علیاکبر لبافی، شهریور ۹۶
دربخش قبل بیان شد استاد ابراهیم نیای خاندان لبافی یا بخشی از این طایفه دارای سه پسر به نامهای علیمدد، کرمعلی و رفیع بود.
در بخش قبل شجرهنامه زیرشاخه علیمدد ارایه شد. اکنون ادامهی شجرهنامه طایفه لبافی را بیان میکنیم.
۲-خانواده کرمعلی
کرمعلی فرزند استاد ابراهیم (ابراهیم پینهدوز) است. او دستکم دارای دو فرزند به نامهای زهرا و حاج محمد بود. زهرا با نوه عموی خود کربلایی حسینعلی(که شرح آن در بخش نخست بیان شد)، و حاج محمد نیز با نوه عموی خود به نام زهراخاتون (خواهر کربلایی حسینعلی) ازدواج میکند (به اصطلاح هاداهاگیر کُردند!).
حاج محمد بلگیجانی
حاج محمد در محله ده مشاء پایین میزیست. تا حدود ۵۰ سال قبل به طور اختصاصی تمام ورثهی مرحوم حاج محمد لبافی در این محله سکونت داشتهاند. به نظر میرسد این محدوده را پدر حاج محمد از طایفه پلویی در چند نوبت خریده باشد. حاج محمد در ۳ اسفند ۱۳۰۹ از دنیا رفت و در ایوان امامزاده اسماعیل به خاک سپرده شد. سنگ قبر او قدیمیترین سنگ قبر امامزاده است.
حاج محمد و زهراخاتون صاحب پنج پسر و دو دختر شدند. پسرها به ترتیب به نامهای خیراله، حبیباله، محمدحسن، نوراله، و علیمحمد و دخترها به نام هاجر و زبیده بودند. هاجر با مشسلمان لبافی (از شاخه حسینعلی) و زبیده با حاج احمد پلویی فرزند اماناله ازدواج میکند. هاجر قبل از حاج محمد از دنیا میرود و شوهرش سلمان با دختر دیگری اهل نیکنامده ازدواج میکند.
چنانکه در بخش نخست مقاله ملاحظه شد و در این بخش هم خواهید دید، طایفه لبافی از خانوادهها و افراد متعددی تشکیل شده که خانواده حاج محمد تنها جزء کوچکی از آنهاست. با این وجود سالیان زیادی فرزندان حاج محمد برخلاف سایر خانوادههای برگجهانی در روستا ماندند و به شهر مهاجرت نکردند و علاوه بر آن زمین و املاک خود را در روستا حفظ کردند. علاوه بر اینها فرزندان حاج محمد در مناسبات روستا و روابط مردم حضور پر رنگتری داشتند و به این دلایل تصور روستاییان از طایفه لبافی بیشتر معطوف به خاندان حاج محمد بوده است و این خانواده را اساس طایفه لبافی تصور میکردند که تصوری کاملا اشتباه است.
حاج محمد فردی مذهبی و مردمدار بود و گفته میشود در محله دهمشا یک اتاق مخصوص مهمان داشت که همواره در آن برای پذیرایی مهمان باز بود(به اصطلاح درِخُنَهواز بود). در گذشته رسم بود که در جشنها و آیینهای مهم و خاص در هر روستا از افراد سرشناس روستاهای مجاور هم دعوت بهعمل میآوردند. حاج محمد در زمان خود چنین چهرهای در منطقه لواسانات بود و به همین واسطه او را روستاییان دیگر میشناختند و از وی دعوت میکردند و برعکس افراد سرشناس روستاهای اطراف در زمان دعوت شدن به برگجهان اغلب شب را خانهی او به صبح میرساندند.
حاج محمد املاک زیادی در روستا داشت که دو قطعه از زمینهای او یکی در بالابا و دیگری در شیرون مرغوب و با ارزش بود. وی زمین بالابا دو بخش زیر راه و بالای راه داشت. بخشی از عواید یک بخش آن توسط پدر حاج محمد و بخش دیگر توسط خود او وقف گردید و لذا این زمین بزرگ و مرغوب به بالابای وقفی مشهور شد.
درباره علت فروش زمین شیرون توسط حاج محمد روایات متعددی هست. افرادی دلیل فروش را هزینههای مهمانداریِ وی بیان میکنند اما دلیل اصلی چیز دیگری بود که در گذشته به عمد و برای جلوگیری از اختلافات کهنه بیان نمیشد.
گفته میشود در گذشته باید طوایف مختلف متناسب با جمعیت خود هر یک سرباز یا سربازانی را به نظام وظیفه معرفی میکردند. طوایف محله شاهان با حمایت میرزا حبیب خود را شاهنشین معرفی کرده و از اعزام سرباز خودداری میکردند. مدتها ثروت و نفوذ میرزاحبیب مانع از پیگیری موضوع شده بود تا اینکه حاج محمد برای این کار وکیل گرفته و هزینههای پیگیری موضوع و دستمزد وکیل را برعهده میگیرد. حاج محمد که با کمبود پول نقد مواجه شده بود از غلامعلی علیمردانی وجه نقد قرض میکند. در آن زمان برای بازپرداخت وجوه قرض گرفته شده زمینی را وجهالضمان قرار داده تا چنانچه فرد مقروض نتواند اصل مال و سود آن را پرداخت کند، متناسب با مبلغ مذکور زمین را تملک کند. در آن موضوع البته حاج محمد موفق شده و مقرر شد از همه طوایف برگجهان مشمولان وظیفه به سربازی اعزام شوند اما حاج محمد نتوانست وجوه قرضی را به غلامعلی پرداخت کند و زمین شیرون را به وی میدهد.
در شرایطی که محمدخان فرزند میرزا حبیب فردی خیرخواه و محبوب روستاییان بود و با فرزندان حاج محمد به ویژه حاج نوراله دوستی نزدیکی داشت بدیهی بود بر این موضوع که نقل شد، تا کنون سرپوش نهاده شود.
۱-۲-شاخه مشخیراله از خانواده کرمعلی
مشخیراله پسر ارشد حاج محمد با آسیهخاتون لبافی فرزند زمان ازدواج کرده صاحب دو فرزند پسر به نامهای ذبیحاله و اسماعیل و سه دختر به نامهای سکینه و سارهخاتون و رقیه میشود. سکینه با محمدعلی اثباتی فرزند کربلایی علیاصغر و سارهخاتون با حاج باقر سیفمحمدی فرزند قنبرپلویی و رقیه با علیمحمود اثباتی ازدواج میکنند.
مشخیراله نیز به واسطه درایت و مردمداری در بین اهالی روستا و به ویژه طایفه لبافی از احترام ویژهای برخوردار بود. اگرچه نامداری وی به پای پدرش نمیرسید ولی با وجود آنکه خیلی زود از دنیا رفت ولی در همان مدت توانست تا حدودی جای خالی پدر را پر کند. فرزندان او نیز تقریبا از همین احترام در میان خانواده لبافی برخوردار بودند. وی عمر زیادی نداشت. پس از درگذشت او را در ابن بابویه به خاک سپردند.
- ذبیحاله: با حوا دختر غضنفر لبافی (از شاخه حسینعلی) ازدواج میکند و صاحب ۵ پسر به نامهای داود، حسین، احمد، محمود، محمد و ۴ دختر به نامهای کبرا، مریم، فاطمه و زهرا میشود. ذبیحاله به استخدام دانشگاه تهران درآمد. وی مدرس قرآن بود و با تشکیل هیات خانوادگی علاوه بر آموزش قرآن به کودکان و ترویج قرآنخوانی در بین خانوادههای لبافی، به مشکلات آنان نیز در این هیات یا شرکت رسیدگی میشد.
