علی اکبر لبافی، خرداد ۹۹
تا کنون دو بخش از تبارنامه طایفه پلویی تقدیم خوانندگان وبگاه برگجون شده است.
و با افرادی از این طایفه با نام فامیل پلویی، پورفرد، پارسابخش، آریننکو، سیمینی، نیکخواه، زاهدیسرشت، نورایینیک، فریدافشین، ناظرییگانه، مسعودیخواه، کیانپور، درزی برگجانی، رشیدی، سعادتمهر، نصیری، خوشپور، رضوی، و اثباتی آشنا شدیم.
گفته شد که در سالهای دور طایفه پلویی در چهار بخش روستا سکونت داشتند. در بخش نخست به تبارنامه افراد ساکن در محله درزی پرداختیم و از فرزندان حاج اسحاق و سلیمان نام بردیم. در بخش دوم به افراد ساکن در بالاترین نقطه محله سرده و سرآب نهر بیجیبر پرداخته و از فرزندان علی و حاج حسین نام بردیم.
در ادامهی بررسی و معرفی طایفه پلویی به دو محله دیگر یعنی دهمشا و بسداغون میپردازیم. سرشاخه این دو محله فرزندان مهدیقلی هستند. در بخش چهارم که بخش پایانی خواهد بود به سرشاخه آققاسم و حلقههای گمشده این طایفه اشاره خواهد شد و بدینسان کار تدوین تبارنامه طایفه پلویی در چهار بخش پایان خواهد پذیرفت.
در این بخش با خانواده پلویی و افرادی با نام فامیل جدید کاشانی، حیدریخواه، جهانکیا، رضاییپور، عمرانیپور، سیفمحمدی، متقیمهر، و حسامی آشنا خواهیم شد.
شاخه مهدیقلی
مهدیقلی یا استاد مهدی پسر یا نوادهی مرساقلی بود. وی قبل از سال ۱۲۳۵ خورشیدی یعنی بیش از ۱۶۵ سال پیش زندگی میکرد (سال فوت وی احتمالا ۱۲۳۴ یا ۳۵ بوده است). دلیل آنکه وی را استاد میگفتند مشخص نیست. نام مرساقلی پدر یا جد مهدیقلی را که اسمی عجیب هم هست در سندی ندیدم و فقط به صورت شفاهی از افراد مطلع شنیدم. بجز مهدیقلی و اسحاق از دیگر فرزندان مرساقلی اطلاعی نداریم.
جناب آقای عنایتاله پورفرد که فرد مطلعی است میگویند نیای اصلی طایفه پلویی فردی به نام مهدی اهل روستای پیلو از خطه آذربایجان بوده است. این روایت با آنچه تاکنون در باره پلوییها شنیدیم که از روستای مشا آمدهاند همخوانی ندارد، مگر آنکه نیاکان آنها ابتدا از آذربایجان به مشا رفته و سپس به برگجهان آمده باشند. اما میدانیم که طایفه لبافی هم از مشا به برگجهان آمدند. بنابراین ممکن است نام محلهسر دهمشا پس از آنکه طایفه لبافی جنوب این محله را از طایفه پلویی خریده است بر آن نهاده شده باشد که احتمال ضعیفی است.
از سوی دیگر پرواضح است که لغات بسیاری از گویش برگیجانی اصالتا ترکیِ آذری است. این موضوع نظریه آذری بودن نیای طایفه پلویی را تایید میکند. آیا همین مهدیقلی پیلویی نیای طایفه پلویی است و آیا نام طایفه پلویی از روستایی به نام پیلو است؟ جالب است بدانیم پیلو در گویش برگیجانی به نام پشت کوه است. در جستجوی اینترنتی نتوانستم نامی از روستای پیلو پیدا کنم و معنای آن به زبان آذری را هم نمیدانم.
در هر حال چه نظریه جناب پورفرد درست باشد و چه نباشد، متوجه خواهیم شد که بخش اعظم طایفه پلویی از فرزندان فردی به نام استاد مهدیقلی هستند. اما قطعا این مهدیقلی با مهدی پیلویی فرد واحدی نیستند چرا که میدانیم بخش مهم دیگر طایفه پلویی فرزندان اسحاق هستند (نه استاد مهدیقلی) که در بخش نخست به آنها اشاره شد. شاید این معما را با یک نظریه بتوان حل کرد که مرساقلی این اسم عجیب در واقع مهدیقلی پیلویی بوده است. او پدر اسحاق و همچنین پدر بزرگ استاد مهدیقلی ساکن محلهسر دلمشا بود.
استاد مهدی نیای بزرگ محلههای دهمشا و بسداغون
الهقلی، علیاکبر، و محمدعلی سه پسر استاد مهدیقلی بودند و از نام همسر و دختران استاد مهدیقلی اطلاعی نداریم. در هر حال فرزندان شاخه عبداله پسر اسحاق و استادمهدی رابطه پسرعمویی با یکدیگر داشتند و محمدقاسم پلویی از شاخه عبداله، اماناله پلویی از شاخه استادمهدی را عمو خطاب میکرد و صدراله نیز با اماناله رابطه پسرعمویی داشتند.
در تاریخ معاصر ایران (تاریخ مشروطه) از فرد دیگری نام برده میشود به نام میرزا علیاکبر پلویی که به عنوان نماینده صنف چلوییها و پلوییها وارد مجلس شد. افرادی وی را اصالتا برگجهانی و از طایفه پلویی میدانند. اگرچه هیچ مستندی در این باره تاکنون نیافتهام.
متاسفانه به دلیل فقدان اسناد کتبی اطلاعات درباره این بخش از طایفه پلویی کامل نیست. قطعا افرادی در طایفه هستند که اسناد قدیمی در اختیارشان هست اما این اسناد تاکنون به دست ما نرسیده است.
به این ترتیب ما از جزییات زیادی اطلاع قطعی نداریم. و حتی اثری از فرزندان محمدعلی نداریم. اما اطلاع از فرزندان علیاکبر و الهقلی بیشتر است.
در این محله از پدر یداله (پدر حاج صدراله) اطلاع موثقی نداریم. آیا یداله فرزند محمدعلی بود یا فرد دیگری پدر او بود؟ فرد دیگری نیز به نام محمدقلی در این محله حضور داشت که منزل وی به مرحوم حاج صدراله (فرزند یداله) تعلق دارد. این افراد در محلهسر دهمشای بالا در محله سرده روستای برگجهان سکونت داشتند.
جالب است بدانیم از فرد دیگری در این محله یاد شده است که اتفاقا مدعی بود درخت توت معروف این محله را وی کاشته است. فردی به نام علیصمد. با این توصیف میتوان احتمال قوی داد که علیصمد نیز از پسرعموهای علیقلی و گلعلی بوده است. بجز داستان زیر درباره علیصمد اطلاع بیشتری نداریم:
جناب آقای سیفاله طوسی فرزند محمدعلی برای من داستان جالبی را به این شرح نقل کردند:
“من یک زمانی قصد داشتم تمام داراییهای خود را در برگجون بفروشم و به تهران بیایم. یکی به من گفت مگر تو علیصمدی؟ این بود که داستان علیصمد را پرسیدم، گفتند در سالها قبل فردی شیکپوش (مثلا آن زمان یک نوع کفشهای سیاه و سفید ساخته میشد که خیلی شیک و برای یک فرد روستایی گرانقیمت محسوب میشد. او از این کفشها میپوشید) در دلمشا زندگی میکرد که دل به زندگی در روستا نمیداد. او هرچه از زمین در زیادهباد و جانَهلو (زمینهایی مشرف به زیادهباد در کوه اَلون)، و هرچه از خانه و کاشانه در محلهی دلمشای بالا داشت فروخت و رفت. دیگر کسی رد و اثری از او ندارد.
