علیاکبر لبافی- بهمن ۹۸
وَل به معنای کج و خمیده است به این ترتیب ولدره به معنای دره کج و پیچدار است.
آیا واقعا وَلدره به دلیل اینکه کج و معوج است به این نام نامیده شده است یا نه مشخص نیست. ولدره آخرین درهای است که در ناحیه اندار وجود دارد و از دامنه بلندترین کوه برگجهان یعنی سرسیاغار سرچشمه میگیرد و به دره اندار پیوسته و با عبور از رودخانه برگجهان به سد لتیان میپیوندد. از محل یورد اندار که به اطراف نگاه میکنی، دره ولدره به دلیل آنکه به سمت راست پیچیده و در پشت کوهی پنهان است، دیده نمیشود.
در کنار خطالقعر ولدره چشمهای به نام چشمه ولدره جاری است که مامن چوپانان و کوهنوردان است. چشمهای که ۵۰ سال نامش را شنیده بودم بیآنکه آن را دیده باشم و از آب آن نوشیده باشم. به همین دلیل دوستان را تشویق کردم که به آنجا برویم. سرمای شدید و نابههنگام بهار سال ۱۳۹۷ سبب شد که میوههای روستا به ویژه گردو به شدت سرما زده شوند و بنابراین مهرماه که هر ساله اوج کار و تلاش باغداران بود در سال ۹۷ مصادف با بیکاری آنان بود. چرا که هیچ کار کشاورزی جز برداشت میوه در این ماه نمیتوان کرد. همین موضوع فرصت خوبی بود که دوستان گردهم آمده و به اندار برویم.
دوستانی همچون مجید و سعید و علیرضا جاننثاری و برادرم عبداله روز ۱۳ مهر ماه نود و هفت همراه شدیم و علیمیرزا کوشکستانی نیز که بارها ما را به دیدار از اندار دعوت کرده بود همراهمان شد و از پی ما آقای مصطفی طوسی نیز حرکت کرد و به ما پیوست.
اگرچه دیدن چشمه ولدره بهانه بود ولی هدف اصلی من شناسایی مکانها، درهها و قلههای منطقه اندار بود. اندار منطقه وسیعی است پر از جاینامها که به دلیل دور بودن و نیز تقریبا انحصاری بودن در طایفه کوشکستانی، کمتر مورد توجه دیگران قرار گرفته و نامهای آن رو به فراموشی است و اگر نیز کسانی نام مکانها را میدانند اما نمیتوانند روی نقشه یا عکس آنها را مشخص کنند. مدتها در فکر ثبت این نامها به صورت مصور بودم که بالاخره فرصت آن را یافتم. لذا هر طور بود باید این سفر را تا پایان مسیر انجام دهم. نه فقط تا اندار و چشمه ولدره، بلکه تا قله و از آنجا کوه به کوه تا ونجرستونک. اما اگر قصد این سفر طولانی را به دوستان میگفتم حتما تعدادی از آنها همراهم نمیآمدند.
قرار راس ساعت ۷ صبح از بندگاه نهر جوبک آغاز شد(۱). به نظر میرسید راه سول تا گردنه بخش سخت راه باشد. اما گفتگوهای صمیمی و پرشور آقای کوشکستانی ما را سرگرم کرد. برایمان از مسیر میگفت و ما هم میپرسیدیم. بلافاصله بعد از نهر پشتبالابا به نام پشتراه سول حاج جده است(۲). دره سمت راست ما که ادامه دره لوندَرهدَر است در این قسمت به نام دره خَنِلدره معروف است. در محل کِرنوک آقای کوشکستانی برایمان گفت که چرا بخشی از مسیر پلهگذاری شده است(۳ و ۴). گویا فردی شترهایی را باید به اندار میبرد ولی در این محل به دلیل وجود صخره عبور شترها ممکن نبود و مسیر توسط پدرم حاج حبیباله و مرحوم حاج ذبیحاله پلهبندی شد. این چیزی بود که آقای کوشکستانی بیان کرد. هر چند ممکن است مرحوم حاج ذبیحاله را با پدرش حاج خیراله اشتباه کرده باشد.
سمت چپ ما درهی مَرغ قرار داشت(۵). این دره قبل از رسیدن به ارتفاعات سه شاخه میشود و هر کدام به سمت قلههای مازهون( منتهیالیه غرب)، شنسفید، گردن شنسفید، و ونجرستونک میروند.
در مسیر راه سول به طرف اندار، بعد از کرنوک، چال کرنوک قرار داشته و سپس به بند قیوَالله میرسیم. بعد از آن چمچم سول شروع میشود که مجموعهای است از یک راه پر از پیچ و خم تکراری. قبل از رسیدن به پیچ آخر که راه به سمت گردنه سول میرسد در سمت راست محوطهای یکپارچه سنگی درست در زیر گردنه سول قرار دارد که به لَتِ سول معروف است. بعد از پیچ سول به پای سول میرسیم.