- اسماعیل: با عفت دختر محمدربیع اثباتی فرزند شیخ محمد ازدواج میکند و صاحب یک پسر به نام مسعود و چهار دختر به نامهای فاطمه، نیره، طاهره و شهناز میشود. اسماعیل کارمند بانک ملی بود. برای آشنایی بیشتر با وی، به متن مصاحبه با ایشان که در بخش چهرهها منتشر شده رجوع کنید.
۲-۲-شاخه حاج حبیباله از خانواده کرمعلی
حبیباله ابتدا با فاطمهسلطان پلویی دختر خلیل ازدواج میکند. شهربانو، صفتاله، مریم بانو و مرضیه فرزندان آنان بودند. پس از مرگ فاطمهسلطان حبیباله دو بار دیگر ازدواج میکند که فرزندی از این ازدواجهای کوتاه نداشت. ازدواج آخر حبیباله با خانم رقیه پلویی دختر عزیزاله بود و از وی صاحب ۷ پسر به نامهای عباس، رجب، ابراهیم، روحاله، قاسم، عبداله و علیاکبر و دو دختر به نامهای عذرا و نرگس شد. نرگس در کودکی درگذشت. برای اطلاع بیشتر از شرح زندگی حاج حبیباله به مقاله نجاری در بخش کار و پیشه یا مقاله حاج حبیباله در بخش برگجونیها مراجعه کنید.
فرزندان حاج حبیباله به ترتیب عبارتند از:
- شهربانو با محمدرضی لبافی فرزند رحمتاله ازدواج کرد.
- صفتاله با خانم فاطمهسلطان لبافی دختر سلمان ازدواج کرد و صاحب چهار دختر به نامهای سلطان، صغرا، معصومه و طاهره و یک پسر به نام کاظم شد. کاظم سه پسر و یک دختر دارد.
- مریمبانو با مسیب لبافی فرزند رحمتاله ازدواج کرد.
- مرضیه پس از درگذشت شهربانو با شوهرخواهرش محمدرضی لبافی ازدواج کرد.
- عباس با ناهید لبافی دختر عموی خود (فرزند نوراله) ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نامهای حسن و حسین و یک دختر به نام مریم شد.
- روح اله با نزهت دختر خاله خود (فرزند عنایت اله) ازدواج کرد و صاحب چهار فرزند به نامهای محمد، مجتبی، زهرا و سارا شد.
همسران بقیه فرزندان حبیباله برگجهانی نیستند. تعداد فرزندان این افراد به این شرح است: رجب چهار فرزند (سعید و محبوبه و مهدی و هادی)، ابراهیم سه فرزند (علیرضا و فاطمه و لیلا)، قاسم چهار فرزند (علی و ندا و نسرین و مسعود) ، عبداله سه فرزند (شبنم و مهسا و هدیه)، علیاکبر دو فرزند (سهیل و سروش). عذرا با علیرضا لاری اهل افجه ازدواج میکند. نرگس در چهارسالگی در اثر سقوط از پشت بام از دنیا رفت.
۳-۲-شاخه حاج حسن از خانواده کرمعلی
محمدحسن مشهورترین فرزند حاج محمد است. زیرا او علاوه بر حرفهاش که نجاری دورهگرد در روستاهای اطراف بود(ده به دیار)، سالیان بسیار طولانی رییس انجمن عمرانی ده بود.
حاج حسن با صدیقهخاتون طوسی دختر مشهدی عبداله ازدواج کرده و از وی صاحب چهار فرزند میشود. دو پسر به نامهای غلام و سیفاله و دو دختر به نامهای اقدس و مولود.
- غلام با دختر عموی خود خاور لبافی (فرزند نوراله) ازدواج میکند و صاحب دو پسر به نامهای مجتبی و مجید و سه دختر به نام طاهره، طیبه و فهیمه میشود.
- سیفاله با توران لبافی دختر حجتاله ازدواج میکند و صاحب یک پسر به نام سعید و سه دختر به نام اکرم، اعظم و مهشید میشود. سعید تاجر موفق فرش در سنگانپور است.
- اقدس با عبدالمحمد لبافی فرزند علیمحمد ازدواج میکند.
- مولود با حسین آوکی اهل افجه ازدواج میکند.
حاج حسن همچنین با خانم مولود جاننثاری دختر حاج قربان ازدواج میکند. حاصل این ازدواج، تولد دو پسر به نامهای محسن و محمود و سه دختر به نامهای محترم، مریم و زهرا بود.
- محسن دارای دو پسر به نامهای علی و محمد و یک دختر به نام زینب میشود.
- محمود دارای دو پسر به نامهای رضا و حسین و یک دختر به نام مهناز میشود.
- محترم با قدرتاله چلندری اهل انباج، مریم با عزیزاله زمردی اهل انباج و زهرا با حسین کریمی ازدواج میکنند.
برای اطلاع بیشتر از شرح زندگی حاج حسن به مقاله نجاری در بخش کار و پیشه یا مقاله حاج حسن در بخش برگجونیها مراجعه کنید.
۴-۲-شاخه مش علیمحمد از خانواده کرمعلی
علیمحمد با فاطمهخاتون پلویی دختر اماناله ازدواج میکند و صاحب سه پسر به نامهای ولیمحمد، عبدالمحمد و علیرضا و چهار دختر به نامهای هاجرخاتون، لیلا، امالبنین و امهانی میشود. هاجرخاتون با سید نورالدین محسنیان(فرزند آسدمصطفی)، لیلا با یعقوب پلویی(فرزند میرزاعلی)، امالبنین با علی پلویی(فرزند شعبان)، و امهانی با قربانعلی مقدس(فرزند نصراله) ازدواج میکنند.
علیمحمد هیچگاه از برگجهان به تهران برای سکونت مهاجرت نکرد و دوران عمر نسبتا کوتاه خود را در برگجهان سپری کرد. وی فردی ساده و شوخطبع بود و اغلب به دلیل داشتن زمینهایی مانند میانرود و شیرون دور از روستا بود. گفته میشود روزی که وی از دست همسر ۹ سالهاش دلگیر بود، او را روی تاقچه اتاق نشانده و از خانه میرود و همسر او مدتها آنجا بود تا جاریهایش متوجه شدند و او را از تاقچه پایین آوردند.
علیمحمد طبعی روان داشت و اشعاری سروده بود که ورد زبان خود و سایر روستاییان بود. اغلب اشعار او در هجو افرادی بود که وی با آنان اختلاف داشت. متاسفانه این اشعار به دلیل بیسوادی علیمحمد ثبت نشده و از خاطر مردم نیز محو شدهاند. شاید دلیل تکرار نشدن و فراموش شدن این اشعار همان موضوع هجو بودنشان بوده است، چرا که مردم به احترام مخاطبان این اشعار را تکرار نکردند. یک بیت از این اشعار را که من در خاطر دارم و با عرض پوزش آن هم هجو است صرفا جهت ثبت نمونهی اشعار هجو علیمحمد بیان میکنم:
جاهانگیر نوهی باشییه / سیبیل چپش شاشییه
علیمحمد اشعار غیر هجو هم داشت. گفته میشود برای نامگذاری آخرین فرزندانشان بین او و همسرش اختلاف بود. او دوست داشت نام پسرش حمزه باشد در حالی که مادرش نام رضا را میپسندید. اگرچه در نهایت رای مادر به کرسی نشست، ولی علیمحمد همواره این موضوع را نپذیرفته و در دوران کودکی وی را دستکم در اشعارش حمزه مینامید:
حمزُگ بابا، رضای نَنه / صُب موشو هیمه، شو میا خُنَه / کشگ نَنه، مُخوره مَمه
حکایت زیبایی از علیمحمد نقل میشود. گفته میشود او پس از اتمام کار گروهی مانند علفچینی در میانرود و فرارسیدن وقت ناهار اعلام میکرد که بسیار خسته است و نمی تواند همراه جمع ناهار بخورد. لذا به استراحت میپرداخت. همراهان ناهار را خورده و سهم او را کنار مینهادند که اغلب بیش از سهم یک نفر بود. پس از آنکه آنان ناهار را خورده و دوباره به کار عصر مشغول میشدند علیمحمد بلند میشد و به خوردن ناهار مشغول میشد. پس از صرف ناهار به جمع همراهان برای کار عصر میپیوست. مدتی گذشت تا همراهان متوجه شگرد او برای خوردن غذای بیشتر و همچنین استراحت بیشتر شدند!
