علیاکبر لبافی، مهر ۱۴۰۰
شادروان فریدون یاسمی داماد بزرگ مرحوم حاج شعبان پلویی بود.
وی بجز آنکه همسر دختر خالهی من بود، شاغل در آزمایشگاه تشخیص طبی رشید یاسمی بود. زمانی که من در دبیرستان تحصیل میکردم، طرحی معروف به طرح کار و دانش (طرح کاد) مطرح و پیاده شد تا دانش آموزان را با حرفهها و مشاغل آشنا کند. بدین ترتیب من یک روز هفته در طول یک سال تحصیلی در آزمایشگاه دکتر هوشنگ رشیدیاسمی که فریدونخان در آن شاغل بود به کار مشغول شدم. دکتر هوشنگ رشیدیاسمی که به تفصیل با او آشنا خواهیم شد مالک و مدیر این آزمایشگاه بود. این آزمایشگاه آن زمان در خیابان سعدی، کوچه سینما ادئون بود.
نوشتهای که پیش روی شماست به بهانه و مناسبت درگذشت فریدونخان یاسمی و با چند هدف زیر تدوین و ارایه شده است:
- اول آن که متوجه شویم فریدونخان این مرد نمونهی ادب، چقدر فروتن بودند. فردی با این پشتوانه خانوادگی فرهنگی و علمی و تاریخی چقدر به اصطلاح ما خودمانی و خاکی بودند.
- دوم مشابهت کتاب نگین سبز البرز با اهداف سایت برگجون که تاکنون منجر به تدوین دو کتاب گویش، و تاریخ اجتماعی و فرهنگی روستای برگیجان شده است. خواندن این کتاب از یک سو برای ما انگیزه و سرمشق بود و از سوی دیگر نشان داد که برخلاف روستاییان گهواره چقدر مردم روستای ما ثبت وقایع تاریخی برایشان کماهمیت بوده است. اگرچه ثبت تاریخ گهواره به ویژه ثبت مصور تاریخ و وجود عکسهای متعدد از نیاکانشان، به مدد خوانین و ملاکان ثروتمند بوده است، اما این همهی دلیل نیست و ما در برگجهان گاهی یگانه عکس پدربزرگمان را گم کرده یا اسناد دستنویس را به دلیل قدیمی بودن دور ریختهایم. مطالعه این کتاب نشان میدهد که ما برای تکمیل تحقیقات روستای خود لازم است تبارنامه طوایف را نیز کامل کنیم.
- سوم شناخت گوشهای از تاریخ کشور عزیزمان ایران و از جمله شاعر نامداری مانند رشیدیاسمی است که البته ممکن است برای برخی از خوانندگان جذاب باشد. گوشهای از ایران که از ایالات مرزی کشور بوده و شاهد وقایع تلخ و شیرین و دلاوریهای مرزبانان و حملات ناجوانمردانه دشمنان میهن بوده است. تاریخی که علاوه بر فریدونخان به دکتر هوشنگ رشیدیاسمی نیز گره میخورد. فردی که من در برخوردی کوتاه با وی، ارادت ویژهای به ایشان پیدا کردم.
پیش از ورود به موضوع کتاب یاد شده، لازم است توضیح مختصری از تاثیر طرح کاد بر خودم داشته باشم. طرح کاد برای من کودکی با پیشینه روستایی که از شهر تهران تنها محله آب موتور و سرآسیاب دولاب را دیده بود و تا چشم باز کرده بود به واسطه وقوع انقلاب اسلامی در محیط سنتی جنوب شهر و بین افراد انقلابی و مذهبی رشد یافته بود، رفتن به جایی که کارکنانش اغلب تحصیل کرده و با درآمد بالا بوده و از شمال شهر به آنجا میآمدند جذاب بود.
آزمایشگاه کارکنان زن و مرد داشت که با هم و در یک محیط کار میکردند، زنان و مردان با هم حرف میزدند، میگفتند و میخندیدند. حتی زنی بود که سیگار میکشید!
کارکنان اغلب با ماشین شخصی به محل کار میآمدند و درکی از اتوبوس و مینیبوس نداشتند. برخی از آنان حتی کراوات میزدند! بعضی از خانمها مانتویی بودند و حتی به ناخن خود لاک میزدند و در محل کار روسری رنگی بر سر داشتند!
