت نان میپختند و ۳۳ نفر دور سفره مینشستند.
۱-۴-۱ حجتاله
حجتاله نخستین یادگار مشمیرزا اکنون یگانه مردی است که تاریخ ۱۰۰ ساله روستا را در خود ذخیره دارد. این پیر کهنسال مسنترین فرد روستاست و با توجه به اینکه متولد ۱۲۹۸ است در مرز ۱۰۰ سالگی است. پیرمردی است که از سالیان کودکی به خاطر دارم فردی باوقار بود. گرچه این روزها چشمانش کم سو و گوشهایش سنگین و زبانش به خوبی از وی فرمان نمیبرد اما هنوز به خوبی با گویش برگیجانی سخن میگوید و من که شیفتهی این گویش بودم ساعتی در خدمتش بودم.
پس از گفتگو با ایشان به نظرم رسید که این تبارنامه را تدوین کنم و به این ترتیب بخش عمدهای از این تبارنامه را مدیون ایشان هستم.
حجت مشمیرزا ۲۰ سال خدمت کرد. او در دوران سربازی ( در بخش توپخانه) با افراد دیگری مانند علی کلجعفر، و ذبیحاله مشخیراله (که گروهبان ۳ بودند)، رضاعلی کلمنزکی، و آمحمد شاهانی(که پیادهنظام بودند) همزمان بود اما اینطور نبود که آنها هم ۲۰ سال خدمت کرده باشند.
حاج حجت در مدت ۲۰ سال خدمت خود که مصادف با تحولات سیاسی مهمی در دوران رضا شاه بود، شاهد حوادث متعددی از جمله حمله روس و اشغال تهران و حضور آنها در دوشانتپه و باغشاه بود. او شاهد ورود قوای انگلستان از اهواز به داخل کشور از هوا و زمین بود. میگوید هر چه با ضدهوایی به سمت هواپیماها شلیک میکردیم به آنها برخورد نمیکرد. بعدا گفتند گلولهها مشقی بود.
پس از ۲۰ روز جنگ و ورود نیروهای اشغالگر به اهواز به سمت تهران بازگشتند. بعد میشنوند رضاشاه را گرفتهاند. چند روز بعد میبیند رضاشاه را سوار ماشین کرده و با ۵۰ ماشینسیکلت اسکورت کرده میبرند.
او فرار کرده به برگجهان میرود و بعد از ۵ روز به پادگان باغشاه برمیگردد. فرمانده قرار بود او را شلاق بزند و امروز و فردا کرد. در نهایت چون او را سربازی لایق میدانست ۵ روز غیبت را بخشید.
حجت میگوید در دوران سربازی با سربازی از یک خانواده ثروتمند به نام یزدانپرست دوست بود. او از پدرش سالی ۹۰۰ تومان پول توجیبی میگرفت. برای مقایسه ارزش زیاد این پول حاج حجت میگوید ۱۵ سال بعد از آن، ما نصف اندار را به قیمت ۳۰۰۰ تومان خریدیم. در زمانی که اهواز بودند یزدان پرست به یک قایق دو سناری داد و ما را برد آن سوی شط. در آن سوی شط به منزل عمویش رفتیم. خانهای بزرگ داشت که در و دیوارش نقش و نگار داشت. بسیار مفصل از ما پذیرایی کردند. وقتی به تهران برگشتیم او خیلی اصرار کرد که به برگجهان بیاید. من طفره رفتم چون دوست نداشتم وضع ما را در برگجهان ببیند.
حجت اله با خانم ایران مقدس فرزند کربلایی رحمت ازدواج میکند و سه پسر به نامهای رضا، حسین و قاسم و ۵ دختر به نامهای پروین، نرگس، ناهید، طاهره و فاطمه حاصل این ازدواج است. پروین با عبداله جاننثاری فرزند غلام، نرگس با کاظم نجفزاده، ناهید با محمدجاننثاری فرزند حسن، طاهره با محسن طوسی فرزند جهانگیر و فاطمه با علی کوشکستانی فرزند اسماعیل ازدواج کردهاند.