ولیمحمد با عفت پلویی دختر عباس ازدواج میکند و صاحب سه فرزند پسر (امیر، حسن، مهدی) و یک دختر (آرزو) میشود. عبدالمحمد با اقدس لبافی دختر حاج حسن ازدواج میکند و صاحب دو فرزند پسر (محمدرضا و محمدعلی) و دو فرزند دختر (معصومه و فاطمه) میشود. علیرضا دارای دو پسر (علی و احمد) میشود.
۵-۲-شاخه حاج نوراله از خانواده کرمعلی
نوراله با صغرا طوسی دختر حاج عیسی ازدواج میکند و صاحب سه فرزند پسر به نامهای محمد، علی و مرتضی و چهار دختر به نامهای خاور، زهرا، فاطمه و ناهید(کبرا) میشود. خاور با غلام پسرعموی خود، زهرا با داود جاننثاری فرزند حیدر، فاطمه با تیمور امیری اهل کرمانشاه، و ناهید با عباس پسرعموی خود ازدواج میکنند. محمد صاحب دو دختر به نامهای تینا و مانا و یک پسر به نام علیرضا میشود. علی صاحب دو دختر (آریسا و سارا) و مرتضی صاحب یک پسر به نام سینا و یک دختر به نام ثنا میشود. همسران علی و مرتضی دو خواهر و فرزندان رحمتاله پلویی فرزند حاج احمد هستند.
نوراله کوچکترین فرزند حاج محمد بود و در زمان درگذشت پدرش کودک و به اصطلاح صغیر بود. نوراله کارمند دانشگاه تهران بود و سالیان زیادی در بخش کتابخانه دانشکده ادبیات کار میکرد. وی همواره از وجود کتابهای خطی و ارزشمند در این کتابخانه یاد میکرد و توضیح میداد چگونه با چنگ و دندان این کتابها را در زمان خود حفظ میکرد. اینکه چگونه نام افرادی که این کتابها را به امانت میبردند یادداشت کرده و پس از انقضای تاریخ سراغشان رفته و به زحمت گاهی آنها را پس میگرفت. من خودم از زبان افراد متعددی شنیدم که در بین اساتید و مسئولان دانشکده ادبیات دقت و امانتداری ایشان زبانزد شده بود.
نوراله لبافی اگرچه در برگجهان زمین و خانه داشت و تعطیلات و مرخصیها و دوران بازنشستگی را در برگجهان سپری میکرد اما هیچگاه به زمین و برگجهان دل نبست و سعی میکرد در حاشیه موضوعات روستا باشد. هنوز نصایح وی به من درباره حقالناس و عادت زشت پیشروی افراد در مرز زمین(سامونها) یادم هست و شعری از مولانا که اغلب در مواجهه با رفتار روستاییان نقل میکرد:
ده مرو، ده مرد را ابله کند / عقل را بینور و بیرونق کند
۳-خانواده رفیع
متاسفانه از فرزندان ملارفیع سومین پسر ابراهیم چیزی نمیدانیم. این در حالی است که برعکس از پدر و نیای افرادی که در دو محله ی علیجان و گلمحمد زندگی میکردند، اطلاعی نداریم. آیا فرزندان ملارفیع از برگجهان کوچ کردهاند یا اصولا وی دارای فرزندی نبود؟ آیا رفیع نیای گلمحمد و تقی نبودهاست؟ چه رابطهای بین علیجان و ابراهیم وجود داشت؟ جالب است بدانیم زمین معروف به تنگهی عمو رفیع (تنگه عمرفیع) در ابتدای دوراهی آبک و شوراب در همسایگی زمین گلمحمد است که میتواند نشانهی نسبت فامیلی نزدیک این بزرگواران باشد.
سایر حلقههای طایفه لبافی
همانطور که در بالا اشاره شد، طایفه لبافی شاخههای دیگری هم دارد که ارتباط آنها با یکدیگر و فرزندان استاد ابراهیم نامشخص است. به نظر میرسد در ارتباط میان این شاخهها و شاخه استاد ابراهیم افرادی وجود داشتهاند که برای ما ناشناخته ماندهاند. امیدواریم روزگاری بتوانیم با استفاده از اسناد مکتوبی که در آینده پیدا شوند، این حلقههای مفقوده را شناسایی کنیم. جز این راه دیگری باقی نمانده است زیرا تا جایی که انتظار داشتیم بتوانیم اطلاعات این طایفه را از افراد در قید حیات بپرسیم، پرسش کردهایم و چیز بیشتری در اذهان افراد در این خصوص وجود ندارد. این حلقهها در دو محلهی زیر سکنا داشتند.
۴-خانواده علیجان
یکی از حلقههای مفقودهی طایفه لبافی در محلهای سکنی داشتند که اکنون متعلق به ورثهی مرحوم محمدزمان لبافی و بخشی نیز جزو آشپزخانهی مسجد سرده است. سرسلسله این خانواده فردی به نام علیجان بوده است. بدون اطلاع از موضوعات دیگر، تنها میدانیم وی پسری به نام عیدی داشت. عیدی دو پسر به نامهای زمان و علی داشت و براساس جستجویی که داشتیم به نظر میرسد کربلایی رحیم نیز پسر دیگر عیدی بودهاست. از فرزندان دختر عیدی خبری به دستمان نرسید.
۱-۴-شاخه مشهدی زمان
مشزمان فرزند عیدی بود. زمان نوهی علیجان با نوشین دختر حاج ربیع (از طایفه پلویی) ازدواج میکند و صاحب یک پسر به نام عزیزاله و دو دختر شد. نوشین پس از مرگ زمان با تقی جاننثاری ازدواج میکند. یکی از دخترهای زمان به نام آسیهخاتون با مشهدی خیرالله لبافی ازدواج میکند و دختر دیگر به نام نرگس با شعبان جاننثاری فرزند کربلایی محمدعلی ازدواج میکند.
آسیهخاتون زنی مهربان و فهمیده بود. از مهربانی او آقای محمدتقی اثباتی چنین نقل کردند که روزی ما ۵ نفر در پشتبامهای محله دهمشا دوز بازی میکردیم: محمدزمان لبافی فرزند داییعزیز، رحمتاله پلویی فرزند حاج احمد، حاجی اثباتی فرزند مشحسین، سیفاله لبافی فرزند حاج حسن و من (فرزند محمدعلی اثباتی). از اول تا انتهای بازی شاهد بودم که مادربزرگم ننهمشدی آسیه به ما نگاه میکند و در حالی که چارقدش را جلوی صورتش گرفته گریه میکند. آخر بازی گفتم ننه چرا هم بازی ما را نگاه میکردی و هم گریه میکردی؟ گفت “میخواستم ببینم کدوم یکی از شما بیمادرها برنده میشوید”. متوجه اتفاق خاص شدم. ما پنج کودک همگی یتیم و بیمادر بودیم.