این موضوع در ذهن من ماند و سالهای سال گذشت تا اینکه در حدود سال ۱۳۵۶ یک نفر به من گفت یکی از بستگان ما در سر پل تجریش میخواهد پنبههای لحافشان را بزند و لحاف جدید بدوزد. گفتم من تجریش نمیروم چون مسیر تجریش تا تهران زیاد است و نمیتوانم هر روز بروم و برگردم. قرار شد آنجا به من جا بدهند که بخوابم. این کارم که در تجریش تمام شد، همسایه آنها هم همین خواسته را داشتند و من هم به خانه همسایه رفتم.
روز نخست که مشغول کار بودم پیرمردی با ریشهای بلند و سفید که بهسختی راه میرفت پیشام آمد و باب گفتگو باز شد. قصه به لهجه و محل تولد رسید که به او گفتم اهل برگجونم. او لبخندی زد و گفت من هم برگجونیام. گفت از محله دلمشا کسی را میشناسی؟ گفتم حاج حسین. گفت برو بالاتر، گفتم حاج اباصل. گفت عقبتر، گفتم امانالله، گفت عقبتر. گفتم کسی را نمیشناسم… که یکمرتبه یادم به ماجرای علیصمد افتاد. گفتم شنیدم در زمان قدیم فردی به نام علیصمد در محله دلمشا زندگی میکرد. شما از نوادگان او نیستی؟
پیرمرد دستی بر ریش بلند خود کشید و لبخندی زد و گفت: من علیصمدم! گفتم: علیصمد به زعم من باید ۵۰ سال قبل مرده باشد. گفت: من حدود ۱۴۵ سال دارم! سپس داستان زندگی خود را تعریف کرد که پس از خروج از برگجون به عراق رفته و ۶۰ سال در عراق زندگی کرده زن و فرزندان و نوادگان متعددی داشته تا اینکه دولت عراق در اثر اختلافی که با شاه پیدا میکند به ما چند ماه مهلت داد که هرچه داریم برداریم و از عراق به ایران برگردیم. ما هم همهچیز را فروختیم و به ایران آمده و در تجریش اقامت کردهایم.
علیصمد پس از شرح زندگی و یاد کردن برگجون و کمی گریستن به من گفت: در حیاط دلمشا آیا یک درخت توت وجود دارد؟ گفتم: هست. از من قول گرفت که شاخهای از این درخت را برایش ببرم. گفتم: این کار چه حکمتی دارد؟ گفت: آن درخت را من کاشتهام. حدود ۱۲۵ سال قبل.
وقتی به برگجون رفتم ماجرا را به حاج اباصل گفتم. اما او باور نکرد. گفتم این آدرس خانهاش، برو و یک شاخهی درخت توت را هم برایش ببر. حاج اباصل گفت: ۱۰۰ سال است که از علیصمد خبری نیست و من هم جایی نمیروم. این بود که فکر نکنم حاج اباصل به دیدن او رفته باشد.”
نگارنده موضوع را از حاج حسین پلویی (برادر زادهی مرحوم حاج اباصلت) جویا شدم. ایشان علیصمد را نمیشناختند، اما تایید کردند ما فامیلی در تجریش داشتیم که عمو اباصل به دیدارشان میرفت و وقتی عموم مُرد، افرادی هم از آنجا در مراسم ختم او شرکت کردند، اما دیگر خبری از آنها نداریم.
الف- الهقلی
الهقلی احتمالا پسر بزرگ استاد مهدی بوده است. وی دارای سه پسر به نامهای حیدرعلی، گلعلی و رضاقلی بوده است. از همسر و دختران وی اطلاعی در دست نیست.
الف-۱- حیدرعلی
به نظر میرسد مشهدی حیدرعلی بزرگترین پسر الهقلی بود. بدین ترتیب وی در حدود ۱۱۰ سال قبل به دنیا آمده است. وی ابتدا با فردی به نام شرف (فرزند؟) ازدواج کرد و صاحب فرزندی به نام محمدابراهیم شد. سپس وی با خانم ملِک (فرزند؟) ازدواج کرد و صاحب سه پسر به نامهای شعبان، عباس و رحمتاله و سه دختر به نامهای رقیه، صغرا و عذرا شد. در نسل مش حیدر افراد هنرمند متعددی پرورش یافتهاست. هنرمندانی شاعر، خواننده و عکاس و طراح.
رقیه ابتدا با فردی ازدواج کرد که از نام و طایفهاش اطلاعی نداریم ولی میدانیم از وی صاحب فرزندی به نام جانبیبی شد. سپس با مردی غیر برگجونی به نام قربان ازدواج کرد و صاحب دو دختر به نامهای هاجر و خاتون شد. هاجر که با استادمصطفی مقدس ازدواج کرد، صاحب زندگی مرفهی شدند و با اهالی برگجهان ارتباطشان کم شد. پس از فوت همسر اما آن زندگی به دست ورثه افتاد و هاجر تنها ماند. خاتون با استاد رحمت گلمنش از محله روبار ازدواج کرد (پدر عزیزاله گلمنش).
صغرا ابتدا با شعبان شاهانی ازدواج کرد. شعبان که برای فردی در محله شاهان کار میکرد، در محله شاهان ساکن شد و نام فامیل همسرش صغرا را که از طایفه پلویی بود در شناسنامه شاهانی درج کرد. اما مشخص نیست چرا نام فامیل فرزندشان مصطفیقلی جاننثاری است. شعبان دچار بیماری ناشناختهای شده و پس از سه روز از دنیا رفت. پس از درگذشت وی، صغرا با نصراله مقدس که او هم مرد بیوهای بود و دختری به نام امالبنین داشت، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج عبارتند از:
- محمدعلی که با سلطنت پلویی فرزند محمد ازدواج کرد. فرزندانشان ملک، اصغر، مهناز، شهناز و الهام هستند.
- رضاعلی که با زهرا ذاکری ازدواج کرد. اکبر، امیر و نرگس فرزندنشان هستند.
- قربانعلی که با امهانی لبافی فرزند علیمحمد ازدواج کرد و مریم، مجید(نصراله)، مرتضی و مونا فرزندانشان هستند.
امالبنین دختر نصراله با رحمتاله برادر صغرا (زن پدرش) ازدواج میکند و بدینسان امالبنین هم زن دایی محمدعلی، رضاعلی و قربانعلی بوده است و هم خواهرشان.
عذرا با محمدربیع اثباتی فرزند شیخ محمد ازدواج میکند و از وی صاحب دختری به نام سکینه میشود. عذرا در جوانی درگذشت. سکینه با آقای شمس کارمند راهآهن ازدواج کرده و صاحب چهار دختر به نامهای زهرا، فاطمه، شهین، فهیمه و پسری به نام علیرضا میشوند.
الف-۱-۱- محمدابراهیم
محمدابراهیم با صدیقه پلویی (یا علیمردانی؟) دختر کربلایی ابراهیم ازدواج کرد و صاحب ۳ فرزند پسر به نامهای محمداسماعیل، نجفقلی، و محمد و ۳ دختر به نامهای محترم، نرگس(نرجس خاتون) و منور شد. محترم با مصطفیقلی جاننثاری، منور در سال ۱۳۳۵ ه.ق با محمدعلی موسی (طوسی) و نرگس با عطااله پلویی ازدواج کردند. محمدابراهیم بجز اینها دارای دختر خواندهای به نام کبرا لبافی بود. کبرا فرزند مرتضی لبافی و رقیه علیمردانی در ۶ روزگی مادر و در ۶ ماهگی پدرش را از دست میدهد. لذا محمدابراهیم پلویی سرپرستی او را (که احتمالا خواهرزاده همسرش بود؟) برعهده میگیرد و در زمره دختران او قلمداد میگردد. کبرا لبافی/پلویی با سیفاله پلویی ازدواج میکند.
