علیاکبر لبافی، شهریور ۹۸
محمدصادق باشی از طایفه طوسی فرد شناخته شدهای در روستای برگجهان است.
اگرچه نام افراد مختلفی در تاریخ برگجهان از طایفه طوسی در اذهان مردم نقش بسته است، اما شاید محمدصادق معروف به باشی نامدارترین آنها باشد. باشی دارای چهار فرزند پسر به نامهای حسین، نبی، حبیباله و محمدابراهیم بود. محمدابراهیم کوچکترین پسر باشی که به نظر میرسد به کارهای کشاورزی علاقمند نبود، در زمانی که پدرش در قید حیات بود به تهران مهاجرت کرده و کارمند وزارت دارایی میشود. او شش کلاس سواد داشت که در آن زمان سواد بالایی به حساب میآمد.
اینکه وی همهی زمینهای خود در روستا را فروخت یا رها کرد و به تهران آمد، محل اختلاف است اما هر چه که بود، وی و فرزندانش سالها به روستا مراجعت نکردند. در حالی که این خانواده در دستگاه دولتی و زندگی شهری روزگار خوب و مشاغل مناسبی داشته و با سر و وضع مرتب و متعارفِ کارمندانِ آن روز در اجتماع حاضر میشدند، برخی از اهالی روستا گمان میکردند آنها با فروش زمینهای خود در روستا امور زندگی خویش را سپری میکنند و ظاهر مرتب آنها را که مناسب افراد روستایی نبود، به بیمبالاتی نسبت میدادند. شایان ذکر است محمدابراهیم به دلیل شغلی که داشت همراه همسر خود در مراسم کشف حجاب رضاشاهی شرکت کرد و همین موضوع دستاویزی بود برای موضوعاتی که برخی از روستاییان به آن استناد میکردند.
محمدابراهیم با بیگمجان طوسی ازدواج کرده و صاحب ۷ فرزند به نامهای هوشنگ، مجید، کوکب، حاجی، نصرت و حشمت میشود. منزل آنها در سرآسیاب دولاب تهران بود. وی در حدود سالهای ۵۲-۵۳ از دنیا رفت و در بهشتزهرا به خاک سپرده شد.
هوشنگ فرزند ارشد محمدابراهیم به عنوان سرتکنسین هواپیما در نیروی هوایی مشغول بود. مدرک سیکل از مدرسه دارلفنون داشت، زبان فرانسه میدانست و به دلیل ذوق هنری و ارتباط با ابوالحسن صبا، در برنامه گلها در رادیو ایران و همچنین کمک به افراد بیبضاعت در نوانخانهها به اجرای برنامه و نواختن ویالون میپرداخت. اما بجز اینها وی نماینده کارگران بود و همچنین یک دوره به عنوان نماینده مردم تهران در مجلس انتخاب شد.
خانم مریم طوسی، کوچکترین فرزند هوشنگ خان میگویند پدرشان اتاقی در منزل داشت که ویژهی برگجهانیانی بود که به هر دلیل به تهران آمده و محلی برای اقامت نداشتند. هوشنگ خان همچنین تا جایی که در توانش بود برای انجام امور اداری و سایر نیازهای مراجعان از برگجون به آنها کمک میکرد و یا آنها را راهنمایی مینمود. حتی افرادی را هم برای انجام کار به جاهایی معرفی کرد و آنها مشغول به کار شدند.
حضور هوشنگ خان در نیروی هوایی و مجلس، و به تبع آن ارتباطهایی که با دستگاه دولت و افراد سرشناس دوران قبل از انقلاب داشت، پس از انقلاب مشکلاتی را برای او بوجود آورد که موجب شد وی برای دور شدن از این مشکلات و فرصت یافتن برای رفع مشکلات به کلاک کرج مهاجرت کنند. حتی فردی از اهالی برگجون که به کمک خانواده هوشنگ خان به کار مشغول شده بود، بعد از انقلاب برای آنها دردسر ایجاد کرده بود. در کلاک هوشنگ طوسی با باغبانی خود را سرگرم میکرد. بعد از مشخص شدن پاکی پرونده هوشنگخان، ایشان همچنان در منطقه کرج باقی ماندند اما به شهر کرج منتقل شده و با بازگشایی فروشگاهی در حوزه صنایع دستی و نساجی در خیابان آبان مبادرت به واردات کالا از چین و هند کردند. علاوه بر آن در هنرستان موسیقی نیز تدریس میکردند.