۱-۴-۲- عطااله
عطااله دومین فرزند مش میرزاست. او نیز همچون برادران خود به دامداری و باغداری مشغول بود. وی با صغرا جاننثاری فرزند شعبان ازدواج میکند. آنها صاحب ۶ فرزند میشوند. نعمتاله، منور، نصرتاله، محسن، تقی و زهرا میشود. نعمتاله در جوانی درگذشت. نصرتاله با کبرا طوسی فرزند ایوب ازدواج میکند. محسن با لیدا فرزند پرویز طوسی و زهرا با علی جاننثاری فرزند ابراهیم ازدواج میکنند.
۱-۴-۳- آیتاله
وی با مولوک کوشکستانی فرزند علیمحمود نوه عموی خود ازدواج میکند و صاحب ۵ فرزند میشود:
علیمیرزا، علیرضا که با حلیمه فرزند استاداحمد مقدس ازدواج میکند، محمدآقا که با مریم دخترعمویش ازدواج میکند، عباس که با طیبه پلویی فرزند اسداله ازدواج میکند و عصمت که با علیرضا پلویی فرزند یعقوب ازدواج میکند.
۱-۴-۴- سیفاله
وی با خانم پلویی فرزند ایوب ازدواج میکند و مرتضی، مصطفی و زهرا (بمانی) فرزندان آنان است. همسر مرتضی اهل برگجهان نیست. وی در نبش ایستگاه پاده بنگاه معاملات املاک دارد. مصطفی با دختر خالهی خود پوران(فاطمه) کوشکستانی فرزند احمد ازدواج میکند.
۱-۴-۵- عزیزاله
وی با عشرت کوشکستانی فرزند علیمحمود نوه عموی خود ازدواج میکند و اشرف، مریم، اعظم، محمدرضا، غلامرضا، و معصومه حاصل این ازدواج است. اشرف با مجتبی پلویی فرزند اباصلت، مریم با پسر عموی خود محمدآقا فرزند آیتاله، معصومه با ابوالفضل مقدس ازدواج میکنند.
۱-۴-۶- اسداله
وی با مولوک جاننثاری دختر حاج قربان ازدواج میکند و پس از مرگ وی با خانم عذرا طاهریان ازدواج میکند. کبرا، صغرا، مریم، فاطمه، نصراله و محمد فرزندان اسداله هستند. نصراله در کودکی درگذشت.
۱-۵ علیآقا
مشهدی علیآقا معروف به مشدآقا با مشمیرزا دوقلو بودند. مشدآقا با خانم تاج طوسی فرزند عبدالرحیم ازدواج میکند و دارای دو پسر و سه دختر شدند: آقایان یزدان، مصطفیقلی، و خانمها عصمت، زینت، و عفت. وی در سال ۱۳۳۸ درگذشت. عصمت با غلامحسن پلویی، و عفت با پرویز جاننثاری ازدواج کردند.
مشهدی آقا هم به کار گلهداری و هم زراعت و باغداری مشغول بود. مشدآقا به سفرهداری در پاده مشهور بود و افرادی را که برای کارهای مختلف مانند پارچه فروشی و مسگری و نظایر آنها به روستای برگجهان آمده و در مرکز اصلی روستا – که ایستگاه پاده بود- مستقر میشدند، به منزل خود برده و جا و خوراک میداد. گفته میشود برخی از زمینهای مشدآقا بابت همین هزینهها فروخته شد.