محمداسماعیل (کاشانی)
اسماعیل یا محمداسماعیل با خانم ایران کوشکستانی دختر مصطفیقلی و هاجر جاننثاری ازدواج کرد و صاحب شش پسر و دو دختر شد. پسرها به نامهای داود، محمود(مایک)، پرویز، مسعود، محمدابراهیم(حاجی)، و مجتبی و دخترها به نامهای معصومه و منصوره هستند. نام فامیل این خانواده به کاشانی تغییر یافته است.
فرزند ارشد- داود کاشانی- با طاهره سادات قوامی ازدواج کرد. وی تحصیلات خود را در آمریکا در رشته الکترونیک به اتمام رسانده و پس از بازگشت به ایران در نیروی هوایی مشغول به کار گشت و با سمت سرهنگ تمام ارتش بازنشسته شد. فرزندانشان عبارتند از: سپیده (همسر کیوان موسوی)، امیررضا (همسر سحر کاشانی)، سحرناز (همسر هاشم لاری) و محمدرضا یا سهراب که مجرد است.
محمود که مدتی است به آمریکا مهاجرت کرده است دارای نام خارجی مایک میباشد. او با اشرف فتحی ازدواج کرد و آزاده، بهاره و پیمان فرزندانشان هستند. آقا محمود بسیار به روستا علاقه دارد و مناظر مختلف روستا را تاکنون با رنگ و روغن به تصویر کشیدهاند.
پرویز با شیوا سعادت و سپس فریبا سلامت ازدواج کرد و فرزندی به نام کیمیا دارد.
مسعود با مرضیه امامقلی ازدواج کرد و فرزندان آنان عبارتند از: صحیفه (نام همسر مجید نورالهی)، سجاد (نام همسر عاطفه شورگشتی) و سعید.
محمدابراهیم که نام پدربزرگ را به یادگار دارد با میترا محمدزاده ازدواج کرد و آرمین و مهدی فرزندانشان هستند.
مجتبی با مریم مصیبزاده ازدواج کرد و علیرضا، محمدرضا، حمیدرضا و امیرحسین فرزندانشان هستند.
معصومه با محمدرضا کرد ازدواج کرد و محمد، علی، حمیده و الهه فرزندان آنان هستند. محمد هنرمندی است که به کار خوانندگی به سبک سنتی مشغول هستند.
منصوره با غلامرضا صالحی ازدواج کرد و محمدصادق و زهرا فرزندان آنان هستند. محمدصادق مهندس برق قدرت و زهرا روانشناس است.
محمد
محمد با دختر عموی خود زهرا پلویی فرزند عباس ازدواج کرد. حاصل این ازدواج سه پسر به نامهای عزیزاله، حسین و مرتضی و چهار دختر به نامهای سلطنت، فاطمه، اکرم و فرحناز شد. شغل محمد بنایی بود.
سلطنت با پسرعمه پدرش محمدعلی مقدس فرزند نصراله ازدواج کرد و ملک، اصغر، مهناز، شهناز و الهام فرزندانشان هستند.
فاطمه با نبی ملکمحمود ازدواج کرد و داود، فرشته، فرزانه و دلارام فرزندانشان هستند. داود با شاپرک رضازاده، فرشته با علی نجارزاده، فرزانه با محسن شیرافکن، و دلارام با رضا اسلامی ازدواج کردهاند. داود مهندس کامپیوتر است و خارج از ایران زندگی میکند. خانم فرشته ملکمحمود ترانهسرا هستند و خوانندگان مشهوری مانند رضا صادقی از ترانههای ایشان استفاده کردهاند. شعر ایشان به مناسبت جشن تولد هفت سالگی پسرش آرتین که تازه مدرسه رفته و نوشتن یاد گرفته است، در زیر آمده است:
عزیز دیماهی من بازم تولدت رسید / مامان برات دوباره باز، یه هدیهی تازه خرید
با خندههات یه آسمون شادی میاد به خونه / دوسِت دارم زیبای من، گل یکی یهدونه
من با تو سرنوشتمو گره زدم به خورشید / کی بود که از من زیرلب یه روزِ خوبو پرسید؟
هشتِ دی انگار واسه من تولد دوبارمه / زمستونه اما گلم، زیباترین بهارمه
عزیز دیماهی من تو عمرمی، جونمی / تا به قیامت تو عزیز، آرامش خونمی
عزیز دیماهی من عمر غمات سر میاد / نوگل هفت سالهی من غصه به آخر میاد
صدا بزن مامان بیا اسم تورو نوشتم / یادت نره من تا ابد همین مامان فرشتم.
اکرم با علیمحمد جاننثاری فرزند حاج مصطفی ازدواج کرد و امیر و امید فرزندانشان هستند. امیر با زهره جاننثاری ازدواج کرد.
فرحناز با غلامحسین اثباتی فرزند عباس ازدواج کرد. میثم و مونا فرزندانشان هستند. میثم با مونا امیریکیا و مونا با وحید محمودی ازدواج کردند.
عزیزاله معروف به عزیز محمد، نخستین مربی فوتبال برگجونی است و تیم عقاب کوهستان را با جمعی از افراد فامیل و یا برگجونی شکل داد و موفقیتهایی نیز در منطقه لواسانات به دست آورد. وی با عصمت پاکزاد ازدواج کرد و اعظم، آذر، آرش، الهه و ایمان فرزندانشان هستند.
حسین با اعظم عزپور ازدواج کرد و افسانه و علیرضا فرزندانشان هستند. افسانه با محمد اسماعیلی و علیرضا با زینب بوربور ازدواج کردند. خانم افسانه پلویی از هنرمندان مطرح در گرافیک و عکاسی است و طرح جلد کتاب فرهنگ جامع گویش برگیجانی اثر اوست.
مرتضی با پروانه خانم ازدواج کرد و دارای دو فرزند به نامهای محمد و مهدیه است.
نجف
نجف با عذرا پلویی دختر اکبر ازدواج کرد و صاحب ۴ پسر به نام های علی، ابراهیم، حسن و علیرضا و ۶ دختر به نام عفت، عصمت، صدیقه، نیره، طاهره، و مریم شد. عفت با حسین حیدریخواه فرزند شعبان، عصمت با محمود نورسته، صدیقه با تقی سلاحی، نیره با حسن سمیاری، طاهره با حسین علیمردانی فرزند خیراله و مریم با حسین قاسملویی ازدواج کردند.
همچنین علی با طاهره جاننثاری دختر استاد خیراله، ابراهیم با نیره جاننثاری باز هم دختر استاد خیراله، حسن با زهرا علیمردانی دختر حسین علیقلی و علیرضا با ثریا کوشکستانی فرزند علیرضا ازدواج کردند.
الف-۱-۲- شعبان
شعبان با حبیبه اثباتی فرزند قنبرعلی ازدواج کرد و صاحب سه فرزند پسر به نامهای علی، حسین، محمد و یک دختر به نام شهربانو شد.
شهربانو با نعمتاله فداکار ازدواج کرد و نرگس، الهه، مریم و فاطمه فرزندنشان هستند.
علی
علی با امالبنین لبافی فرزند علیمحمد ازدواج کرد. علیآقا مداحی بود که در دوران جوانی نسبت به سایر مداحان روستا از صدای زیباتری برخوردار بود. او دارای دو پسر به نامهای مجتبی و مصطفی و دو دختر به نامهای زهرا و زهره شد. مجتبی مهندس عمران است و مصطفی متاسفانه در چاه ساختمان در حال ساخت حسینیه برگجهانیها در محله سرآسیاب دولاب سقوط کرد و از دنیا رفت. پس از مرگ وی به نظر میرسد علی آقا با سرعت زیادی پیر شد و زودتر از حد متعارف از دنیا رفت.
حسین
نام فامیل حسینآقا حیدریخواه بود. او با عفت پلویی فرزند نجف ازدواج کرد. فاطمه همسر حسین محسنیان، معصومه همسر داود لبافی، و فایزه دختران و عباس پسر آنهاست. عباس با نفیسه دختر محمود پلویی ازدواج کرد.