در دامان این زن فرزندی به نام اسماعیل تربیت شد که نه تنها در ایجاد وحدت میان طایفه لبافی گوی سبقت از پدر ربود، در مهربانی آینهی مادر بود و لطفش شامل حال همگان بود و نمونهی اخلاق و مردمداری. فردی که چند سالی است طایفه لبافی از نعمت وجودش محروم شده است و مشخص نیست چندین سال باید بگذرد تا این طایفه شاهد تولد و تربیت فردی همچون او باشد؟
عزیزاله پسر زمان، ابتدا با شوکت کوشکستانی دختر محمدولی (مدولی) اهل محله روبار ازدواج میکند و دارای چهار فرزند میشود به نامهای ابوطالب و محمدزمان و سیما و صفورا. دختران در کودکی از دنیا میروند.
پس از اینکه شوکت بیمار و زمینگیر میشود، عزیزاله با امهانی (معروف به ماهی) گندمی فرزند عباس اهل نیکنامده و بیوهی سلمان لبافی ازدواج میکند. عزیزاله از همسر دوم صاحب دختری به نام حوا میشود. امهانی(ماهی) گندمی در حالی همسر عزیزاله میشود که چهار فرزند به نامهای فاطمهسلطان، احمد، محمد و زهراخاتون از سلمان داشت. زهراخاتون که هنگام درگذشت پدر چهارساله بود در هنگام ازدواج مجدد مادر ۵ ساله بود و در همین هنگام پسر ناپدری او (زمان) ۱۵ ساله بود. داستان شیرین ازدواج زمان و زهرا را در ادامه خواهید خواند.
عزیزاله پس از مرگ همسر دوم، با نرگس خانم اهل جورد ازدواج میکند ولی از وی صاحب فرزند نمیشود.
عزیزاله معروف به عزیز زمان، یکی از افرادی بود که از طرف طایفه لبافی به خدمت نظام وظیفه رفت و ۹ سال در پادگانی واقع در عباسآباد تهران خدمت کرد. در این مدت به رسم و قانون آن زمان، هزینه زندگی او و خانوادهاش به عهده طایفه لبافی بود.
عزیزاله لبافی از آشپزان ماهر روستا بود و در زمان خود آشپزیهای مهم مانند مراسم مختلف و شبهای محرم و ماه رمضان را برعهده داشت. عزیز زمان فرد شوخطبع و صاحب ذوق و قریحه بود و ضمن بداهه سرایی از لطایف و به ویژه معما یا چیستانهای زیادی در گفتگوهایش استفاده میکرد. عمدهی چیستانهایی که در خاطر اهالی سرده است، همانهایی است که عزیز زمان نقل میکرد. یک نمونه از این چیستانها که البته طبق معمول اغلب چیستانهای برگجونی کنایههای بیادبانهای با معیارهای امروزی دارد، به شرح زیر است:
دستم گردنش با، لووَم به لووِش با، کونِش بغلم با، بازَم غُرغُر مُکُردش.
(دستم به گردنش بود، لبم به لبش بود، کونش بغلم بود، باز هم غرغر میکرد- پاسخ قلیون است)
- ابوطالب با خانم مهینبانو لبافی دختر اباذر (از شاخه حسینعلی) ازدواج میکند و صاحب دو پسر به نامهای علی و امیرحسین و سه دختر به نامهای هاجر(پروین)، معصومه و نسرین میشوند. علی دارای سه پسر و امیرحسین دارای دو پسر هستند.
- محمدزمان با زهراخاتون دختر سلمان (از شاخه حسینعلی) ازدواج میکند و صاحب دو فرزند دختر به نامهای شمسی و اکرم و سه پسر به نامهای علیرضا، عباس و حسن میشوند. مرحوم علیرضا دارای یک پسر، عباس دارای دو پسر و یک دختر هستند.
- حوا با ناصر طراح اهل همدان ازدواج میکند و فرزندانی به نامهای رضا، نیره، فرزانه، مریم و مونا دارد.
گفتیم عزیزاله هنگامی که تصمیم به ازدواج دوباره میگیرد، پسر او محمدزمان ۱۵ ساله بود. این درحالی بود که همسر مورد نظر او یعنی بیوهی مرحوم سلمان لبافی دختری ۵ ساله به نام زهراخاتون داشت. بنابراین قبل از ازدواج عزیزاله و امهانی، زهراخاتون دختر ۵ سالهی امهانی را به عقد محمدزمان درمیآورند. بدین وسیله محمدزمان از ازدواج خود با این دختر ۵ ساله باخبر بود، درحالی عروس تصوری از این واقعه نداشت و محمدزمان را برادر خود دانسته و او را داداشی صدا میکرد.
عزیزاله با امهانی گندمی ازدواج کرده و زهرا و زمان همراه پدر و مادر خودشان در خانه بودند. این وضعیت ۸ سال ادامه مییابد و هنگامی که زهرا ۱۳ ساله میشود، برنامهی پرپایی جشن عروسی مهیا میشود. چون فردی برای دعوت کردن میهمانان امهانی در نیکنامده وجود نداشت، محمدزمان (یعنی آقاداماد) همراه زهراخاتون (یعنی عروسخانم) برای دعوت عروسی به نیکنامده میروند. چون داماد شرم دارد بگوید عروسی من است، زهرا به هر خانهی فامیل که میرفتند، جلو رفته و دعوت را انجام میداد. وقتی از او میپرسیدند عروسی کیست او میگفت عروسی برادرم زمان است. اما وقتی میپرسیدند عروس کیست او اظهار بیاطلاعی میکرد!
زهرا خانم که تا زمان عروسی از عقدی که بین او و زمان خوانده شده بود بیاطلاع بود، پس از ازدواج از زمان میپرسد چرا در این همه مدت مانند یک برادر با من رفتار میکردی و نه یک شوهر، زمان در پاسخ گفته بود احترام بسیار زیادی برای مادرت قایل بودم و او به این که تو متوجه موضوع بشوی رضایت نداشت.
۲-۴-شاخه مشهدی علی
مشهدی علی فرزند دیگر عیدی بود. کربلایی اسماعیل یکی از فرزندان مشهدی علی بود که در زیر به وی خواهیم پرداخت. احتمال میرود حاج علی محمد نیز پسر مشهدی علی باشد، هرچند این احتمال هم هست که حاج علی محمد پسر عیدی و برادر مشهدی علی بوده است.
کربلایی اسماعیل لبافی(کل بِسماعیل) پسر مشهدی علی است و جز اینکه احتمال دارد برادر حاج علی محمد باشد، از دیگر برادران و خواهران وی خبری نداریم.
کربلایی اسماعیل با کوکب اثباتی دختر غلامرضا ازدواج میکند و صاحب پنج فرزند به نامهای سکینهخاتون، علیجان و شرفجهان و سلیمان و زینب شد.
سکینه خاتون با روحاله پلویی پسر حاج ربیع ازدواج میکند که شرحش در طایفه پلویی خواهد آمد.
علیجان ابتدا با معصومه اثباتی دختر صفرعلی ازدواج میکند و از او صاحب فرزندی نشد. وی سپس با امکلثوم کوشکستانی فرزند رمضانعلی ازدواج کرد و صاحب دو دختر به نامهای منیژه و وجیهه شد. پس از درگذشت امکلثوم، علیجان با خانم ابراهیمی ازدواج کرد و از وی صاحب پنج دختر به نامهای ملیحه، نرگسخاتون، زینت، محبوبه، و مهناز و دو پسر به نامهای اسماعیل و ابراهیم شد.منیژه خانم با آقای محمد قائمی (فرزند حیدرعلی اثباتی) ازدواج میکند و صاحب شش فرزند شده که شرح آن در طایفه اثباتی خواهد آمد. نرگسخاتون با علیرضا پلویی (که در جنگ ایران و عراق شهید شد) ازدواج کرد که شرح آن در طایفه پلویی خواهد آمد. نرگسخاتون در سانحه دلخراش تصادف به همراه دخترش زهرا و خواهرزادگانش به نامهای محمد و علیرضا قایممقامی کشته شدند. روحشان شاد و قرین آرامش باد. مهناز در اثر بیماری سرطان از دنیا رفت. همسران سایر دختران علیجان اهل برگجهان نیستند. اسماعیل دارای سه فرزند به نامهای علی و زهرا و فهیمه است و ابراهیم نیز دارای دو پسر به نامهای احسان و امیرحسین است.