یک اتفاق جالب برای مشدآقا به مثلی مهم در روستا تبدیل شد و نام او را برای همیشه در تاریخ روستا ثبت کرد:
مشدآقا چوبدست آلبالویی برای خود مهیا میکند. اما چوبدست وی چون با وسیلهای به نام دازگ (وسیلهای مانند ساتور) قطع شده بود در محل قطع شدگی سطحی مورب و ناصاف داشت. مشدآقا قصد داشت با یک ضربه محکم توسط دازگ، محل برش را صاف کند. اما اصولا دازگ وسیله مناسبی برای این کار نیست. وی مشدآقا هر بار که این کار را میکرد، نه تنها لبه و محل برش صاف نمیشد، بلکه قطعهای از طول چوبدستی بریده و از آن جدا میشد.
مشدآقا که تصمیم داشت به چوبدستی صاف دست یابد، پیاپی برید و هر بار هم محل برش کج درآمد. تا اینکه او متوجه شد چوب باقیمانده به قدری کوتاه شده است که دیگر به درد چوبدستی نمیخورد! و آن را دور انداخت.
مثل چوبدست مشدآقا وقتی کاربرد دارد که فردی با وسیلهای نامناسب یا به دلیل نابلدی کار، اقدام به درست کردن وسیلهای یا ترمیم چیزی کند. دیگران که شاهد این اقدام هستند و متوجه هستند این وسیله و ابزار نامناسب است یا این فرد تجربه و کاربلدی لازم را ندارد، احتمال میدهند نه تنها وی نمیتواند آن چیز را ترمیم یا درست کند بلکه همان چیزی را هم که داشته است از دست داده و آن را تباه میکند. در این وضعیت به او میگویند مراقب باش “چوبدست مشدآقا” نشود!
۱-۵-۱- یزدان
مرحوم حاج یزدان پسر بزرگ مشهدی علیآقا با خانم فاطمه کلهر ازدواج میکند. خانم کلهر که برای نجات جان کودکان گرفتار در آبانبار منزلشان به درون آبانبار رفت در سال ۱۳۵۲ درگذشت و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. ماجرای فداکاری خانم کلهر و نجات دخترشان مهری خانم و واقعه غم انگیز درگذشت پسر همسایه آنان در روزنامه منتشر شد. مرحوم یزدان پس از آن با حوریخانم دختر عموی خویش ازدواج میکند. از حاج یزدان چهار پسر (غلامعلی، عباس، داود، هادی) و چهار دختر به نامهای محترم، مهری و مولوک و … یادگار ماند. حاج یزدان در سال ۱۳۹۰ درگذشت و در روستای برگجهان به خاک سپرده شد.
۱-۵-۲-مصطفیقلی
آقای مصطفیقلی پسر دیگر مشهدی آقا با خانم کوشکستانی دختر عیسیخان ازدواج میکند. او از جوانی به تهران آمده و ابتدا شاگرد اتوشویی پسر حاج عزیز میشود و سپس خودش مغازهای برپا میکند. چندین سال بعد او مغازه اتوشوییاش را به مغازه خواروبار فروشی تبدیل کرد. وی دو سال پیش درگذشت.
علی، حسین، سعید، مهناز و شهناز فرزندان وی هستند. علی با زینت پلویی فرزند حاج حسین ازدواج کرد.
۱-۶ علی اوسط
وی با فاطمه مقدس فرزند احمدعلی ازدواج کرد. آحسن و خیراله و حبیباله و کبرا فرزندان آنان هستند. کبرا با عباسعلی اثباتی (فرزند آحسنعلی) ازدواج کرد. مشهدی اوسط در حدود سال ۱۳۰۵ درگذشت.