محمد
وی با خانم کبرا بخشی ازدواج کرد و احمد، امیر، اعظم، اکرم، فاطمه فرزندانشان هستند. اعظم عروس ابراهیم جاننثاری است.
الف-۱-۳- عباس
عباس با سکینهخاتون طوسی دختر موسی ازدواج میکند. شایان ذکر است هنگام صدور شناسنامه نام فامیل سکینه در شناسنامه پلویی درج میشود. عباس و سکینه صاحب دو فرزند پسر به نامهای علیاحمد و غلامحسن و سه فرزند دختر به نامهای حلیمه (سنمبر)، عفت(حاج خانم)، و زهرا میشوند. وی جزو نخستین افراد طایفه پلویی بود که در تهران سکونت یافت و در عین حال ارتباطش رابا برگجهان قطع نکرد. لذا فرزندان او شهری و باسواد بودند. عباس به زغالفروشی اشتغال داشت و در سال ۱۳۳۵ درگذشت. سکینه خانم فردی شوخطبع و خندهرو و خوشبرخورد بود و تقریبا اغلب فرزندان او نیز چنین بودند.
سنمبر با پسر عمهاش مصطفیقلی جاننثاری ازدواج میکند و سیما، رضا، جواد فرزندانشان هستند. سیما همسر منوچهر طوسی، رضا همسر نیره پلویی و جواد همسر اکرم کوشکستانی میشوند.
عفت چون در روز عیدقربان به دنیا آمد از همان ابتدا به حاج خانم معروف شد و کمتر کسی نام او را به کار میبرد. حاج خانم با ولیمحمد لبافی فرزند علیمحمد ازدواج کرد و امیر، حسن، مهدی و آرزو فرزندانشان هستند.
زهرا با پسر عموی خود محمد پلویی فرزند محمدابراهیم ازدواج کرد. برای جزییات به خانواده محمدابراهیم مراجعه شود.
علیاحمد
علیاحمد معروف به احمد با پروین عبادی اهل روستای نیکنامده ازدواج کرد و عباس، نسرین، نسترن و علی فرزندانشان هستند. علیاحمد طبع شعر داشت و اشعار زیادی دارد و فردی شوخطبع بود و زندگی را چندان جدی نگرفت و تن به کاری دایمی نداد و با درآمد همسرش و در منزل مادرش زندگی کرد. نوهی او نازنین دختر نسترن خانم نیز طبع شعر دارد و شعر روی سنگ مزار علیاحمد اثر اوست. علیاحمد در سال ۱۳۸۵ درگذشت. عباس پسر او نیز در ۳۹ سالگی در اثر ابتلا به سرطان معده درگذشت و علی با ناهید شاهانی ازدواج کرده است.
غلامحسن
وی با عفت کوشکستانی فرزند مشهدی آقا ازدواج کرد. عکسی از ایشان وجود دارد که نشانه خوشتیپی او است. وقتی برای نخستین بار این عکس را دیدم باورم نمیشد که او یک فرد برگجونی سالهای ۱۳۴۰ باشد. غلامحسن نیز فردی باسواد و اهل کار و کوشش بود و سلمانی موفقی داشت. ولی متاسفانه در سن ۲۹ سالگی و زمانی درگذشت که دخترش پروانه ۴ ساله و پسرش محسن ۱٫۵ ساله بود. پس از درگذشت غلامحسن، همسر او با فردی غیربرگجونی ازدواج کرد و پروانه و محسن نزد مادر بزرگشان سکینه خاتون بزرگ شدند.
نام فامیل محسن جهانکیا است. محسن که به محسن زاغی معروف بود پس از سالها تعطیلی معدن سنگ پشتبالابا آن را احیا کرد ولی مدتی بعد دوباره این معدن تعطیل شد. وی همراه پسرداییاش پهلوان داود کوشکستانی بود و روحیهای پهلوانی داشت. او در سال گذشته در اثر سانحه تصادف درگذشت. خانم زری عبدلی همسر محسن خواهر شوهر پروانه است. اصطلاحا هاداهاگیر کردهاند. حسن و هانیه فرزندان او هستند.
پروانه با رضا عبدلی (فردی غیر برگجونی) ازدواج کرد و شیرین، محمد و عاطفه فرزندانشان هستند. ایشان متاسفانه یک ماه پیش از دنیا رفت.
الف-۱-۴- رحمتاله
رحمتاله با دختر شوهرخواهرش به نام امالبنین مقدس فرزند نصراله ازدواج کرد. حاصل این ازدواج فرزندانی به نام عباس، علیرضا، لیلا و کبرا است.
لیلا با رحمتاله پلویی فرزند حاج احمد ازدواج میکند و پروانه، زهرا، زهره، زیبا، پروین و محمد فرزندانشان هستند.
کبرا با فردی غیربرگجونی ازدواج کرد و رضا، امیر، مهدی، نرگس و نیره فرزندنشان هستند.
عباس
وی با فریبا کربلایی ازدواج کرد و فرزانه، مبینا و ابوالفضل فرزندانشان هستند.
علیرضا
وی با خانم زهرا خسروی ازدواج کرد و حمید، سعید، وحید و اعظم فرزندانشان هستند.
الف-۲- گلعلی
درباره همسر یا همسران گلعلی اطلاع دقیق نداریم. اما میدانیم تنها فرزند گلعلی فردی به نام علیاکبر بود که با نام اکبر گلعلی معروف است. او از طرف مادر با محمدقاسم پلویی برادر بود. یعنی همسر میرزامحمد پس از مرگ شوهر با گلعلی ازدواج میکند و بدین سان فرزندان او یعنی محمدقاسم (فرزند میرزامحمد) و علیاکبر (فرزند گلعلی) با هم برادر بودند. علیاکبر با بیبیخاتون جاننثاری دختر رجبعلی ازدواج کرد و صاحب چهار فرزند به نامهای حیدرقلی، رضاعلی، کبرا، و عذرا شد.
کبرا با پسرخاله خود جواد جاننثاری فرزند محمدابراهیم و عذرا با نجف پلویی فرزند محمدابراهیم ازدواج کردند.
میدانیم رابطهی پیرعمویی بین الهقلی و عبداله برقرار بود. اما رابطه بین گلعلی و محمدقاسم فرزندان آنها به همین عموزادگی باز نمیگردد زیرا علیاکبر فرزند گلعلی با دختران محمدقاسم و نوادگان او محرم بود. گلعلی نه برادر محمدقاسم بود و نه برادرزن او تا به واسطه دایی و عمو بودن با دختران محمدقاسم و فرزندان آنان محرم باشد. دلیل این محرمیت برای نگارنده مشخص نشد. احتمال دارد محمدقاسم و علیاکبر برادران رضاعی یا از طریق مادر با هم برادر بودند؟
الف-۲-۱- حیدرقلی
حیدرقلی با خانم عذرا جاننثاری فرزند شعبان ازدواج کرد و صاحب چهار فرزند پسر به نامهای علی، حجتاله، آیتاله و اکبر و سه دختر به نامهای توران، پوران و ایران شدند. نام فامیل اکثر افراد این خانواده حسامی است.
علی با صغرا لبافی فرزند صفتاله ازدواج کرد. حجتاله با شمسی شاهانی فرزند علیبابا نوهی عمهی خود ازدواج کرد. اکبر با اعظم پلویی فرزند فضلاله ازدواج کرد. توران با پسر عمهاش جعفر جاننثاری فرزند جواد و پوران با حجت سیفمحمدی فرزند باقر و ایران با ولی اله طهماسبی ازدواج کردند.