ساختمان آزمایشگاه متشکل از چندین واحد آپارتمانی مجزا بود و مدیر ساختمان داشت که آن موقع نمیتوانستم فرق او با مالک ساختمان را متوجه شوم. علاوه بر آن مجتمع خانه سرایداری داشت. سرایدار با خانواده خود در آنجا زندگی میکردند. این خانواده ارمنی بودند و بسیار هم مهربان بودند تا جایی که من با پسرشان دوست شدم و حتی با او دست میدادم. هر چند اوایل نگران بودم در اثر دست دادن با آنها نجس شوم و نمازم دچار اشکال شود. پسرش میگفت ما در مراسم مذهبی شراب میخوریم!
در حالی که فوج فوج رزمندگان در میادین مین و جنگ علیه عراق شهید میشدند شاهد بودم در زیرزمین آزمایشگاه همان افراد کراواتی و لاک زده چگونه تا دیروقت با کاوش در مدفوع و ادرار و خون بیماران در پی یافتن راهی برای سلامت بیماران و اهدای زندگی به آنان بودند!
وقتی مرا مامور دریافت سهمیه مادهای شیمیایی از اتحادیه کردند شاهد صفی بسیار طولانی در محل باجه دریافت ماده مذکور بودم. وقتی نوبت من شد دیدم صف طولانی برای کندی تحویل مواد است. چرا که فرد تحویل دهند باید دانه دانه پاکت کاغذی دارو را مقابل چشم خریدار باز کرده تا خریدار از آکبند بودن دارو اطمینان پیدا کند. بعد شیشه محتوی دارو را از پاکت بیرون آورده مهر مرگ بر آمریکا را روی جمله ساخت آمریکا بزند و بعد دارو را تحویل بدهد.
برای نخستین بار یک استاد دانشگاه را از نزدیک دیده و با او گفتگو کردم. اتاقش تا سقف پر از کتاب بود. کتابهایی که اغلب نام خود وی به عنوان نویسنده روی جلد کتاب نوشته شده بود! او پسر شاعر و ادیب معاصری بود که در کتاب فارسی دبیرستان شعری از او چاپ شده بود.
کتاب نگین سبز زاگرس(گهواره)
در گفتگویی که سال ۱۳۹۵ با فریدونخان یاسمی داشتم وی کتابی را به من نشان داد که از چند جهت مورد توجه و علاقهام قرار گرفت. یکی اینکه این کتاب درباره روستا یا شهر گهواره است. این کتاب شامل تاریخ و جغرافیا و تبارنامه اهالی روستا(شهر فعلی) است.
کتاب نگین سبز زاگرس (گهواره)، توسط آقای نعمت خدایاری تالیف شده و در انتشارات طاقبستان کرمانشاه در سال ۱۳۹۱ منتشر شده است. فریدونخان خود نیز جزو افرادی است که در تدوین کتاب یاد شده مولف را یاری کردهاند. بخش عمده مطالب زیر از این کتاب استخراج، تلخیص و تدوین شده است.
گهواره زادگاه فریدونخان
شهر گهواره مرکز شهرستان دالاهو در استان کرمانشاه است. این شهرستان در گذشته به گواران مشهور بود. در دوران باستان این منطقه گَوَره بوده و در اوستا گوَزَه نامیده شده است. اهالی آن را گواره یا گاواره مینامند. در نزدیکی گهواره قلعهای مشهور به قلعه زنجیری قرار دارد که گفته میشود مقر تابستانی کسرا (خسرو انوشیروان ساسانی) بود. به این سبب این منطقه را گوران قلعهزنجیری مینامند. در نزدیکی قلعه سنگنگارهای از اسیران جنگی در زنجیر وجود دارد و پسوند زنجیری ناظر بر این اثر است. بنا به روایاتی یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی پس از شکست از اعراب به سوی این قلعه عقبنشینی کرد. پس از شکست فیروزان در نهاوند و قتل عام مردان و زنان کرد توسط اعراب، یزدگرد امید خود را از دست داد و به ری و سپس اصفهان و در نهایت به مرو رفت و به دست آسیابانی در مرو کشته شد. همچنین گفته میشود دختر یزدگرد که به اسارت درآمد و همسر امام حسین(ع) شد، پس از واقعه کربلا همراه غلامان دربار یزدگرد به گوران بازگشت و در بانزَردَه -کاخ ییلاقی یزدگرد در گوران- ماوی گزید و تارک دنیا شد و تا آخر عمر در آنجا ماند و در همانجا به خاک سپرده شد.