جالب است که نام علی (یا علیجان) هفت نسل است که در این خانواده پیدرپی به ثبت رسیده است: علی فرزند اسماعیل فرزند علیجان فرزند اسماعیل فرزند علی فرزند عیدی فرزند علیجان سرسلسلهی این خانواده از طایفه لبافی.
شرفجهان ابتدا با آقای مقدسی اهل برگجهان ازدواج میکند و صاحب پسر و دختری به نامهای داود و لیلا میشود. وی سپس با آقای نصیری اهل مشهد ازدواج کرده و صاحب پسری به نام محمد میشود.
سلیمان با خانم خدیجه دادخواه ازدواج کرد و صاحب سه پسر به نامهای محمد، محسن و احمد و چهار دختر به نامهای اکرم، شمسی، اعظم و زهره میشود.
زینب با ذبیحاله جاننثاری ازدواج میکند و صاحب شش فرزند میشود که شرح آن در طایفه جاننثاری خواهد آمد.
۳-۴-شاخه حاج علیمحمد و کربلایی رحیم
کربلایی رحیم و حاج علیمحمد و نورجهان برادران و خواهری بودند که احتمالا فرزندان عیدی و نوهی علیجان بودند. نورجهان با حاج اسماعیل اصالتا سینکی و ساکن برگجهان ازدواج میکند.
حاج علیمحمد لبافی مالک اراضی زیادی مشروب از نهر دشتاها بود، تا حدی که ۲ روز از ۱۰ روز نوبت آب این نهر که بزرگترین نهر روستاست متعلق به اراضی او بودهاست (روزگ حاج علیمحمد بالابا و دشتاها). وی با دختر کربلایی رمضانعلی ازدواج کرد و فرزندی نداشت. به این ترتیب نسلی از ایشان برجا نیست و اطلاعی از اجداد او و ارتباط نسبی او با سایر خانوادههای لبافی به دست نیامد.
نقل است که وی با بچهها بدخلقی میکرد و بچهها نیز متقابلا او را آزار و اذیت میکردند. آیا او از اینکه با این همه ثروت صاحب فرزندی نبود با بچهها بدخلقی میکرد؟ اموال او را چه کسانی ارث میبرند
کربلایی رحیم لبافی (کررحیم) دو پسر به نامهای صفر و عیدیمحمد و دختری به نام معصومهبگم داشت. صفر با آمنه اثباتی فرزند عبدالحمید ازدواج میکند. گفته میشود آنان صاحب ۱۲ فرزند میشوند اما فرزندان آنها در کودکی از دنیا رفتند. عیدیمحمد با بیوهی غلام حسین پلویی یعنی رقیه کوشکستانی ازدواج کرد. از وی پسری به نام علیرضا به یادگار ماند که از سرنوشت ایشان خبری به دستم نیامده است. معصومهبگم با صفرعلی اثباتی ازدواج کرد.
در برگجهان گذاشتن نام پدر روی فرزند مرسوم بوده است. اینکه نام فرزند کربلایی رحیم عیدی است، آیا میتواند دلیل بر این باشد که کربلایی رحیم فرزند عیدی بوده است و در واقع برادر مشزمان؟
گفته میشود کربلایی رحیم فردی متمول ولی ساده (یا شوخطبع) بود. وی که به تکرر ادرار مبتلا شده بود به فرزندان و ساکنان محله تاکید میکرد که آفتابه را پس از استفاده پر از آب کرده و نزدیک توالت قرار دهند تا نفر بعدی بتواند آن را سریع بیابد و مشکلی نداشته باشد. اما چندبار که با آفتابهی خالی روبرو شده بود و یا آفتابه را برجایش نیافته بود از افراد یکییکی میپرسد که شما این کار را کردهاید؟ وقتی همه خالی کردن آب یا جابجا کردن آفتابه را انکار کردند، وی ریسمانی برداشته و آفتابه را به درخت توت حیاط بسته و با ترکه به جان آفتابه میافتد. وقتی میپرسند چرا آفتابه را ترکه میزنی؟ گفت برای اینکه راه میافتد و به اینطرف و آن طرف میرود! همچنین نقل است که وقتی چندبار در غذای خود اشغال چوب یا چیز مشابهی پیدا کرد به نزد کدخدا رفت و شکایتنامهای مکتوب از زنش به کدخدا داد. میگویند شکایت بردن نزد کدخدا از افراد مرسوم بود اما شکایت کتبی از همسر نزد کدخدا بیسابقه بود.
۵- شاخه گمنام
محلهی دوم که محل سکونت حلقههای گمنام طایفه لبافی بود، محلهای است در شرق محلهی علیجان که تا نهر جووگ امتداد مییافت و از دوبخش غربی و شرقی تشکیل میشد. در بخش شرقی این محله که مشرف به نهر جووگ بود خانوادهی گلمحمد زندگی میکردند و اکنون در تصرف ورثهی اوست. بخش شمالی متعلق به تقی لبافی برادر گلمحمد بود. در سالهای بعد این بخش از محله در تصرف غلام قرار گرفت و همچنین به ورثهی کربلایی حسینعلی لبافی رسید یا به حاج حبیباله لبافی فروخته شد. این بخش اکنون در تصرف ورثه حاج حبیباله و حاج علیاصغر لبافی است.
احتمال میدهم به دلیل مجاورت باغ تنگه عمرفیع و باغات ورثه گلمحمد در بالابا، دو شاخهی گلمحمد و تقی با ملارفیع – پسر ابراهیم – ارتباط نزدیک داشته باشند. البته هیچ سندی برای این ادعا نیافتهام.
سندی بر اینکه نام پدر تقی چه بوده نیافتم اما جالب است بدانیم نام تقی و عبداله بین پدر و پسران در این خانواده تکرار معناداری دارد. به این ترتیب احتمال بسیار دارد که نام پدر تقی عبداله بوده است. نام عبداله در اسناد قدیمی وجود دارد و به این ترتیب شاید بتوان ارتباط بیشتر این خانواده را با سایر افراد روستای برگجهان یافت.
۱-۵-شاخه گلمحمد
خانواده گلمحمد لبافی و وابستگان او حلقهی دیگری از خانواده لبافی است که ارتباطش با سایرین نامشخص است. از برادران و خواهران و پدر و مادر او خبری نداریم. اما میدانیم از وی چهار پسر و چهار دختر به یادگار ماندند به نامهای خلیلاله و ذبیحاله و اسداله و روحاله و رقیه و خانمبیبی و بلقیس و ربابه. رقیه همسر حسین پلویی(پدر داش قربان) و خانمبیبی همسر کربلایی عبدالعظیم اثباتی و بلقیس همسر رحیم لبافی فرزند محمدطاهر و ریابه همسر عبداله پسرعموی خویش از طایفه لبافی میشوند. روحاله در دوران سربازی و جنگ شهید میشود و تنها خبر کشته شدن او در جنگ به برگجهان میرسد.