در نزدیکی گردن سول، در قدیم درخت سرو(سول)ی بسیار کهنسال قرارداشت. در این محل چند گوسفند را همراه الاغی دیدیم که درون خورجین الاغ چهار وَرَه (برّه) قرارداشت(۶). چوپانی آنها را به روستا میبرد. بعد از گردنه سول راه سرازیر شد. ابتدا به بند گَلدَریجووَک و سپس دره گلدریجووک رسیدیم(۷). بالادست این بند، بند قلعه قرار دارد. سپس تپه بادی و بعد از آن دره گرگَهنو قرار دارد. بالادست دره گرگَهنو شنسفیدِ گرگهنو قرار دارد. این شن سفید با شن سفیدِ مَرغ اگرچه لایه زمین شناسی واحدی هستند اما از نظر موقعیت یکی نیستند. این شن سفید در شرق قله ونجرستونک و شن سفیدِ مَرغ در غرب آن قرار دارند. بالاتر از شن سفید گرگه نو، سمت شمال صخرههایی به نام کِر یوردزا قرار دارد و کوه بالای آن کوه سرِیوردزا نام دارد.
در ادامهی راه ساختمان تازهساخت در دامنه کوه و پایین دست بید و تبریزی زن داش قربان، نظرمان را جلب کرد(۸). گفتند متعلق به فرزندان حاج حجت است. بعد از دره یوردزا به باغهای اندار رسیدیم. برگهای زردرنگ باغات یادآور فصل پاییز(۹) و درختان تنومند تبریزی (۱۰) یادآور تاریخ درگذشتگان بود. دره یوردزا از یوردزا سرچشمه میگیرد. قله بعدی در شمال یوردزا کوه شِنَهدار است و مراتع و ارتفاعات حد فاصل این دو کوه را کرگزنا و یورد آن را یورد کرگزنایی میگویند. کرگزنا گیاهی بسیار شبیه گزنه (گزنا) است که احتمالا در این منطقه میروید. در واقع اراضی بالادست زمینهای زراعی اندار که در حدفاصل دره یوردزا و دره شنهدار هستند محدوده کرگزنایی نام دارد. البته این اراضی بسیار وسیع بوده و از کف رودخانه تا قله مسیری بسیار طولانی است به این شرح:
بلافاصله بالادست زمینهای زراعی (یعنی هُمند اندار )، مراتع پشتِ همند قرار دارد. بالاتر که برویم به یورد پشت همند میرسیم. بالاتر را دنبالِ شِنَهدار گفته و در نهایت قله را سرِشنهدار میگویند. در جنوب قله شنهدار ارتفاعات کرگزنا و سپس یوردزاست تا به ونجرستونک برسد.
بعد از دره یوردزا، با عبور از میان باغها به رودخانه رسیدیم. چند متری که در کف رودخانه رفتیم از سمت راست رودخانه، دره کُلِندَر از آن جدا میشود. بین دره کلندر و رودخانه محل کومه قدیم بود که امروزه بنایی با سنگ و سیمان جایش را گرفته است(۱۱). آقای کوشکستانی گفت نقل است قبل از این مکان ۶ جا کومه ساخته شد و هر بار یا سیل یا بهمن آن را از بین برد. تا اینکه اینجا رو مَدرمیرزا و آشیخ حسین ساختند و نه سیل برد و نه بهمن.
نزدیک کومه و در کف رودخانه چشمهی یورد قرار دارد(۱۲). پس از عبور از کنار چشمه ی یورد به زمین آقای کوشکستانی و جایی مناسب برای صرف غذا رسیدیم. غذایی که پیشناهار بعضی افراد و صبحانه بعضی دیگر بود. بساط را که پهن کردیم آقا مصطفی هم با اسبش از راه رسید.
زمینهای زراعی اندار متعلق به حاج قاسم پدر ملامحمدحسین بود. او سپس این زمینها را به ارباب داود فروخت و او نیز به کربلایی کریم اهل محله شاهان فروخت و در نهایت فرزندان مش میرزا آن را از کربلایی کریم خریدند.
پس از استراحت و صرف غذا برای رفتن به سمت چشمه آماده شدیم. اما بعضی از دوستان میگفتند راه زیاد است بیایید همینجا سفر را تمام کرده و بازگردیم. اما من گفتم قصدم دیدن چشمه است و برنمیگردم. به هر حال همه راضی شدند به حرکت ادامه دهیم.