حاکمان گهوراه و گوران و تاریخ منطقه
چون نیاکان فریدونخان یاسمی همه از حاکمان گوران بودند، داستان حاکمان گوران را بسیار مختصر بیان میکنیم.
میرخسرو (نیای خاندان یاسمی) سرسلسلهی امیران گوران:
میرخسرو از دول شمشیر کردستان (دره شمشیر که در اسناد کهن ششمیر نوشته شده) و از دودمان والیان بزرگ کردستان بود که بر سر اختلاف با عثمانیها در بغداد به زندان میافتد. وی پس از خلاصی از زندان به قلعهزنجیر گوران رهسپار شده و در آنجا به ریاست منصوب میشود. پس از میرخسرو فرزندان و نوادگانش به ترتیب: ملکنیاز، ملک عزیز، ملک طیار، ملک بهرام، ملک شاهمراد، ملک هاشم و ملک طاهر از زمان شاه طهماسب اول صفوی تا پایان حکومت صفویه به عنوان امیران محلی (سران سیاسی-نظامی-مذهبی) با تایید سادات علوی و فرمان پاشاها (حاکمان دستنشاندهی گوران و ذهاب از سوی سلاطین عثمانی) بر عامهی عشایر گوران حکمرانی کردند تا اینکه این امیران پس از ظهور نادرشاه افشار و سقوط پاشاها به استقلال رسیدند.
نسل بعدی نیای خاندان یاسمی به عنوان حاکمان مستقل گوران:
در زمان نادر به افتخار ایل گوران که حفاظت مرزهای غربی کشور را برعهده داشت و با رشادت خود در جنگهای نادر، عثمانیها را از قلعه زنجیر و ذهاب و قصرشیرین عقب راندند، این سرزمین را به نام گوران نامیدند. حاکمان گوران زیر نظر دولت مرکزی ایران بر گوران و ذهاب و قصر شیرین و پاشا کبری خانقین (در کشور عراق کنونی) حکمرانی کردند.
حاکمان گوران که از فرزندان امیران محلی دوران صفوی – میرخسرو- بودند، از زمان ظهور نادر تا پایان دوران حکمرانیشان در سال ۱۳۴۱ شمسی عبارتاند از: احمدبیگ، محمدبیگ(سلطان)، ملک یاسمخان، سیفالهخان، سلیمانخان، اسماعیلخان، محمدولیخان، مصطفیخان، شهبازخان، اسدالهخان، علیمرادخان، حسینخان(سردار معظم)، غلامعلیخان(سالار منصور)، و پاشاخان یاسمی.
ملک یاسم:
در اواخر حکومت نادرشاه افشار، ملک یاسم حاکم گوران بود. وجه تسمیهی فامیل خاندان یاسمی منسوب به اوست. وی (در حدود سال ۱۱۶۰ ه.ق) گهواره را به عنوان مقر حکومت خود برگزید و تا اواسط حکومت زندیه در این منطقه حکمرانی کرد. سپس در اوایل پادشاهی قاجار سلیمانخان حاکم گوران بود. در اثر اختلافی که حکمران کرمانشاهان با او پیدا کرد چشمان سلیمانخان را کور میکنند. حکمرانی خاندان یاسمی یکی پس از دیگری تا علیمرادخان ادامه مییابد.
حسینخان یاسمی (سردار معظم) و محمدولیخان (خانِخانان):
در سال ۱۲۸۸ ه.ق و پس از درگذشت علیمرادخان فرزند اسدالهخان، برادر کوچک او – حسینخان- توسط شاهزاده طهماسب میرزا مویدالدوله حاکم کرمانشاهان و کردستان حاکم گوران و ذهاب و قصرشیرین شد. ایام تصدی وی مقارن با اواخر عهد ناصری بود. در ذیحجه ۱۳۱۵ ه.ق میرزا محمدخان اقبالالدوله فرزند امینالدوله به حکمرانی کرمانشاهان منصوب شد. وی علاوه بر ریاست گوران، حکومت قصرشیرین، ذهاب و سرحدداری غرب را با رتبه امیرتومانی(سرهنگی) به حسینخان یاسمی سپرد. حسینخان انسانی نجیب و از نظر اخلاقی سرآمد حاکمان زمان خود بود.