هوشنگ طوسی در اثر ذاتالریه در ۵ فروردین ۱۳۸۹ درگذشت. دوری ایشان از روستای موطن پدری، دوری از شهر و دوستان و همکاران سابق، عدم حضور برخی از فرزندان در ایران و بالاخره درگذشت ایشان در تعطیلات نوروزی، همه و همه باعث شد که پیکر ایشان بدون مراسم مهمی تشییع و در قطعه هنرمندان بیبی سکینه دفن شود. حتی خانم طوسی فرزند کوچک ایشان فردای روز دفن از خارج رسید و دختر دیگر هوشنگخان هم بعد از تدفین به محل رسید چرا که اغلب فامیل در سفر بودند. هوشنگ خان همچنین سفارش کرده بود برای درگذشت او کسی لباس سیاه نپوشد.
خانم عالمتاج طوسی همسر هوشنگ طوسی نیز ۳ سال پس از مرگ همسر از دنیا رفت و در جوار همسرش در بیبی سکینه آرمید. خانم طوسی میگویند علاقه مادرم به پدرم تا حدی بود که طی این ۳ سال برای پدرم جای خالی گذاشته بود تا همیشه به یاد او باشیم. مادرم عاشق سوره یاسین بود و وصیت کرده بود بعد از مرگش بر سر مزار او یاسین بخوانند.
ارتباط بچهها با هوشنگ خان بسیار نزدیک بود تا حدی که فرزندان او را به جای بابا یا پدر یا آقا، هوشنگ صدا میکردند، نوهها هم او را باباهوشنگ میگفتند. اگر پدر را آقا یا چیز دیگری صدا میکردیم میگفت فقط امیرالمومنین آقاست و من اسم دارم، اسمم را صدا کنید. این موضوع اتفاق جالبی را به همراه داشت که خانم طوسی آن را چنین نقل کردند:
“یک بار به دلیل مشکلی که در مدرسه ایجاد کردم، معلم ما در مدرسه گفت: فردا بگو پدرت به مدرسه بیاید. فردا که پدرم نیامد، معلم مرا صدا کرد و گفت: چرا پدرت نیامد؟ من طبق عادت گفتم: به هوشنگ گفتم بیاد، نمیدانم چرا نیامده! در این لحظه معلم زد توی گوشم و گفت: بهت میگم بابات رو بیار دوست پسرت رو گفتی بیاد؟”
فرزندان هوشنگ طوسی
هوشنگ طوسی با عالمتاج دختر عبدالرحیم و نوه حاج تقی (برادر باشی) ازدواج میکند و مسعود و مهرداد، و منصوره، محبوبه، معصومه(ندا)، منیره(مونا) و مریم(فریبا) حاصل این ازدواج هستند.
آقای مسعود طوسی سرهنگ بازنشسته نیروی هوایی است. وی دارای ۲ فرزند به نامهای علیرضا (استخدام ذر نیروی هوایی و مدرس دانشگاه آزاد و پیام نور در رشته مدیریت بازرگانی) و حمیدرضا (مهندس معمارو شهرساز و شاغل در شهرداری تهران) میباشند.
آقای مهرداد طوسی که مسئول خط کارخانه پروفیل سازی بود و در سالهای آخر زندگی پدر و مادر به خاطر نگهداری آنها از کار استعفا داد. پوریا (شاغل به عنوان گریمور) و پریا (شاغل به عنوان مدل) فرزندان او هستند.