الف-۲-۲- رضاعلی
رضا علی با خانم عفت نثارجانی فرزند استادعلی ازدواج کرد و صاحب سه فرزند دختر به نامهای مهری، شمسی و بدری(فخری) شد. مهری با علی نبیان نوه حاج مصطفی محسنیان و شمسی با حسن اثباتی فرزند صفرعلی (باز هم نوه حاج مصطفی) و بدری با رضا طوسی فرزند جهانسوز ازدواج کردند.
الف-۳- رضاقلی
رضاقلی سومین پسر الهقلی بود. متاسفانه ظاهرا به دلیل نداشتن پسر از وی اطلاع زیادی در دست نیست. البته این موضوع سبب شده است که برعکس دیگران از دختران او اطلاعات هر چند محدودی وجود داشته باشد.
از نام همسر رضاقلی اطلاع دقیقی در دست نیست. تنها مشخص است وی دو دختر به نامهای حلیمه و سروناز داشت. سروناز و خواهرش چهرههای زیبایی داشتند و این زیبایی در نسل آنان ادامه مییابد.
سروناز با قنبرعلی اثباتی فرزند غلامرضا ازدواج کرد. حاصل ازدواج قنبرعلی و سروناز سه دختر به نامهای قمر، نرگسخاتون، و حبیبه بود و دیری نگذشت که قنبرعلی از دنیا رفت. پس از آن سروناز به ازدواج صفرعلی – برادر شوهرش- درمیآید و فرزندی از این ازدواج به دنیا نمیماند.
حلیمه ابتدا با مردی (احتمالا اهل محله شاهان) ازدواج کرده و از وی دارای دو فرزند میشود. پس از مرگ همسرش وی دوباره به محله سرده بازمیگردد و فرزندانش نیز از دنیا میروند. سپس آقای پرتیمور (فردی غیر برگجونی) او را میبیند و از او خواستگاری میکند. حلیمه پس از ازدواج مجدد به تهران مهاجرت کرده و نامش به مونس تغییر مییابد. حاصل این ازدواج دو پسر به نامهای نصرت و ابوالفتح بود. نصرت خان به درجه سرهنگی میرسد و با نام سرهنگ پرتیمور در برگجهان معروف است و با خانواده قربان پلویی فرزند حسین در آمدوشد بودند.
ب- علیاکبر
علیاکبر فرزند استادمهدی در حدود سالهای ۱۲۳۰ خورشیدی میزیست. از همسر وی و فرزندان دختر او اطلاعات دقیقی وجود ندارد. علیاکبر با بیبیجان در حدود سال ۱۲۶۴ (۱۳۵ سال قبل) ازدواج میکند. مشخص نیست این بیبیجان از کدام طایفه یا فرزند چه کسی بود، اما هم عصر بودن او با فردی به نام آقاجونی از طایفه اثباتی و مشابهت بسیار در اسم با وی، و وجود سندی که بین او و فرزند آقاجونی معاملهای انجام شده است، این احتمال را بالا میبرد که وی خواهر آقاجونی و از طایفه اثباتی بوده است. علیاکبر دارای سه پسر به نامهای علیقلی، محمدقلی و محمدمهدی بود که اطلاعی از فرزندان دو فرد اخیر نداریم.
بعد از علیقلی اطلاعات شفاهی زیاد است. چرا که میدانیم وی دارای دو پسر بود. به نظر نمیرسد او صاحب فرزند دختری بوده است. اما فرزندان پسر عبارت بودند از: اماناله، و قنبر که در ادامه به آنان میپردازیم.
حاج محمود رضاییپور نوهی اماناله، محمدباقر سیفمحمدی فرزند قنبر از شاخه مهدیقلی و رحمتاله پلویی فرزند محمدقاسم از شاخه فرزندان عبداله سه عضو اصلی از طایفه پلویی به همراه افرادی از طایفه جاننثاری به ویژه حاج مصطفیقلی جاننثاری فرزند محمدابراهیم هسته اصلی هیات عزاداران حسینی برگجهانیهای مقیم تهران را در سال ۱۳۲۸ شکل دادند.
این هیات از میان طوایف دیگر به ویژه اهالی محله شاهان و همچنین معدودی افراد از طایفه لبافی (در راس آنها حاج علیجان فرزند اسماعیل) و حاج ولیمحمد لبافی (که از مادر جزو شاخه مهدیقلی طایفه پلویی است) و اثباتی نیز عضو پذیرفت و به این ترتیب برای نخستین بار اهالی برگجهان حول موضوعی خارج از روستای برگجهان با هم گردهم آمدند.
اگرچه این هیات مطابق اسم خود با محوریت عزاداری امام حسین شکل گرفت اما با توجه به وزنهای که داشت به موضوعات مدیریتی روستا نیز ورود کرد و در مواردی حتی با مواضع ساکنان روستا در تعارض قرار میگرفت. اما در آن زمان به دلیل استقلال نهادهای قانونی روستا از این هیات و قوی بودن وزنه مدیریتی ساکنان روستا، این دخالتها چندان موثر نبود.
در مراحل بعد اهالی شاهان با تشکیل هیات زنجیرزنان جداگانه، از این هیات جدا شدند. در گام بعد این هیات به دو هیات پلوییها و جاننثاران حسینی منفک شد و افراد سایر طوایف نیز کنار رفتند. هیات پلویی مبنای تشکیل شرکت تعاونی برادران امین در سال ۱۳۳۱بود که تا کنون البته با نام شرکت تعاونی براداران امین ادامه یافته است.
در سالهای بعد همان میراث کماکان پابرجا ماند و طایفه پلویی و جاننثاری در این دست، و به همراه هیات زنجیرزنان محله شاهان در آندست، اساس دستههای عزاداری در تهران و برگجهان را تشکیل دادند. همین هستهها بار دیگر گرد هم آمده و بنای ساخت حسینیه تهران را در محله سرآسیاب دولاب پیریزی کردند. این بار اما به دلیل تغییر شرایط قانونی و اجتماعی و همچنین خالی شدن روستا از افراد ذینفوذ، مدیریت روستا به شدت تابع مدیریت این جمع و تاثیرپذیر از آن بود تا جایی که در حال حاضر هیچ اقدام مهمی در روستا نمیتواند بیارتباط با حسینیه تهران پیش برود.
طایفه پلویی روحیهای جمعگرا دارند و در هر فرصتی میتوانند با دیگران و به ویژه اعضای طایفه خود گردهم آیند. با توجه به بستر مذهبی کشور این جمعگرایی در بخش مراسم مذهبی نمود بیشتری دارد اما در سایر موارد جمعی مانند موضوعات هنری و برنامههای گروهی شاد نیز این طایفه استعداد نهفته دارد و همانطور که افراد این طایفه به سرعت میتوانند گریان باشند، به همان سرعت نیز میتوانند بخندند و شاد باشند.
ب-۱- اماناله
اماناله با ربابه پلویی فرزند کربلایی مصطفیقلی ازدواج کرد. بیگم (۱۲۷۲-۱۳۵۷همسر مش میرزا کوشکستانی)، کربلایی ابوالقاسم(۱۲۷۶-۱۳۳۹)، حاج احمد(۱۲۸۹-۱۳۶۰)، حاج اباصلت(۱۲۹۲-۱۳۷۸)، و فاطمه (۱۲۹۹-۱۳۸۳ همسر علیمحمد لبافی) فرزندان کربلایی امانالله بودند. امانالله در سال ۱۳۲۹ درگذشت.
نقل است که کربلایی امانالله بزرگ خاندان پلویی و یکی از معتمدین مردم و از ارکان روستا در زمان خود بود. او فردی بسیار متدین بود که به شعایر دینی توجه داشت و مردم به ویژه زنان در حضور او خود را مقیدتر میدانستند. شادروان خانم کوشکستانی (فرزند مش میرزا) برای نگارنده نقل کردند که دایی اماناله وقتی در ایوان دلمشا مینشست زنی جرات نمیکرد بدون توجه و رعایت حجب و حجاب از مقابل او رد شود. دایی اماناله ریشی بلند داشت و در ایوان مینشست و دخترش فاطمه را صدا میکرد که برود و ریش او را شانه کند.