محمدولیخان فرزند ارشد حسینخان – فردی شجاع و با سواد و خوشخط و نقاش ماهر و شاعر و آشنا به زبان فرانسه و معروف به خانِخانان- در زمان پدر نایبالحکومه بود. وی متولد ۱۲۹۳ ه.ق. و خواهرزاده شاهزاده محمدباقر میرزای خسروی پسر محمدرحیم میرزا پسر محمدعلیمیرزا دولتشاه بود.
اما اجل به او مهلت نداد و وبای وحشتناک سال ۱۳۲۲ ه.ق او را قبل از رسیدن به حکمرانی و در سن ۳۰ سالگی از جهان به در برد. از آن روانشاد دو فرزند به یادگار ماند. یک پسر به نام غلامرضا رشیدیاسمی که از مفاخر علمی ایران و جهان بود و یک دختر به نام گوهرشاد خاتون که همسر شعیبخان سپهری زنگنه(متصورالسلطان) از بزرگان ایل زنگنه بود.
باری در زمان حکومت حسینخان قوای عثمانی به کمک قوای آلمان در سال ۱۳۳۳ ه.ق (۱۲۹۳ ش) به ایلات کرمانشاه حمله کردند. چندی بعد و با وقوع جنگجهانی اول در همان سال – برخلاف اعلام بیطرفی ایران و رشادتهای فراوانی که مردم گوران و عشایر منطقه از خود نشان دادند- قوای روس گوران را اشغال کردند. در این زمان حسینخان را به جرم حمایت از دولت موقت آزاد ایران (به رهبری نظامالسلطنه مافی) دستگیر و به اردوگاه تهران منتقل کردند. اما پس از عقبنشینی قوای روس در سال ۱۲۹۶ دوباره آرامش به گوران بازگشت و حسینخان آزاد شد. اما سالی نگذشت که وی درگذشت و دوران حکومت ۴۹ سالهی او پایان یافت.
پایان حکومت خاندان یاسمی بر گوران:
پس از درگذشت محمدولیخان فرزند ارشد حسینخان، فرزند نوجوان حسینخان به نام غلامعلیخان نایبالحکومه شد. با اینکه حسینخان فرزند بزرگتری به نام اسماعیلخان داشت ولی به واسطه آنکه برادر نوجوانش از شاهزادگان بود بر وی مقدم بود. پس از مرگ حسینخان، غلامعلیخان ملقب به سالارمنصور در سال ۱۲۹۷ ش حاکم شد که مصادف با وقایع انقلاب مشروطیت بود. در دوران حکومت او جنگ جهانی دوم در سال ۱۳۱۸به وقوع پیوست و ایران به اشغال انگلیسیها درآمد. با این وجود رشادتهای او در قبال تمامیت ارضی سرزمین گوران قابل ستایش است. وی در سال ۱۳۲۹ش رهسپار کربلا شد و در آنجا درگذشت و همانجا دفن شد.
رضاخان در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی رسید. او فئودالهای مقتدر ایالتهای کشور را یکی پس از دیگری از بین برد. در زمان او ایلات تختهقابو (یکجانشین) شدند و در نتیجه بیشتر دامهای آنان که منبع اصلی درآمدشان بود از بین رفت. عشایر خلعسلاح شدند و در راس آنان مامورین انتظامی گمارده شدند و سران ایلات به تبعید اجباری رفته یا روانه زندان شدند. گوران نیز از این امر مستثنی نبود و غلامعلیخان یاسمی نیز تحت کنترل و سلطهی افسران نظامی قرار گرفت.
در سال ۱۳۳۰ش پاشاخان فرزند رضاقلیخان یاسمی پس از مرگ عمویش حاکم گوران شد. تا اینکه در سال ۱۳۴۱ نظام بزرگمالکی فروپاشید و نام پاشاخان به عنوان آخرین حاکم گوران و پس از ۴۵۰ سال حکومت نیاکان خاندان یاسمی به تاریخ پیوست.
روابط نَسَبی خاندان یاسمی پس از حسینخان سردار معظم
حسینخان که شرح حکومتش در بالا بیان شد، دارای سه همسر بود. همسر نخست او از نوادگان فتحعلی شاه قاجار یعنی دختر شاهزاده محمدرحیم میرزا پسر محمدعلیمیرزا دولتشاه قاجار حکمران کرمانشاهان، کردستان، لرستان و سرحددار عراقین بود.