خلیلاله
خلیلاله لبافی با قدمخیر از خانواده لبافی ازدواج میکند. او دارای یک پسر به نام غلامعلی (معروف به غلامعلی لباف) بود. غلامعلی لباف با زهراخاتون کرمیان اهل واصفجان ازدواج کرد و فرزندی نداشت. غلامعلی لباف در زمان امینی در نخستوزیری کار میکرد. نخست وزیر پیش از آن وزیر بود و غلامعلی در دفتر او کار میکرد. رابطه وی با امینی تا حدی نزدیک بود که پس از نخستوزیر شدن نیز او را با خود به نخستوزیری برد. غلامعلی لباف فردی خوشپوش و مردمدار بود و بسیار به دیدار بستگان میرفت. غلامعلی لباف که همسر شادروان اصغر خوشپور را از کودکی بزرگ کرده بود با خانوداه او ارتباط نزدیکی داشت و فرزندان او را همچون فرزندان خویش میانگاشت.
خلیلاله دارای دو دختر بود. یکی به نام نرگس که عروس عمهی خود شده و همسر علیاکبر فرزند رحیم شد و در جاجرود سکنا داشت. دختر دیگر خلیلاله به نام زهراخاتون بود که همسر رحیم کوثری فرزند محمدابراهیم شد.
ذبیحاله
ذبیح اله دارای سه پسر به نامهای ابراهیم و حسن و حسین و یک دختر به نام لیلا میشود. ابراهیم با فاطمه اثباتی دختر ابوالقاسم کربلایی سیفاله ازدواج میکند و صاحب یک فرزند پسر به نام یداله (اسماعیل) است. حسن با رباب اهل جورد ازدواج میکند و دارای دو پسر به نامهای مهدی و محسن و دو دختر به نامهای مریم و مهری است. حسین با افسر پلویی دختر حسینقلی ازدواج میکند و دارای یک پسر به نام حمید و سه دختر به نامهای الهه، مهناز و مریم است.
اسداله
اسداله با امالخاقان کوشکستانی فرزند عباسعلی ازدواج میکند و دارای یک پسر به نام علیاکبر و دو دختر به نامهای رقیه(عزیز) و فاطمهسلطان میشود. (نام فامیل امالخاقان روی سنگ قبرش لبافی ذکر شده است). علیاکبر با سکینه دختر حاج صدراله پلویی ازدواج میکند. وی صاحب دو فرزند پسر به نامهای مهدی و محسن و دو فرزند دختر به نامهای زری و طاهره است. رقیه با اسماعیل کوشکستانی و فاطمهسلطان با محمد اثباتی ازدواج میکنند.
۲-۵- شاخهی تقی
یکی دیگر از خانوادههای پرجمعیت لبافی، خانوادهای است که متاسفانه از نام سرسلسلهی آنان اطلاعی نداریم. منزل اجدادی این خانواده جایی بود که غلام و حاج حبیباله لبافی خریداری کردهاند. به عبارت دیگر این خانواده نیز از بستگان گلمحمد (و احتمالا حسینعلی و غلام) بودهاند. در این خانواده ۶ برادر به نامهای باقر، مرتضی، شعبانعلی، اسکندر، عبداله، و ماشااله و دستکم ۲ خواهر به نامهای قدمخیر و فاطمه؟ وجود داشت. قدمخیر با خلیلاله لبافی ازدواج میکنند. جالب است بدانیم نام فامیل جدید این خانواده بسیار متنوع است.
به دلیل تسلسل نام عبداله و تقی در بین این خانواده به احتمال قوی نام پدر تقی سرسلسله این خانواده عبداله بوده است.
باقر (خانواده زیبارخمفرد)
باقر با چه کسی ازدواج میکند؟ اطلاعی نداریم. وی تنها یک دختر به نام محترم داشت که فامیل خود را از لبافی به زیبارخمفرد تغییر دادند. وی با حسن روزدار پسرعموی خود ازدواج میکند.
مرتضی
مرتضی با رقیه علیمردانی (فامیل همسر غلامعلی علیمردانی) ازدواج میکند و صاحب دختری به نام کبرا میشود. کبرا شش روزه بود که مادرش از دنیا رفت. گفته میشود عشق و علاقهی مرتضی به رقیه تا حدی بود که کمتر از ۶ ماه فقط توانست دوری همسرش را تحمل کند. بنابراین کبرا شش ماهه بود که پدرش نیز دیار فانی را وداع گفت. کبرا لبافی با داش سیفاله پلویی فرزند قاسم ازدواج میکند.
شعبانعلی (خانواده بلکه جانی و بلکه خانی)
کلشعبانعلی معروف به شعبانعلیخان بانکی، کارمند بانک بود. وی با خورشید خانم دختری از طایفه مجاوری ازدواج میکند و صاحب یک پسر به نام رجبعلیخان میشود. نام فامیل رجبعلیخان در زمان صدور شناسنامه بلکهجانی ثبت میشود اما در تحولات بعدی به اشتباه بلکهخانی میشود. پس از درگذشت خورشید مجاوری شعبانعلی با خانم بلقیس بلگیجانی ازدواج میکند. بلقیس مشخص نیست از چه طایفهای بود. این ازدواج فرزندی را در پی نداشت.
رجبعلیخان نیز مانند پدر کارمند بانک بود و بعد از بازنشستگی در شرکت ساختمانی آرمه به کار مشغول شد. او ابتدا با خانم فخری توان پزشکی اهل شمال کشور ازدواج میکند و صاحب دختری به نام پروانه شد. نام فامیل پروانه بلکهخانی است. وی دارای لیسانس است و اکنون دبیر بازنشسته است.
ازدواج نخست رجبعلیخان پایدار نماند و او سپس با خانم بتول محمودیه ازدواج میکند و صاحب سه دختر به نامهای پرتو و عاطفه و مریم و یک پسر به نام پرویز میشود. نام فامیل این فرزندان بلکهجانی است. پرتو آموزگار بازنسشته است. او با آقای علیاکبر لواسانی ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نام پوپک و علی است. عاطفه نیز دبیر بازنشسته است. مریم نیز همراه همسر خود به سوئد مهاجرت کرده است.
پرویز تنها پسر رجبعلیخان شغل آزاد داشت و با خانم زهرا باقری ازدواج کرد. رضا، شیدا و پریسا حاصل این ازدواج است.
اسکندر (خانواده لبافزادی)
سومین برادر به نام استاد اسکندر بود. وی در سال ۱۳۳۹ قمری با دختری از طایفه طوسی(؟) به نام امالبنین فرزند محمداسماعیل(براساس عقدنامه) و معصومه ازدواج میکند. در شناسنامه نام پدر امالبنین مسلم درج شده است که به احتمال قوی اشتباه است. نام فامیل ایشان هم در شناسنامه لبافزادی بوده است. آنها صاحب یک دختر به نام زهرا و پسری به نام محمد میشوند. محمد عضو تیم ملی و قهرمان کشتی آزاد و فرنگی و مربی و داور کشتی بود. او با خانم زرینتاج شقاقی اهل لواسان بزرگ ازدواج کرده و دارای دو پسر به نامهای امیر و حمید و دختری به نام سودابه لبافزادی است.
امیر کارشناس شبکه فشار ضعیف و متوسط برق و بازنشسته اداره توزیع برق استان تهران با طاهره عبدالصمدی ازدواج کرد و دارای ۲ فرزند به نامهای محمدرضا و مریم است. محمدرضا مهندس معمار و مریم کارشناس ادیان و عرفان است.
حمید با افسانه نهضت اخلاق ازدواج کرد، به آلمان مهاجرت کرده و مقیم آنجاست. وی نیز دو فرزند به نامهای شهرزاد و شهریار دارد که هر دو مهندس و ساکن آلمان هستند.