منصوره طوسی کارشناس بازنشسته بخش آزمایشگاه شرکت دخانیات (مدرک لیسانس) هستند. ایشان مقبرهای را در نورعلی الهی برای خود خریداری کرده و اغلب پنجشنبهها بر سر مزار خود رفته و دعا میخوانند. دلیل اینکه پدرم را برای دفن به بیبی سکینه بردیم همین آمدو رفت خواهرم به این منطقه بود و بهتر دیدیم که آرامگاه خانواده نزدیک به هم باشد.
معصومه یا ندا طوسی که با آقای اسکندری از اهالی کرج ازدواج کرد، در اثر تشخیص نادرست پزشکان از بیماری کلیوی در سن ۴۰ سالگی درگذشت. آنها منزلی زیبا در کلاک داشتند که به خانهی پنجرهها معروف است. ندا با وجود محدودیتهایی که داشت در منزل به تمرین موسیقی و آواز پرداخت و پیشرفتهایی قابل توجه در این رشتهها کسب کرد. گفته شده دایی نداخانم از طایفه طوسی نیز صدایی خوش داشت. از خانم طوسی دو پسر و یک دختر به یادگار مانده است. پسرها در ادامه شغل پدر اکنون در کار صاردات میوه هستند و شبنم اسکندری دختر خانواده مشغول تحصیل دکترای کارگردانی تئاتر است و برنامه هایی را نیز تاکنون در خارج از کشور اجرا کردهاند.
منیره یا مونا طوسی نقاش در سبک انتزاعی است. وی دارای یک پسر شاغل در مجتمع خدماتی تعمیرات لوازم خانگی و یک دختر است.
مریم طوسی
خانم مریم (فریبا) طوسی آخرین فرزند هوشنگ و عالمتاج طوسی است. تاریخ تولد ایشان مانند اغلب خانمها متاسفانه در جایی ثبت نشده است!!!
خانم طوسی دوره ابتدایی را در مدرسه شایستگان خیابان کاشان (منطقه ۶ تهران) گذراند. مدرسه راهنمایی ایشان به نام سرخوش در میدان منیریه و دبیرستان ایشان به نام عفاف در کرج بود.
خانم طوسی بعد از اخذ مدرک دیپلم در رشته علوم تجربی برای اشتغال وارد یک آژانس هواپیمایی شد. او در سال ۶۹ تا ۷۱ از محل کار به کشور مالزی رفت. خانم طوسی بیان میکنند که در دور اول سفر به مالزی همراه مادرم رفتم ولی در دورههای بعدی این سفرها به تنهایی انجام شد.
خانم طوسی در همین مدت برای گذراندن دوره تخصصی کرمسازی پوست وارد دانشکده زیبایی کشور سنگاپور شد. سپس در سال ۱۳۷۱ کلینیک زیبایی در ایران دایر نمود و با دکتر حیدری در این کلینیک فعال بودند. سپس در سال ۷۴ از دانشکده مدیریت مفتخر به دریافت لیسانس روابط عمومی شدم. مدت ۶ سال سخنگو و مسئول روابط عمومی انجمن پخش طلا و جواهرات بازار بودم.
خانم طوسی با آقای اکبری ازدواج کرده و صاحب دو دختر به نامهای هانیه (مهندس صنایع) و هلیا (دانشجوی رشته نقاشی) هستند.
به خانم طوسی گفتم:
چند سال قبل یکی از همولایتیها متن مصاحبهی شما را با یکی از اصلاحطلبان همراه عکس شما فرستاد و پرسید که خانم مریم طوسی برگجونیه؟ گفتم چنین فردی را در این سطح سیاسی در میان طایفه طوسی سراغ ندارم. قطعا برگجونی نیست و البته نام فامیل طوسی بجز برگجون، در جاهای دیگر هم زیاد هست. اتفاقا یاد خانم مریم طوسی دونده معروف افتادم و اطمینان داشتم ایشان هم برگجونی نیستند. اما حالا پس از چند سال به طور اتفاقی شما را یافتهام و متوجه شدم برگجونی هستید. شما در سیاست چه میکنید؟ از خودتان بگویید.