خیراله برای من نقل کرد که پدرت (حاج حبیباله لبافی) در منازل اغلب افراد برگجون کار نجاری کرده و آنها را از نزدیک میشناخت. او برای من (خیراله) تعریف کرد که در تمام خانهها وقتی فرزندان خانه مادرشان را برای کاری صدا میکردند، مادران در پاسخ میگفتند چیه؟ چه کار داری؟ و … ولی مادر شما تنها فردی بود که در پاسخ فرزندان میگفت: جانم، چیه نَنَه جان؟
۱-۶-۱- آقاحسن
آقاحسن معروف به آحسن مشداوسط با سلطنت طوسی فرزند آعیسی ازدواج کرد. حسین، محمد، محمود، احمد و کمال پسران و صنمبر، صنوبر و فاطمه دختران آنان هستند. صنمبر با عیدی کوشکستانی، صنوبر با رضا لواسانی، و فاطمه با رضا لبافی ازدواج کردند. حسین با معصومه طوسی ازدواج کرد. وی طبع شعر داشته و برخی از اشعارش درباره برگجهان در تلگرام برگجهان منتشر شده است. محمد با مهناز مقدس، محمود با زهرا کوشکستانی ازدواج کردند. کمال پسر کوچک آقا حسن در دوران خدمت وظیفه در جنگ ایران و عراق شهید شد.
۱-۶-۲- حبیباله
حبیباله ۲۱ ساله بود و قرار بود با نامزدش که طلعت دخترعمویش بود ازدواج کند اما در اثر پارگی آپاندیس از دنیا رفت. خیراله برادرش نقل میکند که او گوسفنددار و چارودار بود و در زیادهباد و اندار گلهداری میکرد. یک روز که مشک بزرگ شیری را بلند کرد تا بر دوش قاطر بگذارد احساس درد شدیدی در ناحیه شکم کرد. دو شبانه روز در زیادهباد از درد به خود میپیچید. پس از آن به آبادی آمد و باز به امید اینکه خوب خواهد شد به بیمارستان نرفتند. دو روز هم در آبادی متحمل درد شد تا اینکه تصمیم گرفتند او به بیمارستان ببرند.
حالِ او هنوز تا حدی خوب بود که خودش سوار چاروا شد و همراه برادرش آحسن روانهی تلو شدند. شب در منزل رحمان تلویی در تلو خوابیدند تا صبح با کامیونهای زغالسنگ شمشک به تهران بروند. او صبح قرار شد همراه حجت پسر رحمان و برادرش لب جاده بروند. باز خودش سوار خر شد اما چند قدمی هنوز نرفته بودند که از روی خر کج شد و برادرش او را به آرامی روی زمین منتقل کرد. و بدین سان حبیباله از دنیا رفت.
۱-۶-۳- خیراله
خیراله متولد ۱۳۱۹ است و حدودا ۱۴ ساله بود که پدرش از دنیا رفت. او با صغرا لبافی فرزند علیاکبر ازدواج کرد. چهار فرزند به نامهای مهدی، ملیحه، وجیهه، و مهرداد فرزندان آنها هستند. ملیحه جزو معلمان نمونه کشور هستند. مهرداد نخستین دهیار برگجهان بود.
نام خیراله در شناسنامهاش حبیباله است که موضوع اتفاق جالبی است. زمانی که خیراله نوزاد بود، مادرش به همراه برادر بزرگ خیراله برای گرفتن شناسنامه برای خیراله به ثبت احوال میروند. مامور سجل احوال از مادر خیراله میپرسد اسم پسرت چیست؟ مادر خیراله گمان میکند اسم همراه او را میپرسد و میگوید حبیباله. وقتی آنها شناسنامه را میگیرند بعدا متوجه میشوند نام حبیباله به عنوان نام فرزند نوزادشان ثبت شده است و بدین سان نام خیراله هم مانند برادرش در شناسنامه حبیباله شد. اتفاق نادری که دو برادر به یک نام در ثبت احوال هستند.
۱-۷علیبابا
آخرین فرزند کربلایی حسن با زهراخاتون اثباتی فرزند علیاکبر روحالامین ازدواج میکند. علیبابا به واسطه دامداری و چاروداری ثروت زیادی اندوخت و زمینهای حاصلخیزی را خریداری کرد. در میان طایفه کوشکستانی و اهالی پاده افراد قوی و شجاع و چوببهدست زیاد بود و یکی از افراد معروف در این زمینه حاج علیبابا بود که در منازعات طایفگی یا بین روستاها از مهرههای مهم محسوب میشد.