فرزندان حسینخان از همسر نخست عبارت بودند از:
- محمدولیخان (خانِخانان) که نایبالحکومه بود اما در جوانی از دنیا رفت. او پدر غلامرضا رشید یاسمی بود.
- غلامعلیخان (سالار منصور) که پس از مرگ برادرش نایبالحکومه شد و از این نظر نسبت به برادر ناتنیاش اسماعیلخان مقدم بود. فرزند ارشد غلامعلیخان به نام امیرارسلانخان پدر فریدونخان بود.
- و پنج دختر که فریدونخان در خانه یکی از آنان در امیرآباد مسکن گزید.
همسر دوم حسینخان دختر محمدرحیمخان رییس ایل سنجابی بود و صاحب دو پسر شد:
- اسماعیلخان (سالار اقبال) که نایب بخشدار گوران و فردی فرهنگ دوست بود. وی پدر بزرگ (پدر مادر) فریدونخان بود.
- رضاقلیخان (مسعود سلطان) که پدر پاشاخان آخرین حاکم گوران بود.
همسر سوم حسینخان دختر یکی از تیرههای گهواره بود که دارای دو فرزند پسر بود:
- سلیمانخان دوم
- علیجانخان
این فرزندان در سنین کهولت پدر متولد شدند و به دلیل نداشتن ارتباط نسبی با شاهزادگان و امیران محلی، ردشان در تاریخ و کتاب مذکور مانند سایر فرزندان حسینخان مستند نیست.
فرزندان محمدولیخان:
سرگذشت دوران کوتاه زندگی محمدولیخان را پیش از این بیان کردیم. توجه به فرزندان او برای من از دو جهت مهم است. یکی این که او پدر دکتر غلامرضا رشیدیاسمی بود و دیگر از این جهت که دکتر هوشنگ رشیدیاسمی نوهی او بود.
محمدولیخان (فرزند ارشد حسینخان) نایبالحکومهی گوران بود. او با شاهزاده نورتاج دولتداد فرزند شاهزاده محمدباقرمیرزا خسروی (دولتداد) نویسندهی رمان معروف شمس و طغری و از شاعران توانای غرب کشور و نوهی محمدعلیمیرزا دولتشاه ازدواج کرد. فرزند ارشد حاصل این ازدواج غلامرضا رشیدیاسمی شاعر، مورخ و استاد دانشگاه تهران بود که به سال ۱۲۷۳ش. در شهرگهواره متولد شد.
غلامرضا رشیدیاسمی در دوران حیات پدر و در دوران قاجار ملقب به رشیدسلطان شد و در فاصله سالهای ۱۲۹۸ تا ۱۳۰۰ش از او در مکاتبات با نام رشیدسلطان نامبرده میشد. با تاسیس ثبت احوال در سال ۱۳۰۵ خاندان او نام فامیل یاسمی را انتخاب کردند ولی او پیشوند لقب قاجاری خود را که تخلص شعری او نیز بود، به ابتدای نام خانوادگی خود افزود.
رشیدیاسمی دوران ابتدایی را در کرمانشاه و دبیرستان را در مدرسه سنلویی تهران گذراند. دبیر ادبیات او شاعر توانا نظاموفا بود. رشیدیاسمی پس از دوران تحصیل در اداره فرهنگ کرمانشاه مشغول به کار شد و رییس دبیرستان کزازی و عضو کمیسیون معارف شد. او اما دوباره به تهران بازگشت و با اساتیدی چون ملکالشعرای بهار، عباس اقبال آشتیانی و سعید نفیسی آشنا شد و با نشریات دانشکده ادبیات و سایر نشریات ادبی و تاریخی آن زمان همکاری داشت. او به زبان فرانسه، عربی، انگلیسی و پهلوی آشنایی کامل داشت و تمام عمر خود را به تحقیق و مطالعه گذراند و مفتخر به کسب رتبه استادی کرسی تاریخ اسلام در دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی شد.