برای ناهار مقداری چوب تهیه کرده و بار اسب کردیم و راه افتادیم(۱۷). از کوه سرِگَسَر بالا رفتیم. سرگسر تپه یا کوه کم ارتفاعی است در شرق دره اندار و شمال دره کلندر که در بالادست خود به سرسیاغار می پیوندد. کوه اندار دقیقا در دامنه این کوه قرار دارد. طول زیاد و ارتفاع و شیب این کوه مسیر مناسبی را برای رفتن به چشمه ولدره فراهم کرده است. در شروع حرکت البته شیب تندی وجود داشت اما به مرور این شیب ملایمتر میشد(۱۹). در خطالراس این کوه راه را ادامه دادیم. سمت جنوب و شرق ما کوه گزواره و راه و دره کلندر قرار داشت که اندار را به میانرود متصل میکند. کوه گزواره با تمام عظمتی که از سمت شوراب دارد، در اندار کوه کم ارتفاعی به نظر میرسد اما سمت شمال این کوه که به دره کلندر مشرف میشود شیب تند و زمین سنگی است که به دلیل سایه بودن در زمستان بسیار خطرناک است.

در حاشیه دره کلندر از سمت اندار به میانرود دو چشمه به نامهای چشمه کَنگی و چشمه خاکی قرار دارد(۲۰). به مرور که ارتفاع گرفتیم در دامنه کوه عظیم سرسیاغار چال لتَه بونک و محل چشمه آن و یوردی به همین نام دیده شد که اتفاقا در همان محل یورد گلهای در حال چرا بود و چادر چوپان نیز در محل چال برپا بود(۲۱). در سمت چپ ما دره اندار بود و از این نقطه دره شنهدار و گنده سو به خوبی دیده میشد(۲۲). در محدوده قلل گندهسو چشمه هنزکی قرار دارد. به نظر نمیرسد این نقطه مرز روستای سینک و افجه و برگجهان باهم تلاقی داشته باشند و احتمالا مرتعی اطراف چشمه هنزکی متعلق به فردی از روستای سینک یا هنزک بوده است. گفته میشود روزی اصغر نعلشکن اهل روستای سینک به این محدوده آمده ولی فراتر از اراضی هنزکیها به جمعآوری علوفه از کوه مشغول میشود که کربلایی اماناله سر میرسد و با او گلاویز شده و بر اصغر سینکی غلبه میکند. اصغر سینکی که قادر بود سه نعل را همزمان خم کند به اصغر نعلشکن معروف بود و فردی تنومند بود. قدرت او تا حدی بود که برای عقیم کردن گوسالههای نر، بجای بستن گوساله او شاخ گوسالهها را میگرفت تا کار دردناک اخته کردن انجام شود.
قبل از چشمه سمت چپ به طرف دره ولدره نسوم (نسار)ی پر شیب به نام نسوم کولییَگی وجود دارد که کربلایی میرزاعلی در این محل پرت شد(۲۴). راهی طولانی طی شد تا به چشمه ولدره رسیدیم. افراد گروه نیز که در این مسیر طولانی از هم جدا شده بودند یک به یک رسیدند. در پهنهای زیبا بین دره و قله و بین زمین و آسمان چشمهای گوارا بود به نام چشمه ولدره که پس از ۵۰ سال شنیدن وصفش اکنون در کنارش بودم. ساعاتی گفتیم و پختیم و خوردیم و عکس گرفتیم.
قله مگسخُن یا بهتر بگویم سرِلو شبدرکی نزدیک به نظر میرسید. حیف بود تا اینجا آمدهایم به سر قله یا پای کوه مگسخن نرویم. همین زمزمهها بود که گروه را بین رفتن و بازگشتن دو دل کرد. بجز آقای کوشکستانی که باید برمیگشت و الاغش نمیتوانست از سمت قله برود بقیه تقریبا به رفتن تمایل داشتند هرچند از مسافت زیاد راه نالان بوده و خستگی را بهانه میکردند.
آقا مجید به سمت قله به راه افتاد. او عادت دارد آهسته و پیوسته رود. این بود که زودتر به راه افتاد. من هم بعد از او به راه افتادم. کمی دورتر که شدم دیدم عبداله هم از آنها جدا شده به سمت ما میآید. در پیچ بعد دیدم مصطفی و اسبش هم به سمت ما میآیند. ما یکی یکی به قله رسیدیم و مدتی بعد داود نیز رسید. جویای سعید و علیرضا شدیم که داود گفت سعید حالش بد شده و گفت بر میگردد و علیرضا هم بسیار خسته بود و گفت توان ادامه دادن راه را ندارد.