علیبابا صاحب ۸ فرزند شد. ابراهیم، رضاعلی، عباس ، محمدآقا، علی، طوبی، توران، و صغرا. عباس نیز زمانی که نامزد داشت در گذشت و نامزد او بعدا با احمد مقدس ازدواج کرد. محمدآقا معروف به مقا که به بیماری خاصی (احتمالا پارکینسون) مبتلا بود و در سنین جوانی درگذشت. طوبی با جعفر از اهالی افجه و توران با نصرتاله کوشکستانی ازدواج کردند.
۱-۷-۱ ابراهیم
وی با ربابه کوشکستانی فرزند الهقلی ازدواج میکند و عباس، علی، مهدی، فاطمه و منصوره فرزندان آنان است.
۱-۷-۲ رضاعلی
رضاعلی در کارخانه گچ لواسان مشغول به کار بود و در برگجهان ساکن بود و روزانه بین برگجهان و محل کار در آمد و رفت بود. وی با کبرا اثباتی فرزند حسین ازدواج میکند. ۷ فرزند به نامهای فاطمه، مولوک، زری(زهرا)، اکرم، طاهره، رضا و امیر حاصل این ازدواج است. مولوک با محسن محسنیان و اکرم با جواد جاننثاری فرزند مصطفی و طاهره با داود مقدس ازدواج کردند.
رضا
وی با فرزند بانو کوشکستانی (فرزند حبیب) ازدواج میکند و شهاب و شقایق فرزندان آنها هستند.
امیر
وی با دختر عموی خود مینا کوشکستانی فرزند علی ازدواج میکند و مهدیس و مهدیه فرزندان آنها هستند.
۱-۷-۳-علی
علی با مریم اثباتی فرزند غلامعلی(حاجی) ازدواج میکند. منصوره، مبینا و حسین فرزندان آنان هستند. حسین با فرزند مجتبی اثباتی فرزند صفرعلی ازدواج میکند.
درود بر شما و دست مریزاد. مقاله فوق که دنباله سلسله تبارشناسی طوایف است نشان از انرژی و پشت کار جنابعالی می باشد. پیشنهاد میکنم تا جزوه ای تحت عنوان کتابنامه خلقیات و تبارشناسی طوایف و بطور مستقل برای هر طایفه تهیه گردد. در ضمن فهرست این کتابنامه میتواند شامل، خلقیات طایفه، چهره های مطرح طایفه و تبارشناسی طایفه باشد.
خیل عالی است.
زحمت زیادی کشیده شده است.
دست مریزاد.
با درود و خسته نباشى به شما و سایرین براى شناسایى این عزیزان و آشنایى با خلفیات و نقش فردى و ترکیب و پیوند خانوادگى با سایر اهالى،
آرزوى قلبى براى پیشرفت این خانواده بزرگ در کنار سایرین در نگهدارى این گهواره درخشان براى ما بلگجونى ها را دارم.
باسلام و عرض تشکر از زحمت جناب عالی لازم به ذکر است در بخش فرزندان مش محمود اسم یکی از دختران آن مرحوم بنام مولود را نام نبرده اید که همسری نداشت و در سن حدودا سی سال فوت نموده اند
سلام، خدا قوت
چه جالب، ماها که از نسل های بعدی هستیم خیلیارو نمی شناسیم،
اینجوری روابط مشخص میشه،
همه ی عکسها به نظر آشنان، یا تهران اطراف نبرد و سرآسیاب و بروجردی دیده شدن، یا برگجون تو راه باغها و تکیه و … ???
ازدواج با لبافی ها در ایشان کم بوده ?
خیلی هم خوب.
خیل عالی است.
زحمت زیادی کشیده شده است.
دست مریزاد.خدا گذشتگان این جمع را ببخشد وبیامرزد.