رشیدیاسمی عضو فرهنگستان ایران شد و بنیانگذار فرهنگ و معارف ایران بود. وی شاعر، استاد تاریخ ادبیات و عرفان و فلسفه و مترجمی برجسته بود. به هندوستان و فرانسه رفت و به مطالعات و تحقیقات خود ادامه داد. تا اینکه استاد در حین سخنرانی در جمع اساتید و دانشجویان دانشکده ادبیات در سال ۱۳۲۷سکته کرد. درمان او کمتر از ۳ سال تداوم داشت تا اینکه در سال ۱۳۳۰ سر بر بالین آرامش نهاد.
رفیق جُستن و چون دوستی موکّد گشت…..به زیرخاک سیه پیکرش نهان دیدن
رشید بود و زبانی گهرفشان و دریغ….. که باید او را خاموش و بیزبان دیدن(۱)
استاد تالیفات، تصحیحات و ترجمههای بیشماری دارد که نقل آن در این مقال نمیگنجد و علاقمندان میتوانند به راحتی آنها را از منابع دیگر بیابند.
استاد رشید یاسمی با دخترخالهی خود شاهزاده مراتالملوک جهانسوز شاهی ازدواج کرد و صاحب ۵ فرزند پسر به نامهای دکتر هوشنگ، مهندس شاپور، مهندس سیاوش، مهندس بیژن و استاد سیامک و دو دختر به نامهای مینا و یاسمن شد.
دکتر هوشنگ رشیدیاسمی متولد ۱۲۹۹ش فرزند ارشد استاد است. او به واسطهی علاقه و دلبستگی شدید به پدر همان نام فامیل او را برگزید. (نام فامیل دیگر فرزندان استاد مطابق معمول دیگر اعضای خاندان، یاسمی است).
دکتر هوشنگ دکترای پزشکی و با تخصص خون از دانشگاههای آمریکا و انگلیس بود. او استاد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران و نماینده مردم کرمانشاه در ادوار ۲۳ و ۲۴ مجلس شورای ملی بود. تالیفات بیشمار ایشان در پزشکی قانونی، مرگ و جنایت، مسمومیتها، تشخیص هویت، و طبّکار است.
یادم هست گرداگرد دفتر دکتر در آزمایشگاه ایشان که من در آن دوره آموزشی طرح کاد را میگذراندم، پر بود از مجلدات کتابها و تالیفات ایشان که اغلب در قطع رُقعی و بسیار قطور و مطابق سایر کتابهای پزشکی اغلب به زبان لاتین و با مجلدات و چاپ گرانقیمت و آراسته بود. دکتر در سال ۱۳۷۸ در تهران درگذشت. روحش شاد و قرین آرامش باد.
فرزندان غلامعلیخان:
پرداختن به فرزندان غلامعلیخان به سبب این است که نیاکان فریدونخان از جانب پدر به ایشان برمیگردد. غلامعلیخان(سالارمنصور) پس از مرگ برادر خود نایبالحکومه شد و پس از مرگ پدر به حکومت رسید. داستان حکومت او را پیش از این گفتیم. غلامعلیخان دو همسر داشت. از همسر اولش که از شاهزادگان قجری بود صاحب دو فرزند پسر به نامهای کریمخان و امیرارسلانخان و دو دختر به نامهای ملکزادهخانم و ایرانخانم شد.
غلامعلیخان از همسر دومش به نام طوبیخانم گلمحمدی دو فرزند پسر به نامهای فیروزخان و بهروزخان و یک دختر به نام فریدهخانم شد.
کریمخان فرزند دوم غلامعلیخان متولد حدود سال۱۲۹۲ش در دوران نوجوانی و در اثر بیاحتیاطی در حین بازی با اسلحه کشته شد و به سرای باقی شتافت.
امیرارسلانخان فرزند ارشد غلامعلیخان متولد سال ۱۲۹۰ش از کارشناسان و مدیران شهرداری کرمانشاه بود و در سال ۱۳۳۹ش بر اثر عارضه سکته قلبی درگذشت و در شهر قم به خاک سپرده شد. از وی دو پسر به نامهای فریدون و چنگیز و یک دختر به نام پروانه خانم به یادگار ماند. چنگیزخان برادر ناتنی فریدون (فرزند بهجتخانم) متولد ۱۳۲۱ش و مهندس مکانیک از آمریکا و ساکن آن کشور بود که در سال ۱۳۸۳ درگذشت.