سودابه با آقای حمید فارسیجانی ازدواج کرده است و دو فرزند به نامهای علیرضا و عرفان دارد که هر دو مهندس هستند.
عبداله
عبداله با دختر گلمحمد لبافی ازدواج میکند. با توجه به اینکه قدمخیر خواهر عبداله نیز با خلیلاله پسر گلمحمد ازدواج میکند، اینجا نیز شاهد یک “هاداهاگیر” دیگر هستیم. عبداله صاحب پسری به نام محمدتقی و دختری به نام عذرا میشود. محمدتقی معروف به استاد تقی با طوطی ابوالقاسم لواسانی ازدواج کرده، دارای ۶ پسر و ۲ دختر است. پسرها به نام احمد، محمود(عبداله)، علی، قاسم، حسین، عباس و دختران به نامهای ملوک و اعظم هستند. شجرهنامهی کاملی از این خانواده را آقای رضا لبافی فرزند احمد تهیه کردهاند که در زیر ارایه شده است.
عذرا که نام فامیل او اثباتی ثبت شده است با علیاصغر اثباتی فرزند کل سیفاله ازدواج میکند.
ماشاءاله (خانواده روزدار و حقبینا)
ماشاالهخان ششمین برادر این خانواده بزرگ با دختری به نام صفورا ازدواج میکند و صاحب پسری به نام حسنخان روزدار و دختری به نام سکینه حقبینا شد. سکینه حقبینا با نجف کوشکستانی ازدواج کرد. حسنخان روزدار نیز با دخترعموی خویش – خانم محترم زیبارخمفرد- ازدواج میکند و حاصل این ازدواج ۹ فرزند بوده است: آقایان حسین، محسن، فرشید، مجید، ناصر، سعید، مسعود و خانمها منصوره و محبوبهی روزدار.
۶-سایر حلقهها
۱-۶- شاخهی غلام
شاخهی غلام یکی دیگر از شاخههای گسستهی طایفه لبافی است که تاکنون ارتباط آنان با سایر شاخههای طایفه مشخص نشده است. افزون بر آن اطلاع زیادی از افراد فعلی این شاخه نداریم و باقیماندهی افراد این شاخه نیز جمعیت زیادی نیستند.
به نظر میرسد غلام تنها دارای یک پسر به نام محمد و یک دختر بوده است. اطلاعی از این دختر و سرنوشت او نداریم اما محمد صاحب سه فرزند دختر به نامهای خدیجهخاتون، منور و بدری(معروف به خالهخانم) میشود. خدیجهخاتون ابتدا به همسری غضنفر لبافی و پس از مرگ وی به همسری برادرشوهرش اباذر درمیآید. منور با استاد حسین جاننثاری ازدواج کرده و صاحب ۴ فرزند میشود و بدری با جمابکر که هداوند بود ازدواج میکند و صاحب دو دختر به نامهای فاطمه و عشرت(فرشته) میشود.
اگرچه محمدِغلام در بخش غربیِ محله گلمحمد و در مجاورت محل سکونت شاخهی گمنامی که در بالا تشریح شد زندگی میکرد و این موضوع میتواند دلیلی بر فامیل بودن غلام و گلمحمد باشد، اما هیچ سند قابل اتکایی برای این نسبت فامیلی وجود ندارد و کلیه گمانهزنیها مبنی بر فامیل بودن این دوشاخه از طایفه لبافی با یکدیگر مستند به همین همجواری محل سکونت است.
اما شواهد مطمئنتر دیگری (آن هم شفاهی و نقل قول از افراد) دال بر این موضوع است که غلام اصالتا از هداوندان و چوبداران منطقه بوده است که در برگجهان سکنی گزیده است. به این ترتیب او با خرید منزلی در محله فوقالذکر و احتمالا ازدواج با دختری از برگجهان در این محل سکونت مییابد و حضورش در میان طایفه لبافی سبب شده است که در زمان انتخاب نام فامیل برای ایرانیان، وی را جزو طایفه لبافی ثبت کنند.
بجز اینکه موضوع مهاجر و هداوند بودن ایشان را در تحقیقات خود شنیدهایم، عدم اطلاع مطلق افراد از برادران و خواهران غلام در میان سالمندان روستا، حفظ ارتباط نوادگان غلام با هداوندان و بالاخره نقل ماجرایی داستانگونه درخصوص ورود او به روستا، از دلایل ارایه این نظریه هستند:
گفته میشود غلام با الاغی به روستا آمد که در خورجین الاغ پر از سکههای طلا بود! طلاهایی که او با آنها در روستا زمین و خانه خرید و سکونت کرد.
بجز اینها مثلی که به استناد خانواده ایشان به کار میرفت نشان از جایگاه متفاوت فرهنگی وی با جامعه سنتی و بستهی خانوادههای سرده به ویژه طایفه لبافی است. به اعتبار تحلیل جالب و جامعهشناسانهای که آقای مجید جاننثاری در مقاله خلقیات ما برگجونیها ارایه کردند میتوان این تفاوت فرهنگی را ناشی از جدایی ریشه خانواده غلام از سایر افراد لبافی دانست.
میدانیم جامعه روستایی برگجهان در گذشته سنتی- مذهبی بود. مطابق فرهنگ سنتی آن زمان، سروصدا کردن و بلند سخن گفتن و خندیدن و بازیگوشیهای بچگانه برای دختران ممنوع بود. کمتر اتفاق میافتاد که صدای دختران محلهسرها و خانهها را افراد عبور کننده از معابر یا مردان نشسته در راهها بشنوند. ولی به نظر میرسد فرزندان محمدِغلام هنوز چنین چیزی را درک نکرده بودند و مطابق فرهنگ هداوندان که مشارکت زنان و دختران پا به پای پسران و مردان و همراه گفتگو و فریاد و هیاهوی همراه گله در ییلاق و قشلاق بود با فرهنگ افراد سنتی و مذهبی سرده که به قبابلندها (لقبی کنایهآمیز برای افراد باسواد یا سواد مذهبی-سنتی) معروف بودند سازگار نبود. به همین دلیل مثلی معروف بود که مادران و پدران برای ساکت کردن دختران پرشور و شر خود آنها را به دختران محمدغلام تشبیه میکردند.
جالب است اضافه کنم بنده در سالهای کودکی افتخار همسایگی با سرکار خانم خدیجهخاتون لبافی دختر ارشد محمدِغلام را داشتم. ما ایشان را که بیوهی مرحوم اباذر بود، زنِ مشدَباذر خطاب میکردیم. ایشان پیرزنی بسیار پاکیزه، مودب و مهربان بود تا حدی که پاکیزگی و ادب او سبب شده بود من فکر کنم ایشان اصالتا زنی شهری است، نه برگجونی. او بسیار متین و شیوا صحبت میکرد و برخلاف سایر زنان روستا که در گفتگو با مردان آداب خاصی (مانند رو گرفتن و به زمین نگاه کردن و کوتاه سخن گفتن) را رعایت میکردند، در آداب گفتگوی ایشان تمایزی بین زن و مرد دیده نمیشد. این خود میتواند ریشه در تربیت آزاد (غیر بسته) خانوادههای گروهی و بزرگ هداوندها داشته باشد.
۲-۶-شاخهی محمدرضا
فرد دیگری که ارتباطش با طایفه لبافی نامشخص است، محمدرضا(مَرضا) لبافی است. او فردی احتمالا فقیر و حاشیهنشین بوده و در جوار خانواده محمدطاهر (در مسیر درب زینعلی) سکونت داشته است. بدین ترتیب احتمالا رابطه نسبی نزدیکی با این خانواده داشته است.