در میان فرزندان یا دودمان اماناله افراد متعددی مداح اهل بیت شدهاند.
ب-۱-۱- ابوالقاسم
ابوالقاسم (معروف به کل ابوالقاسم) متولد ۱۲۷۶ دومین فرزند اماناله و نخستین پسر وی بود. او نیز همچون پدر معتمد مردم روستا و فردی مذهبی بود. او فردی باسواد بود که در مکتب بزرگآقا و میرزاعلیمحمد (طالقانی) دانشآموخته و نزد آسیدمصطفی (جوردی) نیز سواد قرآنی را تکمیل نمود. کربلایی ابوالقاسم از مداحان معروف روستا بود. وی و حاج علیاکبر لبافی که از مداحان اهل بیت(ع) و روضهخوانان درجه ۱ برگجهان بودند؛ در روستاهای اطراف نیز شهرت داشتند، به نحوی که اهالی این روستاها از آنان در مراسم مختلف برای اجرای برنامه دعوت میکردند.
کربلایی ابوالقاسم با فاطمهخاتون(وفات ۱۳۵۵) دختر قنبر که نوه عمویش بود، ازدواج میکند. حاصل این ازدواج سه پسر به نامهای علیمحمود، عبدالحسین و محمدحسن است.
کربلایی ابوالقاسم بهجز کار کشاورزی به دامداری نیز مشغول بود. او اغلب برای مداحی مزدی نمیگرفت و زمانی که مزد میگرفت آن را برای خرید پوش (پارچه بافته شده از کرباس) صرف میکرد. این پارچه در برگجهان بافته نمیشد و پس از خرید از مازندران برای پوشش سقف تکیه سرده از آن استفاده میشد.
کربلایی ابوالقاسم در اثر سکته قلبی در سال ۱۳۳۹ و در سن ۶۳ سالگی درگذشت. حاج حسین پلویی داستان مرگ او را چنین نقل میکند:
“من و مشطهماس خلیل داشتیم از خانه ابوطالب کُماه میآوردیم. دم خانه که رسیدیم دیدیم بابام روی پله نشسته و حالش به هم خورده. او را کول کردم بردم خانه زیر کرسی. در خانه مُرد. حاج احمد عموی خدابیامرزم هم همینطور مُرد.”
کربلایی ابوالقاسم را پس از مرگ در ایوان امامزاده اسماعیل دفن میکنند. قبر او مشخص و دارای سنگ بود. این قبر در زمان ترمیم دیوار ایوان توسط استاد اسحاق، ترمیم میشود و مجدد در زمان تخریب و نوسازی امامزاده زیر دیوار یا توسعه بنا رفته و سنگ قبر از بین میرود.
حاج محمود رضاییپور(پلویی)
علیمحمود رضاییپور متولد ۱۳۰۲ نخستین پسر کربلایی ابوالقاسم است که راه پدر در پیش گرفت و جزو مداحان و واعظان روستا شد. وی اگرچه به تهران مهاجرت کرد، ولی سالیان زیادی در ماه محرم در برگجهان مقیم شده و در هر دو حسینیه روستا همزمان (ابتدا محله شاهان و سپس محله سرده) بر منبر رفته به روضهخوانی و وعظ میپرداخت. علاوه بر مراسم روستا، وی در هیاتهای مذهبی به ویژه هیاتهای جاننثاریها و پلوییها نیز فعال بود و یکی از اعضای اصلی موسس هیات و سپس شرکت پلوییها بود. حاج محمود در سال ۱۳۸۵ از دنیا رفت و در برگجهان به خاک سپرده شد.
حاج محمود با همدم محمدعلی ازدواج کرد و محمدرضا، محسن، مهدی و علیرضا فرزندان پسر و طاهره، نیره، مریم، اعظم و اکرم دخترانشان هستند. طاهره با محمود خوشپور، نیره با ایرج عبادتبریز، مریم با حسین اثباتی اواسانی فرزند احمد و اکرم با مجید جاننثاری فرزند جواد ازدواج کردند.
حاج حسین پلویی
عبدالحسین پلویی متولد ۱۳۰۶ دومین پسر کربلایی ابوالقاسم است. او سواد قرآنی را در کودکی نزد آسیدمصطفی محسنیان فرامیگیرد. با دایر شدن مدرسه دولتی بسداقون به دلیل سن زیاد نتوانست در دوره روزانه ثبت نام کند، ولی در دوره شبانه به عنوان اکابر نزد محمود یاسایی به سوادآموزی پرداخت.
حاج حسین پلویی از جمله افراد معدودی است که در روستا اقامت دایم داشت و برخلاف اکثر روستاییان به شهر مهاجرت نکرد. وی از کودکی نزد پدر به گلهداری، دامداری و کشاورزی مشغول بود. گوسفندان حاج حسین گاهی به ۲۰۰ راس نیز میرسید.
حاج حسین از آبیاران مشهور روستا بود. شایان ذکر است افرادی در آبیاری نهایت دقت و حوصله را بهخرج داده و اجازه میدادند زمین خوب خیسخورده و سیراب شود. در محله سرده حاج حسین و شادروانان حاج ایوب و یعقوب پلویی چنین اخلاقی داشتند. گرچه این اخلاق برای باغی که آنان آبیاری میکردند بسیار مطلوب بود، اما خوشایند سایر آبیاران که باید منتظر میماندند تا آبیاری باغ آنها تمام شود و نوبت به آبیاری باغ خودشان برسد، نبود و به همین دلیل به این افراد اصطلاحا ” بَد اُو” میگفتند. حاج حسین مدت زیادی الاغ منحصر به فردی داشت. الاغی با جثهای مشابه اسب و به رنگ سفید بود که من شخصا تاکنون مشابه چنین الاغی ندیدهام.
پس از انقلاب شهرت حاج حسین به مراتب بیشتر شد، زیرا به دلیل سوادش و مورد اعتماد بودنش سالها عضو شورای اسلامی روستا بود. حاج حسین چنین گفت:
“در آن زمان ۱۸ تا ۲۰ نفر کاندیدا میشدند و ۵ نفر انتخاب میشدند: یکی رییس، یکی معاون، یکی منشی و دو عضو. دور اول من و حاج حسن و عزیز مش میرزا و عزتالله و احمد کررحمت بودیم. دور دوم عزیز رفت و اسماعیل جای او آمد. دور سوم من و عزتالله و احمد کر رحمت و احمد عقیل و یک نفر دیگر بودیم. دور بعد اعضای شورا ۳ نفر شدند و من و عزتالله و مجتبی صفرعلی بودیم. من ۱۸ سال عضو شورا بودم.”
سکینه خانم کوشکستانی فرزند مرحوم مشمیرزا همسر حاج حسین است و ایشان دارای ۴ فرزند پسر به نامهای مصطفی، مرتضی، قاسم و داود و دو دختر به نام های زینت و زینب هستند.
مصطفی پلویی با خانم طاهره جاننثاری دختر فرجاله، مرتضی با فاطمه جاننثاری دختر ذبیحاله، قاسم با شهربانو علیان اهل روستای نیکنامده و داود پلویی – آخرین پسر حاج حسین- با فریده طوسی دختر اصغرِ ازدواج کرده است. علیاصغر پلویی فرزند یعقوب همسر زینب و علی کوشکستانی فرزند مصطفیقلی همسر زینت هستند.
مصطفی پلویی و علی پلویی فرزند داود از مداحان اهل بیت در این خانواده هستند.
حاج حسن عمرانیپور(پلویی)
محمدحسن پلویی متولد ۱۳۱۱ سومین پسر کربلایی ابوالقاسم است که وی نیز راه پدر در پیش گرفت و به جرگهی مداحان اهلبیت(ع) پیوست.