فرزندان اسماعیلخان
اسماعیلخان(سالار اقبال) فرزند حسینخان، متولد حدود ۱۲۵۵ش که علیرغم لیاقت و شایستگیاش نایبالحکومهی پدرش نبود. وی فردی فرهنگدوست بود و با مساعدت او در سال ۱۲۹۹ش و با دراختیار گذاشتن خانهاش، نخستین مدرسهی گوران(گهواره) به نام اقبالیه افتتاح شد. او در سال ۱۳۳۰ درگذشت و از وی تنها یک دختر به نام اخترخانم به یادگار ماند که با پسرعمویش امیرارسلانخان یاسمی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج فرزندی بود به نام فریدون.
نیاکان آقای فریدون یاسمی
فریدونخان فرزند امیرارسلانخان یاسمی است. اجداد فریدونخان از جانب پدر (بجز پدرش) تا ۱۴ نسل قبل (تا موسس سلسله امیران گوران پس از استقلال ایران از عثمانی) همگی از حاکمان گوران و توابع آن بودهاند که به این شرح است:
فریدونخان فرزند امیرارسلانخان فرزند غلامعلیخان(سالارمنصور) فرزند حسینخان(سردارمعظم) فرزند اسدالهخان فرزند مصطفیخان فرزند ملکیاسمخان فرزند محمدبیگ (سلطان) فرزند ملکطاهر فرزند ملکهاشم فرزند ملکشاهمراد فرزند ملک بهرام فرزند ملکطیار فرزند ملکعزیز فرزند ملکنیاز فرزند میرخسرو که سرسلسلهی امیران گوران است.
اجداد فریدونخان از جانب مادر نیز با یک واسطه به حسینخان (سردار معظم) متصل میشود. زیرا مادر او اخترخانم دختر اسماعیلخان و نوهی حسینخان بود.
تولد و تحصیلات فریدونخان
فریدون یاسمی مطابق شناسنامه متولد ۱۳۱۲ است. او بیان میکند که به گفتهی فامیل شناسنامهاش را حدود ۵ سال بزرگتر گرفتهاند. به این ترتیب احتمال دارد او متولد ۱۳۱۷ باشد. فریدون تحصیلات خود را ابتدا در مکتبخانه آغاز کرد. سپس در کلاس دوره ابتدایی چهارم قبول شد و وارد نظام آموزشی نوین گردید. او تحصیلات خود را در دبیرستان کزازی کرمانشاه و در رشته طبیعی به پایان رساند.
فریدون یاسمی در سالهای ۱۳۳۲تا ۱۳۳۴ سرباز بود و دوران سربازی خود را در مناطق مرزی کرمانشاه گذراند. او میگوید در آن زمان شاه با ایلات کرمانشاه مشکل داشت و به این سبب این مناطق جزو مناطق جنگی محسوب شده و قوانین زمان جنگ را داشت. مثلا یکی از گروهبانان پادگان به نام خطیبی که فردی شایسته و محبوب بود به دلیل مشکلات زندگی چند روز غیبت داشت. فرمانده گزارش غیبت او را نوشت و به من داد تا ببرم و به ستاد گزارش کنم. من نامه را نداده و از بین راه برگشتم. چون میدانستم چنین چیزی ممکن است منجر به اعدام او شود. پس از مدتی فرمانده از من پرسید نامه را تحویل دادی؟ من با ترس و لرز گفتم نه. فرمانده هم گفت خوب کاری کردی! پس از آن گروهبان بازگشت و موضوع منتفی شد.
شغل فریدونخان
فریدونخان پس از پایان خدمت وظیفه به تهران آمد و در منزل عمه پدرش در امیرآباد سکونت یافت. او نزد دکتر هوشنگ رشیدیاسمی فرزند استاد غلامرضا رشید یاسمی که پسر عموی پدرش بود مشغول به کار شد. در آن زمان دکتر یاسمی در دانشگاه تدریس میکرد و آزمایشگاه دانشکده پزشکی زیرنظر او بود. او در همان آزمایشگاه آموزشهای لازم را به فریدونخان همراه دیگر متصدیان آزمایشگاه و دانشجویان ارایه داد و فریدونخان به عنوان کارشناس امور آزمایشگاهی مشغول به کار بود. پس از دایر کردن آزمایشگاه شخصی خود به نام آزمایشگاه تشخیص طبی دکتر رشید یاسمی در خیابان سعدی، فریدونخان به آنجا رفت و تا آخرین روزهای فعالیت خود در این آزمایشگاه بود.