فقدان اطلاع از سایر بستگان محمدرضا را میتوان به مرگ و میر وسیع دوران شیوع طاعون و قحطی جنگ جهانی نسبت داد که به قول مرحوم تیمور طوسی جنازهها بر زمین میماند. در واقع احتمالا طایفه محمدرضا که از طوایف اصیل و بومیتر برگجهان بودهاند از دنیا رفته و او تنها میماند.
محمدرضا دارای پنج فرزند شامل دو پسر به نامهای حسن و محمدعلی و سه دختر بود. به نظر میرسد حسن قبل از ازدواج از دنیا میرود. محمدعلی (مَدعلی) نیز که البته سالیانی زندگی کرد ازدواج نکرد. داستان زندگی مَدعلی، داستانی شیرین و پندآموز است که قبلا در بخش ادبیات سایت و ذیل مقالهای به عنوان “مثلهای برگجونی- پشتبالابا خرگوش داره” تشریح شده است.
از دختران محمدرضا خیرالنسا همسر علیاصغر پلویی (پدر مرحوم کربلایی حسن فریدافشین)، صدیقه همسر مشهدی محمدقاسم پلویی (پدر غلامحسن قهاریان) و زهرا همسر غلامحسین (ارژنگ) شاهانی (پدرخانم سیدرضا کوثری) در محلهی شاهان میشود. جالب است که دو خلبان مجرب برگجونی از نوادگان محمدرضا هستند.
۶-۳ شاخه علیاوسط
فردی به نام علیاوسط لبافی نیز مشخص نیست با کدام شاخه مرتبط بوده است. از پدر و مادر و سایر بستگان وی اطلاعی نداریم. او ابتدا با عطیه لبافی دختر کربلایی حسینعلی ازدواج میکند و صاحب فرزندی به نام یعقوب میشود. یعقوب با زهرا خانم اصالتا اهل شمال ازدواج میکند. پس از فوت عطیه در اثر بیماری سل، علی اوسط با قمر اثباتی ازدواج میکند و از وی صاحب فرزندی به نام علیاحمد میشود. علیاحمد در اثر وقوع سیل در زیرامامزاده غرق شده و از دنیا میرود.
آقای لبافی سلام، خسته نباشید. بسیار جامع و کامل بود.
بسیار جالب و جامع بود . مشخصه که تلاش زیادی برای جمع آوری این حجم اطلاعات و بررسی و شناخت افراد و خانواده ها صورت گرفته.
قسمت مورد علاقه من شناخت خانواده پدری و جد پدربزرگم بود.
ممنون از تلاش و زحمات شما
درود بر شما
برای این کار ارزشمند و ماندگار که حاوی اطلاعات مبسوط و ارزنده ای است که برای نسلهای آینده به عنوان سند معتبر باقی خواهد ماند، پیشنهاد می کنم طایفه محترم لبافی به هر صورت که صلاح می دانند از جناب آقای علی اکبر لبافی قدردانی به عمل آورند.
در ضمن بنده به نوبه خود از این همه تلاش و انرژی و وقتی که گذاشته اید کمال تشکر و امتنان را می نمایم و مطمئن باشید که با این کار نام خود را در پاسداشت از فرهنگ مردم ثبت نموده اید.
با سلام
آقای مهندس علی اکبر لبافی . خیلی ممنون از زحمات جنابعالی بابت جمع آوری اطلاعات . خانواده های لبافی به داشتن فامیلی مانند شما افتخار می کند . همیشه شاد و سلامت باشید .
با سلام خدمت یار عزیز و دوست داشتنی آقای علی اکبر لبافی. با تشکر از زحمات بی دریغ شما بابت جمع آوری اطلاعات خانواده محترم لبافی.
سلام
این مقاله یکی از جذاب ترین مطالب منتشر شده در سایت برگجهان است. به نوبه خودم به عنوان یک نیمه لبافی – نیمه اثباتی از خواندن این مقاله لذت ها بردم. انگار دروازه های زمان به رویم گشوده شد. در تاریخ قدم زدم و در خانه بسیاری آمد و شد کردم.
از بعد شجره نامه ای محض هم این مطلب بسیار ارزشمند است و گذر زمان ارزش آن را چند برابر خواهد کرد.
سپاسگزارم.
وای خیلی خوبه سایتتون
از همه ی شما گرامیان که به من لطف دارید سپاسگزارم. آرزومندم لایق مهربانی هایتان باشم. آنچه خستگی مرا در گردآوری چنین مطالبی از تن به در می کند همین توجهات و مفید و موثر بودن نتیجه کار است
من هم به نوبه خودم به عنوان یه نیمه لبافی(لباف) از شما برای این مطلب خیلی خوب ممنونم
به آگاهی خوانندگان محترم می رسانیم با اطلاعات تازه ای که در گفنگو با فرزندان شادروان حاج علیجان لبافی به دست آمد، تغییرات زیادی در بخش خانواده علیجان ایجاد شد. این بخش پیش از تغییرات به نام محله زمان بود که اکنون به نام خانواده علیجان درج شده است. علاوه بر این با دریافت عکس و اطلاعات دیگر، تغییرات جزیی در سایر موارد نسبت به قبل ایجاد شده است. از خانم ها لبافی همسر و دختران مرحوم حاج علیجان و همچنین آقا رضا لبافی فرزند حاج احمد تشکر می کنیم.
با سلام و درود
جناب مهندس لبافی عزیز :
از زحمات و دقت نظر حضرتعالی بسیار سپاسگزارم . با وجود اینکه بنده یک غریبه در میان اقوام شما هستم ، لیکن بسیار خرسندم و از اینکه در این طایفه معظم ، فرهیختگانی چون شما وجود دارند ، به خود میبالم
حسین کریمی ، کوچکترین داماد مرحوم حاج حسن ( بچه بروجرد )
حسین آقا سلام. شما لطف دارید. من هم به داشتن فامیلی چون شما افتخار می کنم.
سلام آقای لبافی از زحمات شما تشکر میکنم اطلاعات بسیار جامع و خوبی بود .
مطالب خیلی خوبی از فامیل کسب کردیم .
پس ماها کوشیم ماهم لبافی ایم خوب
سلام مهسا خانم. با عرض پوزش لطفا بفرمایید از فرزندان کدام خانواده لبافی هستید تا به شجره نامه بیفزاییم. جزییات مربوط به سایر افراد خانواده را نیز باید اعلام بفرمایید. لذا موارد را به ایمیل a.labbafi@gmail.com بفرستید. می توانید عکس افراد را نیز برای درج در شجره نامه ارسال بفرمایید.
سلام عرض می کنم
آنچه در مورد مرحوم جناب آقای حاج غلامعلی لبافی(غلامعلی لباف) نوشته اید که انتظار بستگان و فامیل را برای کمک و همکاری هیچگاه پاسخ نداد کذب و غیر عادلانه است. من شهادت می دهم او کمکها و همکاریهای بسیاری برای اعضای خانواده و فامیل و دوستان خود کرد. خدایش بیامرزد و ما را در زمره ظالمین محسوب نفرماید. حسن خوشپور محمد حسین خوشپور عباس خوشپور
با سلام و عرض پوزش از متنی که خاطر شما عزیزان را مکدر کرد. آنچه نوشته شده بود برخلاف میل باطنی من و صرفا براساس نقل قول از چند تن بود. چرا می گویم برخلاف میل باطنی ام چرا که من از نزدیک با وی آشنا بودم و وقار و منطق و محبت ایشان را دیده بودم. امیدوارم شما که مانند فرزندان ایشان هستید مقاله ای با عنوان زندگی نامه آن شادروان تدوین و برای انتشار به وبگاه برگجون ارسال بفرمایید تا من و سایر خوانندگان با این مرد با شخصیت بیشتر آشنا شویم.