سرِ لو که رسیدیم به نظر میرسید میتوان خطالراس کوههای غرب اندار را گرفت و صاف رسید به ونجرستونک. این مسیر بسیار سادهتر از رفتن به عمق دره اندار و سپس بالا رفتن دوباره از کوه بود تا به گردنه سول برسیم. علاوه بر آن مسیر تازهای است که تاکنون نرفتهایم. من و مجید و عبداله این مسیر را دوست داشتیم. اما داود گفت باید برگردد و سعید را همراهی کند. در ضمن تاکید فراوان کرد که مصطفی هم برگردد زیرا امکان حرکت اسب از این مسیر وجود نداشت.
لذا ما سه نفر به سمت غرب در لبهی کوه حرکت کردیم و آنها نیز بازگشتند. مسیر زیبای بالای کوهها و جایی که دره لار و کوههای مازندران در شمال و کوههای افجه و دشت هویج در غرب و کوههای برگجهان در جنوب و شرق دیده میشد و هوایی پاک و آسمانی آبی ما را مست تماشا کرده بود. در مسیر گُله به گُله کوهنوردانی دو به دو یا گروهی در مسیر بودند.


کوه بلند مگسخُن که کوهنوردان آن را قله پرسون مینامند چنان بالا بود که ما خستگان را توان رفتن به آنجا نبود. اما کوهنوردان زیادی در قله آن به تماشا مشغول بودند. بین کوههای برگجهان (همین مگسخن) و کوههای افجه گردنهای است به نام افجهبشم. راهی ارابه رو که ری و تهران را از طریق افجه به لار و سپس مازندران متصل میکرد از همین گردنه صعبالعبور میگذشت و جالب است آثار این راه هنوز باقی است.
راه ما از آنچه ابتدا گمان میکردیم بسیار دورتر شد. هر چه جلوتر میرفتیم به دورتر شدن راه بیشتر پی میبردیم و علاوه بر آن عبور از میان صخرهها بسیار سختتر از آن بود که حدس میزدیم. بخشهایی از مسیر بسیار پرشیب و صخرهای بود و قطعا عبور اسب امکانپذیر نبود و چه خوب شد داود مانع همراه شدن مصطفی و اسبش با ما شد.
اگر مناظر بیمانندی را شاهد بودیم اما راه سختی را پشت سر گذاشتیم تا به ونجرستونک رسیدیم. شیب بسیار تند این کوه به سمت گردنه سول و پاهای خسته و تاول زدهی ما به شدت از سرعت حرکت ما کاست. اگرچه هنوز هوا روشن بود اما مطمئن شده بودیم رسیدن ما به روستا باتاریکی همراه خواهد شد.
قلهی بند قلعه را رد کرده به گردنه سول که رسیدیم گویا وارد جاده شدهایم. اواسط راه سول و قبل از رسیدن به تنگه مرغ صدای اذان روستا شنیده میشد. دره تنگه مرغ هوا تاریک بود و با چراغقوه تلفن همراه حرکت میکردیم. به دره لوندرهدر که رسیدیم آقا مجید سوار ماشین شده رو به تهران رفت و از ما جدا شد. ما نیز دقایقی بعد به خانه رسیدیم.
آن روز حال سعید در راه بهتر شد و با داود از تنگه اندار و مسیر آبشارهای بلند و پرخطر تنگه اندار به شوراب رفتند و علیرضا و مصطفی هم از راه سول به روستا بازگشتند. گروهی که سه دسته شده بود ولی سفر جالبی را تجربه کردند.
با استفاده از نرم افزار گوگل ارت، مسیر پیموده شده در حدود ۱۶ کیلومتر و اختلاف ارتفاع جابجا شده حدود ۱۵۰۰ متر برآورد شده است.
.این موفقیت در ثبت جاینامهای اندار را مدیون دوستان همراهم و به ویژه جناب آقای علیمیرزای کوشکستانی و همچنین عزیزاله کوشکستانی هستم
عمو. از این حرکت های انقلابی میزنی خبری هم به ما بده شاید تونستیم هم رکاب شما بشیم.
اگر منظورتون از حرکت انقلابی خوردن کباب هست باید بگم این اقدام غیر منتظره رو آقای مصطفی طوسی زحمت کشید. اما اگر رفتن به کوه هست که گروه کوهنوردان سایت برگجون چندین سال هست این کار رو می کنه و از دوستان علاقمند هم دعوت شده است. سری بعد احتمالا برای فتح قله سرسیاغار در بهار و بعدش قله دماوند در تابستان اقدام کنیم.
سلام و خسته نباشید
در یکی از عکسهای گزارش که در گوشه سمت چپ آن عدد ۲۴ قید شده است گردنه ای بالاتر از چشمه ولدره و زیر دست قله سیاه غار دیده میشه که به گفته پدرم گردنه ولدره نامیده میشد.