این آزمایشگاه البته شهرهی خاص و عام مردم گهواره و برگجون بود و افراد زیادی از هر دو روستا یا شهر به واسطه آشنایی با خاندان یاسمی به آن مراجعه کردهاند. جایی که من نیز دوران طرح کاد خود را سپری کردم.
فریدونخان از آقای خوشپور که نامهرسان بود و به آزمایشگاه آمدوشد زیاد داشت و بسیاری دیگر از برگجونیها که اغلب از فامیل پلویی یا هیات پنجتن و هیات پلوییها بودند و به آزمایشگاه وی رفتند یاد کرد.
او گفت خاطرم هست محمدآقا پلویی فرزند شعبان یک روز سراسیمه به ما مراجعه کرد و گفت برادرزادهاش از پشتبام به زمین افتاده. ما زود او را به بیمارستان سینا بردیم و خوشبختانه به خیر گذشت. باید اضافه کرد فرد مذکور مرحوم مصطفی پلویی فرزند حاج علیآقا بود که در سنین کودکی در محله دهمشای سرده از پشت بام به ارتفاع دو طبقه به داخل حیاط افتاد و از این حادثه جان سالم به درد برد. تاسف برانگیز است وقتی بدانیم او زمانی که تازه داماد بود درون چاه حسینیهی درحال ساخت سرآسیاب سقوط کرد و به دیار باقی شتافت. روحش شاد.
ارتباط فریدونخان و طایفه پلویی
بجز رابطه فامیلی فریدونخان با خانواده پلویی، وی از اعضای هیات ۵ تن و هیات پلوییها بود. به واسطه آنکه مرحوم حاج شعبان پلویی یکی از اعضای موسس این هیات بود، فریدونخان نیز از ابتدا در این هیات عضو بوده و در آن فعالیت داشت و به واسطه این فعالیت با بسیاری از اعضای طایفه پلویی آشنایی و ارتباط داشت.
فریدونخان میگوید: با وجود آن که مرحوم حاج شعبان در سالهای آخر زندگانی خویش از هیات جدا شد ولی من همچنان با هیات بودم تا زمانیکه منزلمان در بلوار نیکنام جزو طرح احداث اتوبان امام علی شد و از محدوده سرآسیاب نقل مکان کردیم.
(۱) ابیاتی از سرودهی دکتر لطفعلی صورتگر در رسای دکتر یاسمی در نشستی که به مناسبت درگذشت استاد در دانشکده ادبیات برگزار شد.
درود بر شما مهندس جان
انسان اجتماعی، انسانی است که از بودن در جمع لذت می برد و مشخصا قادر است ارتباط خوبی با دیگران برقرار کند، بعضی از انسان ها به صورت ذاتی چنین هستند، ولی برخی دیگر باید با تلاش مضاعف این خصلت را به دست آورند.
علیرغم این که خودم تا قبل از پایان دوره دبیرستان در هیئت پلوییها بودم و مرحوم یاسمی را همیشه با لبخندی دلپذیر و رفتاری موقرانه و متین به خاطر دارم، ولی هرگز از سطح علمی و سابقه خانوادگی ایشان اطلاع نداشتم و متاسفانه زمانی این اطلاعات را خواندم که دیگر ایشان در بین ما نیست.
همانطور که در متن اشاره فرمودید، نیاز به ثبت هر چه سریع تر گذشته طوایف، توسط افراد فعال و علاقه مند در این حوزه، حالا بیشتر احساس می شود.
از زحمت معرفی جامع مرحوم یاسمی بسیار سپاسگزارم و از متن مفصل و کامل شما بسیار لذت بردم.
پایدار باشید
سلام و دروود
ضمن تشکر بسیار زیاد از گرداورندگان و نویسندگان متن فوق،با توجه به مسایل تحریف اقوام و ایلات و طوایف ، بسیار ضرورت می نمایید که هر چه بیشتر در جهت ثبت تاریخچه ی طوایف و ایلات کورد اقداماتی اساسی صورت گرفته که ضمن اگاهی برای نسل حاضر چراغ راهی برای ایندگان باشد
از استاد گرامی جناب اقای خدایاری بخاطر زحمات و تلاش های همیشگی ایشان تشکر وافر دارم
با تقدیم احترام فرزاد صادقی