حسن پلویی ابتدا در مکتب ملاباجی به سوادآموزی پرداخت و سپس نزد آسید مصطفی محسنیان تحصیل کرد. او تا قبل از سربازی در برگجهان بود. وی ۱۸ سالگی به سربازی رفت و ۲ سال بعد دوباره به برگجهان بازگشت. در زمان اقامت در برگجهان، مادرش شادروان زهرا خانم دختر مرحوم کربلایی حسن فریدافشین را برایش انتخاب کرد و تشکیل خانواده داد. پس از ازدواج تنها سه ماه در برگجهان مقیم بود که تصمیم به مهاجرت به شهر گرفت.
وی در شرکت واحد اتوبوسرانی شاغل بود و ۸ سال آخر راننده اتوبوس دو طبقه بود. سال ۱۳۶۸ بازنشسته شد. بعد از بازنشستگی ۲۰ سال با سواری مسافرکشی کرد. مدتی هم پس از درگذشت همسر اول و ازدواج با همسر دوم که اهل شمال هستند به شمال مهاجرت کرد.
او ابتدا در هیات جاننثاریها و سپس هیات پلوییها و مراسم دیگر با برادرش و علیشعبان نوبتی مداحی میکرد. در برگجهان هم در تکیه سرده، در مسیر حرکت به محله شاهان یا در تکیه شاهان، در روزهای تاسوعا و عاشورا میخواند. در تهران در مساجد و هیاتهای محل نیز خواندهاست.
اطلاع دارید گاهی مداحان اهل بیت و امام حسین(ع) را، بلبلان امام حسین خطاب میکردند. به ایشان هم چنین لقبی داده بودند که در بین قدیمیهای برگجون مشهور بود. او در این مورد گفت:
“نه. من از این لقب خوشم نمیآمد. این لقب را مرحوم استاد خیرالله (خیرالله جاننثاری فرزند حسن رجبعلی) به کار برد و بعد دیگران هم استفاده کردند.”
حاج حسن از همسر نخست صاحب ۲ فرزند پسر به نامهای کریم و رحیم و ۴ دختر به نامهای هما (لعیا)، فاطمه، منصوره و محبوبه(معصومه) شد و از همسر دوم دارای ۱ دختر به نام زهره و از همسر سوم دارای ۲ پسر به نامهای سعید و سجاد و ۱ دختر به نام سعیده است.
ب-۱-۲- احمد
حاج احمد فرزند اماناله نیز گاهی روضهخوانی یا مداحی میکرد. وی فردی متدین بود و رفتار و کردارش به ظاهر ساده و عامیانه بود ولی افرادی در رفتار ظاهری او مطالب عمیقی را مطرح میکردند. به عبارت دیگر شخصیت وی را تا حدودی میتوان مشابه رفتار بهلول دانست. خانهی وی در طبقه سردالون ورودی اول به محله دلمشا بود. در محله دلمشا دو دالان ورودی و خروجی داشت و دالانی نیز بین محله پایین و محله بالا قرار داشت. خانه حاج احمد اولین دروازه ورودی به محلهسر دلمشا را تشکیل میداد. در حال حاضر دو دروازه از سه دروازه محله دلمشا تخریب شده است.
حاج احمد ابتدا با زبیده لبافی دختر حاج محمد ازدواج میکند و صاحب دو فرزند به نامهای رحمتاله و حلیمه میشود. حلیمه با محمود کوشکستانی ازدواج میکند و صاحب فرزندی به نام مجید میشود.
رحمتاله با لیلا پلویی فرزند رحمتاله ازدواج میکند و پروانه، زهرا، زهره، زیبا، پروین و محمد فرزندانشان هستند.
همسر دوم حاج احمد به نام بانو کوشکستانی فرزند حبیباله بود و فرزندانشان عفت و عشرت هستند.
همسر سوم حاج احمد به نام ؟ بود و فرزندانشان ابراهیم و اسماعیل و معصومه و گیتی است.
همسر چهارم حاج احمد به نام طلا (زهرا) بود که صاحب فرزندی نشدند.
ب-۱-۳- اباصلت
اباصلت سومین پسر کربلایی امان اله ابتدا با خانم قمر پلویی دختر خلیل ازدواج می کند. وی پس از مرگ همسر نخست با خانم فاطمه علیمردانی فرزند غلامعلی ازدواج کرد. حاج اباصلت به تمام معنا دامپزشک تجربی ماهری بود. از شکستهبندی تا عقیمسازی و درمان انواع بیماری دامها مهارت داشت. او اغلب برای اهالی از ورامین یا نقاط دیگر الاغ خریداری میکرد. جزو معدود افراد بومی با مجوز حمل اسلحه شکاری بود. فردی تنومند بود و میگویند یکبار الاغی را که خریداری کرده بود از روی پل لشگرک رم کرده و عبور نمیکرد. وی الاغ را بر دوش گرفت و از روی پل عبور کرد.
وی الاغهای چموش را عقیم میکرد و تا حدی در این کار خبره بود که به ضربالمثل بدل شده بود و افرادی که چموشی و یاغیگری میکردند اصطلاحا میگفتند باید او را به حاج اباصلت بسپریم تا درمانش کند!
اباصلت دارای سه فرزند دختر به نامهای زهرا، حوا، و صغرا و پنج پسر به نامهای عبداله، نصراله، مجتبی، حسن و محمد بود. حسن با برادر دیگری دوقلو بود که قل او در بدو تولد درگذشت. محمد نیز در حالی که هنوز در دوران دبستان بود در اثر یک منازغه کودکانه با ضربه چاقو صدمه دید و قبل از رسیدن به بیمارستان درگذشت.
زهرا با حسین جاننثاری فرزند شعبان، حوا با عیدیمحمد جاننثاری فرزند کررضاقلی، صغرا با رحمت کوشکستانی فرزند مش محمود ازدواج کردند.
همسر عبداله برگجونی نبود. همسر نصراله، صغرا علیمردانی دختر اسداله دایی نصراله است. همسر مجتبی اشرف کوشکستانی دختر عزیراله و همسر حسن، فرزانه طوسی دختر علیمحمد است.
حاج اباصلت مردی قابل احترام و شوخطبع و شاد بود. اما پس از درگذشت پسرش محمد دیگر به روحیه سابقش بازنگشت. حاج اباصلت بعد از چند سال از درگذشت همسر دوم، با فرد دیگری که برگجونی نبود ازدواج کرد. در پایان عمرش او بیمار میشود به نحوی که مردم هر لحظه احتمال شنیدن خبر درگذشت او را داشتند اطلاع رسید همسرش از دنیا رفته است. کمتر از یک ساعت از مرگ همسر، خود او نیز درگذشت.
ب-۲- قنبر
وی با زبیده طوسی ازدواج کرد و هنوز فرزندانش کودک بودند که از دنیا رفت. قنبر صاحب چهار فرزند به نامهای فاطمه، میرزاعلی، محمدباقر و محمدکاظم شد. فاطمه با پسر عموی خود کربلایی ابوالقاسم ازدواج کرد.
میرزاعلی
میرزاعلی با دختر خالهی خود لیلا علیمردانی فرزند قنبر حاج علی ازدواج کرد و صاحب فرزندانی به نامهای امالبنین، یعقوب، محمد، رضا و ناصر شد. امالبنین با صفر جاننثاری، یعقوب با لیلا لبافی دختر علیمحمد، رضا با پروانه(فاطمه) پلویی دختر جعفر ازدواج کردند. محمد ازدواج نکرد و همسر ناصر برگجهانی نیست. نام فامیل تقی فرزند یعقوب متقیمهر است.