خانم طوسی گفتند:
من سیاسی نیستم ولی با سیاسیون کار میکنم. صددرصد در حوزه اجتماعی فعال هستم. برای من این حوزه مهم است و اگر فردی اصلاحطلب در این بخش مفید باشد در کنارش هستم و اگر فردی اصولگرا مفید باشد هم با او هستم. در حالی که از حمایت هیچ گروهی برخوردار نیستم، ولی با همهی گروههای سیاسی کار میکنم.
پرسش:
از فعالیتهای خود بگویید.
پاسخ:
پس از ازدواج مدتی در منزل ماندم. بعد از آن وارد عرصه کار شده و دوره مدیریت آموزشگاهی را گذراندم. وارد عرصه کارآفرینی شدم و دورههای کارآفرینی را در کرج با کارفرمایی وزارت کار و اموراجتماعی برگزار کردم. این دورهها که در سالهای ۸۷ و ۸۸ برگزار شد بسیار موفقیتآمیز بود و بیش از ۱۰۰۰ نفر وارد دوره شدند.
سپس با سازمانهای مردمنهاد شورای شهر تهران همکاری کردم. از دور سوم به عنوان نماینده سازمانهای مردمنهاد وارد شورای شهر شدم. اما اکنون پس از ۱۰ سال همکاری با سمنها، ۶ ماه است که از شورای شهر استعفا دادهام و مدتی سردبیر ماهنامه سمنیار بودم. مدت ۷ سال بود که دبیر کارگروه کارآفرینی، تعاون و اقتصاد شهری شورای شهر تهران بودم. در این کارگروه از ۲۲ منطقه شهر تهران حضور داشتند. در سال ۱۳۹۵ همایشهای کارآفرینی را راهاندازی کردم.
در حال حاضر در حوزه حضور اتباع بیگانه و ناهنجاریهای اجتماعی روی اتباع افغان کار میکنم. در کنار این فعالیتها از سال ۱۳۸۹ که تاریخ تاسیس شرکت تعاونی حامیان کارآفرین طوس میباشد، مدیرعامل این شرکت هستم. این شرکت با داشتن کارگاه تراش سنگ، به خرید و فروش سنگهای خاص مشغول است. در حال ثبت یک NGOی بینالمللی هستم و امیدوارم بتوانم در آینده یک مقام مشورتی در سازمان ملل بگیرم.
پرسش:
درباره برگجون چه نظر و برنامهای دارید؟
پاسخ:
آدم اگر گذشتهی خود را بشناسد، با غرور و اطمینان بیشتری زندگی میکند.
اگرچه از برگجون و مردمش بد شنیدهام و مردمی بسته هستند و پدرم را فرد شهری و خودخواه میدانستند، اما عاشق این هستم که یک مرکز کارآفرینی در برگجون دایر کنم. یک روز به این فکر میکردم من که برای همه جای کشور دارم فعالیت میکنم، چرا درباره برگجون نباشه؟ به نظرم هر چیزی یک زمانی دارد، برای یک کاری مقدر شده، حالا وقتش هست که برای برگجون کاری بکنم.
من که به رییس کمیسیون مجلس برای روستاهای شیروان مشاوره دادهام، و کارم مشاوره در حوزه راهاندازی کسب و کار در تمام شهرستانهاست، چرا درباره روستای برگ جهان کاری نکنم. میشود صندوقچه دل زنان سالمند روستا را باز کرد. برای آنها بزرگداشت برپا کرد، برای مردم روستا کار استخراج کرد، پسماند روستا را مدیریت کرد، توریست خارجی را به روستا هدایت کرد و … ( گفتنی است شریک من در حوزه بینالملل ساکن هامبورگ است). با این اقدامات میشود نظر نمایندگان مجلس و فرمانداری را در برای حمایت و به ویژه جذب بودجه برای روستا جلب کرد.
با آرزوی موفقیت روزافزون برای همگی این دوستان.
سلام
تشکر فراوان از خانم مریم طوسی و همچنین آقای لبافی که این مصاحبه بسیار ارزنده و شیرین را در اختیار ما قرار دادند . موفق باشید ،
هما اثباتی