محمدباقر سیف محمدی
شادروان قنبر پلویی خیلی زود از دنیا میرود، بیآنکه اموالی برای یتیمان خود برجای نهد. یتیمی و فقر تنها درد محمدباقر فرزند ۶ سالهی قنبر نبود. چرا که او سه سال بعد مادرش را نیز از دست داد. محمدباقر ۹ ساله برای گذران زندگی از روستا به شهر مهاجرت میکند و به کارهای ساده ولی سخت! مانند کارگری مشغول میگردد. او مدتی شاگرد بقال در سرچشمه بود و سپس به انتظامات بانک کشاورزی پیوست. کار در بانک علاوه بر تامین مالی زندگی او، موجب ارتقای دیدگاه وی در زندگی شد که نتیجه آن را در تربیت فرزندان وی میتوان مشاهده کرد. کودک فقیر و یتیم دیروز، در پی تلاش و سختکوشیاش و پس از ازدواج با ساراخاتون لبافی مالک چندین هزار متر زمین در روستا شد و دارای فرزندانی نمونه، موفق و صاحب نظر.
محمدباقر و سارا خاتون در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۳۱ صاحب فرزند جدیدی در تهران میشوند که به احترام پدربزرگ بر او نام قنبر نهادند. قنبر را در خانه علی صدا میکنند. به این ترتیب این فرزند در روستا به نام علی سیفمحمدی شناخته میشود. محمدباقر پس از ۷۲ سال کار و تلاش در ۱۷ دیماه ۱۳۷۳ و در پی آن ساراخاتون در اردیبهشت ۱۳۸۹ راهی سفر آخرت میشوند و پیکرشان در قبرستان کهنه برگجون به خاک سپرده میشود.
فرزندان باقر عباس، قنبر (علی)، حجت، احمد پسران و نصرت و عفت دختران وی هستند. عباس با لیلا جاننثاری دختر کربلایی حسن، علی با محبوبه قلعهسرداری اهل اُزگل، حجت با پوران پلویی دختر حیدر ازدواج کردند. نصرت با پسر خالهاش محمد اثباتی پسر علیمحمود و عفت با سیفاله پلویی فرزند محمد ازدواج کردند.
عباس سیفمحمدی کارمند بانک سپه بوده و به دلیل حضور فعال در هیاتهای مذهبی معرف حضور اهالی روستاست و علی نیز به دلیل سابقه و تجربه بسیار ارزنده در امر تولید و خرید و فروش فرش استادی شناخته شده در این حرفه هستند. حجت نیز سالها عضو هیات مدیره شرک برادران امین (شرکت پلوییها) بودهاند.
محمدکاظم
وی کوچکترین فرزند قنبر بود. با خانمبیبی شاهانی فرزند علیجان ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نامهای مرتضی و ابراهیم و پنج دختر به نامهای شهربانو، عفت، مهین، فاطمه و افسر شد. مرتضی با دختر دایی خود معصومه شاهانی دختر نوراله و عفت با حسین شاهانی فرزند آقامحمد ازدواج کردند. همسران بقیه افراد برگجهانی نیستند.
ج- محمدعلی
محمدعلی سومین پسر استاد مهدی بود. با وجود آنکه دیگر پسران استاد مهدی معروف بوده و فرزندان زیادی دارند اما هیچ اطلاعی از همسر و فرزندان محمدعلی وجود ندارد. شاید نسل محمدعلی به تهران مهاجرت کرده و فردی مانند علیصمد که ذکر احوالش در بالا بیان شد از فرزندان محمدعلی بود.
از سوی دیگر سابقه سکونت حاج صدراله نیز در این محله است.
با وجود شهرتی که شادروان حاج صدراله داشت ولی متاسفانه از نیاکان او اطلاع چندانی وجود ندارد. یداله پدر حاج صدراله بود و یداله نیز فرزند فضلاله بود. اما نمیدانیم فضلاله فرزند چه کسی بود. با این وجود فضلاله به طور قطع رابطه نزدیکی با اماناله و قلی داشت. به طوریکه برخی معتقدند فضلاله و اماناله برادر بودند و استنادشان این است که حاج صدراله میگفت حاج اباصل پسر عموی من است. میتوان احتمال داد که فضلاله فرزند محمدعلی یا محمدقلی بوده است. در هر دو صورت صدراله و اباصل با سه یا چهار نسل قبل تر به هم میرسند.
از برادران یا خواهران فضلاله و یداله هم اطلاعی نداریم. بعید نیست که دست کم یداله تک پسر بوده است. یداله با خانم زیور پلویی (خواهر یا دختر ابوالقاسم) ازدواج میکند. یداله خیلی زود از دنیا میرود و زیور بعد از یداله همسر محمدربیع اثباتی میشود و محمد و خانمجان را از محمدربیع به دنیا میآورد.
فرزندان یداله و زیور یک پسر به نام صدراله و یک دختر به نام طوبی بود. طوبی با ذبیحاله لبافی ازدواج کرد.
صدراله
صدراله را به عنوان خادم تکیه سرده قریب به اتفاق مردم روستا میشناختند. او به مدت ۵۵ سال این وظیفه را در اختیار داشت. وی فردی شوخطبع و مردمی بود و حکایات زیادی از وی نقل میشود. اصطلاح “وَچسب خودتو یالِت” ایشان در هنگام تحویل سهمیه غذاهای نذری در تکیه و مسجد زبانزد مردم بود. وی همچنین یکی از چیرهدستان جمعآوری خیارک (قارچ) در کوههای برگجون بود.
صدراله با ربابه جاننثاری فرزند کربلایی جعفر (دختر خاله یا نوه دایی خود) ازدواج کرد و صاحب سه فرزند پسر به نامهای اصغر، فضلاله و شعبان، و سه دختر به نامهای سکینهخاتون، زبیده و فهیمه شد.
سکینهخاتون با علیاکبر لبافی فرزند اسداله و زبیده با حسن اثباتی فرزند کربلایی سیفاله و فهیمه با داود خوشزبان ازدواج کردند.
اصغر با کبرا جاننثاری فرزند الهداد، فضلاله با زهرا کوشکستانی فرزند علیمحمد ازدواج کردند. همسر شعبان برگجهانی نیست.
با تشکر از عزیزانی که در این نوشتار مرا یاری کردند:
آرزو لبافی، کبرا لبافی، فاطمه عمرانیپور، معصومه کاشانی، افسانه پلویی، سلطنت پلویی، مجید جاننثاری، عزیزاله پلویی، عباس و حجت سیفمحمدی، محسن پلویی، اصغر پلویی، علی حسامی، عنایتاله پورفرد و عبدالحسین پلویی.
اخیرا اسنادی به دستم رسید که در برخی مطالب نوشتار بالا تغییر اساسی ایجاد کرد. مهمترین تغییر آن است که مرحوم حیدرقلی فرزند علی قلی نبود بلکه فرزند اله قلی بود. همین تغییر سبب شد تمام نمودارها دوباره اصلاح شوند. تغییرات دیگری نیز در متن وارد شده. به طور مثال کربلایی رضاقلی که قبلا فردی ناشناخته بود جایگاه وی در تبارنامه مشخص شد.
از عزیزانی که با در اختیار شدن استاد ارزشمند خود در پالایش هر چه بیشتر اشتباهات و گزارش های شفاهی ما را یاری می دهند تشکر دوباره می کنم
با سلام، من غلامرضا پلوئی هستم نوه حاج حسینعلی پلوئی (فرزند علی) ، اگر کمکی در تکمیل شجره نامه میتونم انجام دهم، با من تماس بگیرید، با تشکر
سلام و ممنون از پیشنهادتون
اما وبسایت ما مربوط به روستای برگجهان هست و صرفا درباره طوایف روستای برگجهان تحقیق می کنیم. افراد با نام فامیل پلویی در ایران زیاد هست که ارتباطی با اهالی روستای برگجهان ندارند و ما درباره این افراد اطلاعی نداریم و تحقیقی هم نمی کنیم. موفق باشید